عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 439
نویسنده : رسول رشیدی

به موجب ماده 1258 قانون مدني، «دلايل اثبات دعوا از قرار زير است: 1ـ اقرار 2ـ اسناد كتبي 3ـ شهادت 4ـ اماره 5ـ قسم». در قانون جديد آيين دادرسي مدني نيز مقررات اقرار، در مواد 202 به بعد؛ اسناد، در مواد 206 به بعد؛ گواهي، در مواد 229 به بعد؛ معاينه‌ي محل و تحقيق محلي، در مواد 248 به بعد؛ رجوع به كارشناس در مواد 257 به بعد و سوگند در مواد 270 به بعد آورده شده است. اما در اين كتاب، در تقدم و تأخر بررسي ادله‌ي اثبات دعوا، به فراواني استناد به آنها در دادرسي و طواري (رخدادها ـ اتفاقات) ناشي از استناد به آنها مورد نظر قرار گرفته است و بنابراين اسناد، گواهي، سوگند، اقرار، كارشناسي، معاينه‌ي محل و تحقيق محلي و سپس امارات بررسي مي‌شود. [1] سند، هنوز هم مهم‌ترين و رايج‌ترين دليل ادعاهاي اصحاب دعوا در دعاوي و امور غير كيفري است. در حقيقت، در عقود و قراردادها كه مبناي بيشتر روابط حقوقي را تشكيل مي‌دهد، طرفين معمولاً دليل وجود چنين رابطه‌ي حقوقي را به قوت حافظه‌ي يك يا چند گواه و عمر دراز و صداقت آنها واگذار نمي‌نمايند بلكه با تنظيم سند، دليل وقوع عقد و قراردادي را كه منعقد مي‌كنند تدارك مي‌نمايند. تعريف سند، اركان، انواع، شرايط و توان اثباتي و اجرايي اسناد در قانون مدني و مقررات ثبتي آمده است و در تأليفات حقوق مدني و ثبتي به گونه‌اي مشروح مطالعه مي‌شود و «حقوق ماهوي سند» به گونه‌اي كوتاه اما گويا بررسي مي‌شود تا زمينه‌ي گفتگو درباره‌ي سند، از زوايه‌ي دادرسي مدني يا «حقوق شكلي» آن فراهم شود. [2]

 

 هر گاه در دعوايي نوشته‌اي مورد استناد قرار گيرد، يكي از مهم‌ترين نكاتي كه مورد توجه قرار مي‌گيرد قابليت استناد آن از زاويه‌ي ماهوي است. اما با اين همه، موضوع به كارگيري سند در دعاوي و امور حقوقي و اثبات ادعا يا استناد به آن، داراي زاويه‌هاي ديگري با چنان اهميتي است كه توجه نكردن به آنها مي‌تواند بهره‌گيري از سند را ناشدني كرده و يا موجب شود نوشته‌اي كه در اصل نمي‌تواند دليل قرار گيرد، ادعايي واهي را اثبات كند. بررسي سند از اين زوايه‌ها در آيين دادرسي مدني انجام مي‌شود و در مبحث دوم، شرح آن خواهد آمد. [3]

 

تعريف سند سند در لغت به چيزي گفته مي‌شود كه به آن اعتماد مي‌نمايند و در اصطلاح چنانكه ماده «1284» ق.م مي‌گويد: «سند عبارت است از هر نوشته كه در مقام دعوي يا دفاع قابل استناد باشد». منظور از نوشته، خط يا علامتي است كه در روي صفحه نمايان باشد خواه از خطوط متداول باشد يا غير متداول، مانند رمزها و علاماتي كه دو يا چند نفر براي روابط بين خود قرار داده‌اند. صفحه‌اي كه نوشته بر آن نمايان است فرقي نمي‌نمايد كه كاغذ يا پارچه باشد يا آنكه چوب، سنگ، آجر، فلز و يا ماده ديگري . خطي كه بر صفحه نمايان است فرقي ندارد كه به وسيله ماده رنگي با دست نوشته شده يا ماشين كپي و يا چاپ شده باشد همچناني كه فرق نمي‌نمايد كه بر صفحه حك شده باشذد يا آنكه به وسيله آلتي برجستگي بر صفحه ايجاد كرده باشند. براي آنكه در اصطلاح حقوقي به نوشته‌اي سند گفته شود، بايد آن نوشته قابليت آن را داشته باشد كه بتواند دليل در دادرسي قرار گيرد. يعني بتوان براي اثبات ادعاء در مقام دعوي حق، يا دفاع از دعوي جق، آن را بكار برد، خواه آنكه دعوائي مطرح نشده باشد يا آنكه پيش آمد دعوائي را تنظيم كنندگان احتمال ندهند، مانند قباله نكاح والا هر نوشته سند محسوب نمي‌گردد. سند معمولاً در اعمال حقوقي مانند عقود، ايقاعات، از قبيل بيع، اجاره، نكاح، طلاق، فسخ و رجوع نوشته مي‌شود و استثنائاً در اعمال مادي و وقايع خارج سند تنظيم مي‌گردد، مانند تولد، وفات كه در اسناد سجلي به وسيله اداره آمادر و ثبت احوال مي‌شود. اسناد از نظر درجة اعتباري كه به آن داده مي‌شود بر دو نوع است: رسمي و عادي. ماده «1286» ق.م مي‌گويد: «سند بر دو نوع است: رسمي و عادي» كه هر يك در فصل جداگانه‌اي بيان مي‌گردد. [4]

 

ماده 1283 ق.م. نيز در تعريف سند به معني خاص مي‌گويد: «سند عبارت است از هر نوشته كه در مقام دعوا يا دفاع قابل استناد باشد». بر طبق اين تعريف، دليلي سند محسوب است كه داراي دو شرط اساسي باشد: 1) نوشته باشد ؛ 2) در مقام دعوا يا دفاع قابل استناد باشد. امضاي سند را بايد به عنوان شرط سوم بر آن افزود، هر چند كه پاره‌اي از نوشته‌ها، نياز به امضاء ندارد و دلالت عرف بر تصيم‌ نهايي تنظيم كننده جاي نشان ويژة امضاء را مي‌گيرد. [5] سند از منظر فقه هر چند تصور شده در فقه با سند كتبي به عنوان دليل اثباتي مخالفت شده ولي به نظر ما براي حجيت سند كتبي مي‌توان جتي به آيه 282 سوره بقره استناد نمود كه مي‌فرمايد: يا ايها الذين امنوا اذا تداينتم بدين الي اجل مُسمّي فاكتبوه و ليكتب بينكم كاتب بالعدل ... فليكتب و ليملل الذي عليه الحق. در اين آيه بر مومنين تكليف شده كه اگر وامي از كسي مي‌گيرند، آن را به صورت مكتوب در آورند و نوشتن بدهي توسط يك فرد عادل، ضروري دانسته شده است. همچنين براي پرهيز از كم و زياد نمودن دين و شرايط آن، نويسنده را ـ كه بايد بدهكار دين باشد ـ مكلف به املاي دين يا نوشتن و همراه دقت در تحرير مطالب نموده است. اگر تكليف به ثبت دين در اين آيه وجود دارد، قطعاً بايستي سند مكتوب مربوط به دين بتواند در جايي هر چند اجمالي كارآيي داشته باشد و حجيّت آن فراتر از ضرورت پيشگيري از فراموشي مد نظر قرار گيرد. در مورد وصيت نيز ظاهراً حكم مشابهي در قرآن كريم وجود دارد. ناگفته نماند از منظر فقه اعتبار سند در چنين صورتي تابع اعتبار اقرار خواهد بود زيرا اگر سندي با اين مشخصات تهيه شد، اقرار به دين محسوب مي‌شود. شايد هم علت مسكوت گذاشتن اعتبار سند كتبي به عنوان دليل، ماهيت اقرار داشتن آن بوده باشد كه از اعتبار و شرايط آن در بحث اقرار بحث نموديم و قانون‌گذار بحث از اعتبار آن را تكرار مكرر دانسته باشد . بعلاوه، بنا به حكم عقل ـ كه يكي از ادلة استنباط احكام فقهي مي‌باشد ـ، بايد بي‌تعهدي مردم و رنگ باختن اخلاقيات در جامعه را با استفاده از تكنولوژي مدرن در امر تنظيم اسناد و تربيت افراد مجرب در اين امر جبران نمود و اينكه عاقلان سند را به عنوان يكي از ادلة مهم اثبات دعوي قرار مي‌دهند. همچنين امروزه افراد در مناسبات خود از خط استفاده مي‌كنند و قادر به تنظيم سند كتبي مي‌باشند، و سند كتبي براي پرهيز از فراموشي محتواي اعمال حقوقي وسيله مهمي است، مضاف بر اينكه تكنيك‌هاي بررسي جعل و كشف خدشه به مفاد اسناد روز بروز پيشرفته‌تر مي‌شود، لذا نمي‌توان از ارزش اثباتي اين دليل غافل شد و اعتبار آنرا تنها در قالب اقرار مورد بررسي قرارداد يا شهادت را در اثبات مدعا، قوي‌تر از آن دانست و حكم به بطلان سند رسمي در مقام معارضه با شهادت شهود داد. امروزه، نيز دولت‌ها با صرف هزينه‌هاي كلان و به كارگيري آخرين دستاوردهاي تكنولوژيك و تربيت نيروهاي متخصص سعي در ارزش دادن روز افزون به اسناد مي‌نمايند. امري كه بهترين خدمت به آحاد جامعه از جهت جلوگيري از تزلزل مالكيت افراد، صدور اسناد معارض، تعاقب معاملات معارض توسط مالك بر موضوع واحد، جعل و تزوير بوده و در پيشگيري از ايجاد دعاوي تصرف و اختلافات مربوط به مالكيت نقش به سزايي دارد. تاريخ نشان مي‌دهد كه قبل از تصويب قانون ثبت اسناد و املاك هزارها مشكل ملكي وجود داشته كه با تصويب قانون ثبت موارد مذكور به حداقل رسيده است. [6] مفهوم سند در مرحلة اثبات معني عام و خاص سند : واژة سند به دو معني عام و خاص به كار رفته است: 1) به معني عام، سند عبارت از هر تكيه‌گاه و راهنماي مورد اعتماد است كه بتواند اعتقاد ديگران را به درستي ادعا جلب كند، خواه نوشته باشد يا گفته و اماره و اقرار؛ چنان كه گفته مي‌شود فلان خبر يا حديث داراي سند معتبر است و مقصود اين است كه شخصيت‌هاي معتبر و مورد اعتمادي آن را نقل كرده‌اند. همچنين است وقتي كه گفته مي‌شود فلان سند تاريخي دربارة رويدادي ارائه شد، يا ادعاي خواهان مستند به دليلي نيست ... و مانند اينها؛ 2) به معني خاص، نوشته‌اي است كه، در مقام اثبات دعوا يا دفاع از آن، مي‌تواند راه وصول يا واقعيت باشد. در اين معنيف ديگر سند مرادف با دليل و مدرك نيست؛ چهرة خاصي از آن مفهوم عام است كه به صورت نوشته در آمده و مكتوب است نه منقول. بند 2 ماده 1258 ق.م. كه «اسناد كتبي» را در زمرة دلائل اثبات دعوا آورده است، اشاره به همين معني خاص است كه با قيد «كتبي» از مفهوم عام سند يا دليل جدا مي‌شود. پس، نبايد قيد كتبي را در اين تركيب حشو قبيح پنداست. و به همين مناسبت در قوانين جديدتر هم قيد كتبي براي سند تكرار شده است. [7] انواع سند اسناد را مي‌توان از جهات گوناگون دسته‌بندي نمودغ اما قانون مدني اسناد را به دو دسته‌ي رسمي و عادي تقسيم كرده است (ماده 1286 ق.م.). با اين همه، سند رسمي اسناد تنظيم شده در بيرون از ايران و سپس سند عادي، در زير بررسي مي‌شوند. سند رسمي پس از تعريف سند رسمي، اعتبار و سپس توان اجرايي و اثباتي آن، آورده مي‌شود. تعريف سند رسمي به موجب ماده 1287 ق.م. «اسنادي كه در اداره‌ي ثبت اسناد و املاك و يا دفاتر اسناد رسمي يا در نزد ساير مأمورين رسمي، در حدود صلاحيت آنها و بر طبق مقررات قانوني تنظيم شده باشند رسمي است». بنابراين سند در صورتي رسمي شمرده مي‌شود كه داراي اركاني باشد، اين اركان در زير بررسي مي‌شود. افزون بر آن مناسب است به اعتبار، توان اجرايي و اثباتي آن نيز اشاره شود. [8] امتيازهاي سند رسمي بر سند عادي اول - سند رسمي، داراي قوة اثباتي است از اين قوه اثباتي در حقوق فرانسه با دو كلمة Force probante ياد مي‌كنند. يعني اين كه سند رسمي، خودش، خودش را اثبات مي‌كند. هم مفاد آن را و هم تاريخ آن را و هم امضاءهاي آن را و به دليل ديگري براي اثبات آن، نياز نيست. بنابراين، سند رسمي هم واجد جنبة ثبوتي حق است و هم واجد جنبة اثباتي حق. اين معني از سند رسمي، آن را در عرض حكم قطعي و حكم نهايي دادگاه قرار مي‌دهد و مي‌توان گفت كه دارندة سند رسمي، معاف از اقامة دعوي است.

 

 در صورتي كه سند عادي، به طور كامل داراي اين دو جنبة از حق نيست. زيرا در ميران راه اثبات، خود محتاج به دليل ديگري خواهد بود و اگر مورد انكار و ترديد طرف واقع شود و يا مواجه با ادعاي جعل گردد و شخص صاحب سند، نتواند دليل قوي بر اصالت سند و رد ادعاي طرف، اقامه كند، اين احتمال وجود دارد كه سند او از عداد دلايل خارج شود و در نهايت در دعواي خود محكوم شود و به اين ترتيب، سند عادي، فاقد جنبة ثبوتي حقي كه در آن آمده است نيز خواهد بود. البته، بايد دانست كه اين امتياز سند رسمي بر سند عادي، مانع از ادعاي بي‌اعتباري سند رسمي، خواه به ادعاي جعل خواه به ادعاي عذر موجه نيست. مادة 70 ق.ث. اصلاحي در 7/5/1312 از اعتبار سند رسمي سخن مي‌گويند. به موجب اين ماده: «سندي كه مطابق قوانين به ثبت رسيده، رسمي است و تمام محتويات و امضاءهاي مندرجه در آن، معتبر خواهد بود. مگر اين كه مجعوليت آن سند ثابت شود. انكار مندرجات اسناد رسمي راجع به اخذ تمام يا قسمتي از وجه يا مال و يا تعهد به تأديه وجه يا تسليم مال، مسموع نيست. مأمورين قضايي يا اداري كه از راه حقوقي يا جزايي، انكار فوق را مورد رسيدگي قرار داده و يا به نحوي از انحاء، مندرجات سند رسمي را در خصوص رسيد وجه يا مال يا تعهد به تأدية وجه يا تسليم مال معتبر ندانند، به شش ماه تا يك سال انفصال موقت محكوم خواهند شد».

 

 

 

 تبصرة همان ماده كه الحاقي و مصوب در 7/5/1312 است مقرر مي‌دارد: «هر گاه كسي كه به موجب سند رسمي، اقرار به اخذ وجه يا مالي كرده يا تأدية وجه يا تسليم مالي را تعهد نموده، مدعي شود كه اقرار يا تعهد او را در مقابل سند رسمي يا عادي يا حواله يا برات يا چك يا فته طلبي بوده است كه طرف معامله به او داده و آن تعهد انجام نشده و يا حواله يا برات يا چك يا فته طلب پرداخت نگرديده است، اين دعوي قابل رسيدگي خواهد بود». دوم - سند رسمي داراي قوه ي الزام آور است. سوم - سند رسمي ، قابليّت انکار و ترديد در آن نيست و فقط ممکن است ادعاي جعل به آن شود . چهارم - سند رسمي ، داراي دو طريق براي وصول به حق است : يکي اجراي ثبت و ديگري دادگاه . پنجم - در سند رسمي ، تاريخ سند معتبر است . ششم – براي سند رسمي ، مي توان تقاضاي تأمين خواسته کرد . [9] «سند» از زوايه «حقوق ماهوي» از زوايه‌ي حقوق ماهوي، با توجه به قانون مدني، مقررات ثبتي و مقررات ماهوي ديگر، مناسب است مفهوم سند، و انواع آن بررسي شود . [10]

 

 رعايت مقررات ماهوي و شكلي مربوط به تنظيم سند ماده 1288 (ق.م.) مهم‌ترين امري كه بايد در اين عنوان رعايت شود، اين است كه مفاد سند مخالف قوانين نباشد. عدم مخالفت با قوانين، هم به قوانين ماهوي بر مي‌گردد و هم به قوانين شكلي مربوط به نحوه تنظيم سند.

 

 الف‌ـ مفاد سند نبايد مخالف قوانين ماهوي باشد. بنابراين، اگر مفاد سندي ناظر به اثبات معامله‌اي باشد كه موضوع موضوع آن فروش انسان يا تسهيل استفاده نامشروع از جسم آدمي يا فروش عين موقوفه باشد، چنين سندي باطل است. همچنين است چنانچه سندي دال بر اقرار باشد ولاي نحوه تقرير آن به گونه‌اي باشد كه آنرا معلق گرداند. در اينجا بطلان سند به مفاد و مضمون آن بر مي‌گردد نه به شرايط صوري مربوط به تنظيم آن. البته، شرط عدم مخالفت با قانون تنها از شرايط سند رسمي نيست بلكه سند عادي نيز بايد چنين شرطي را دارا باشد. مي‌توان به مورد عدم مخالفت با قانون، موارد مخالفت با نشم عمومي و اخلاق در تلويزيون باشد، چنين سندي فاقد اعتبار است. ب‌ـ مقررات قانوني مربوط به شكل سند نيز بايد رعايت شده باشد؛ مواردي كه مجال طرح هر گونه ادعاي ترديد و جعل را متفي مي‌سازد. اين مقررات در مواد 16 به بعد آئين نامه دفاتر اسناد رسمي مصوب 1317 و همچنين مواد مختلف قانون ثبت اشاره شده است. با اين حال، ماده 1294 (ق.م.) مقرر مي‌داد: «عدم رعايت مقررات مربوط به حق تمبر كه به اسناد تعلق مي‌گيرد سند را از رسميت خارج نمي‌كند». [11] سند از زوايه‌ي «حقوق شكلي» اقامه‌ي سند در دعوا، نه تنها موجب مي‌شود كه دادگاه و اصحاب دعوا به مقررات ماهوي مربوطبه سند كه در مبحث نخست بررسي گرديد توجه نمايند، بلكه، اقامه‌‌‌ي سند، جنبه‌ي ديگري نيز مي‌تواند پيدا كند كه زير عنوان طواري (رخدادها ـ اتفاقات) مربوط به اسناد در آيين دادرسي مدني و با استناد به مقررات دادرسي بررسي مي‌شوند. [12] دفاع شکلي در برابر اسناد الف- انکار هريک از اصحاب دعوا مي تواند به غنوان دليل ادّعاي خود را به سندي عادي استناد نمايد که منتسب طرف مقابل است؛ اين طرف مي تواند نسبت به اصالت آن سکوت نموده ، اصالت آن را پذيرفته و يا به اصالت آن تعرّض نمايد. تعرّض به اصالت چنين سندي مي تواند در چارجوب «انکار» باشد. سکوت در برابر سند نيز در رويّه ي قضايي به پذيرش يا شناخت ضمني اصالت سند تعبير مي شود . در حقيقت « کسي که عليه او سند غيررسمي ابراز مي شود مي تواند خط يا مُهر يا امضا و يا اثر انگشت منتسب به خود را انکار نمايد و احکام منکِر بر او مترتّب مي گردد...» [13]

 

بنابراين انکار ، اعلام ردّ تعلّقِ خط ، مُهر ، امضا و يا اثر انگشت سند غير رسمي به منسبٌ اليه توسّط خود منتسب ٌ اليه مي باشد و با به کارگيري همين اصطلاح ( انکار ) اِظهار مي شود مانند اينکه به استناد چکي عليه صادرکننده ي چک اقامه ي دعوا و مطالبهع ي وجه آن که يکصد ميليون ريال است شود ، در صورتيکه خوانده نخواهد امضا شدن سند توسط خود را بپذيرد مي تواند آن را انکار نمايد . [14] ب‌ـ ترديد سند غير رسمي كه عليه هر يك از اصحاب دعوا مورد استناد قرار مي‌گيرد مي‌تواند منتسب به شخص ديگري باشد. در اين صورت شخصي كه سند عليه او مورد استناد قرار گرفته و اصلات سند را نمي‌پذيرد و به هر علت مايل به ادعاي جعل نمي‌باشد، مي‌تواند نسبت به آن «ترديد» نمايد. بنابراين «ترديد» در واقع حسب مورد، نپذيرفتن تعلق خط، امضا، مهر و يا اثر انگشت سند غير رسمي به منتسب‌اليه توسط شخص ديگر است و با به كارگيري همين اصطلاح (ترديد) اظهار مي‌شود. به كارگيري اصطلاح «ترديد» در اين خصوص به اين سبب است كه تعرض كننده علي‌القاعده نمي‌تواند با اطمينان، تعلق سند را به منتسب‌اليه رد نمايد و در نتيجه نسبت به آن ترديد مي‌نمايد. مانند اينكه شخصي به استناد سندي غير رسمي كه منتسب به متوفايي است عليه وراث او اقامه‌ي دعوا و مطالبه‌ي وجه آن را مي‌نمايد. در صورتي كه خوانده (وارث) نخواهد اصالت سند را بپذيرد مي‌تواند نسبت به آن «ترديد» نمايد. [15] پ‌ـ تفاوت انكار و ترديد و وجوه تشابه آنها نخست ـ تفاوت تنها تفاوتي كه بين انكار و ترديد وجود دارد همان است كه در معرفي آنها ديده شد. طرفي كه سند عليه او ابزار شده و سند منتسب به خود او باشد، و بخواهد به اصالت سند، در چهره‌ي انكار يا ترديد، تعرض كند بايد اصطلاح «انكار» را به كار گيرد، و اگر اصطلاح ترديد را به كار گرفت دادگاه به آن بها نخواهد داد و بالعكس، اگر سند منتسب به ديگري باشد بايد اصطلاح «ترديد» را به كار گيرد. دوم ـ تشابه زمان انكار يا ترديد ـ «اظهار ترديد يا انكار نسبت به دلايل و اسناد ارائه شده حتي‌الامكان بايد تا اولين جلسه‌ي دادرسي به عمل آيد و چنانچه در جلسه‌ي دادرسي منكر شود و يا نسبت به صحت و سقم آن سكونت نمايد حسب مورد آثار انكار و سكوت بر او مترتب خواهد شد. در مواردي كه رأي دادگاه بدون دفاع خوانده ثصادر مي‌شود، خوانده ضمن واخواهي از آن، انكار يا ترديد خود را به دادگاه اعلام مي‌دارد. نسبت به مداركي كه در مرحله‌ي واخواهي مورد استناد واقع مي‌شود نيز اظهار ترديد يا انكار بايد تا اولين جلسه‌ي دادرسي به عمل آيد.». [16] به صراحت ماده‌ي مزبور انكار و ترديد بايد حتي‌الامكان تا اولين جلسه‌ي دادرسي اظهار شود. گفته شد كه «تا اولين جلسه‌ي دادرسي» مقطعي است كه از تقديم دادخواست آغاز شده و به نخستين نوبتي كه، در اولين جلسه‌ي دادرسي، به طرف مورد نظر، براي ارائه‌ي دفاع و پاسخ طرف مقابل، داده مي‌شود ختم مي‌گردد.[17]

 

در نتيجه هر گاه خوانده بخواهد نسبت به اسناد غير رسمي كه خواهان رونوشت يا روگرفت آنها را پيوست دادخواست نخستين نموده انكار يا ترديد بنمايد، اگر تا پيش از اولين جلسه‌ي دادرسي به موجب لايحه به اين امر مبادرت نكرده، بايد در اولين جلسه‌ي دادرسي .[18] در نتيجه هر گاه خوانده بخواهد نسبت به اسناد غير رسمي كه خواهان رونوشت يا روگرفت انها را پيوست دادخواست نخستين نموده انكار يا ترديد بنمايد، اگر تا پيش از اولين جلسه‌ي دادرسي به موجب لايجه به اين امر مبادرت نكرده، بايد در اولين جلسه‌ي دادرسي. [19] در نخستين نوبتي كه دادگاه براي ارائه‌ي دفاع در برابر دادخواست خوان در اختيار وي قرار مي‌دهد به آن اقدام كند. از سوي ديگر هر گاه خواهان بخواهد در اختيار وي قرار مي‌دهد به آن اقدام كند. از سوي ديگر هر گاه خواهان بخواهد در اختيار وي قرار مي‌دهد به آن اقدام كند. از سوي ديگر هر گاه خواهان بخواهد نسبتب به اسناد غير رسمي كه خوانده در پاسخ به دعواي او تا اولين جلسه‌ي دادرسي ارائه مي‌نمايد انكار يا ترديد نمايد، بايد در نخستين نوبتي كه در همين جلسه براي پاسخ به دفاع خوانده به او داده مي‌شود اقدام كند. بنابراين اگر هر يك از اصحاب دعوا در اولين جلسه‌ي دادرسي حاضر نباشد، عملا، فرصت انكار و ترديد نسبت به اسناد غير رسمي طرف مقابل را كه تا آن جلسه ارائه شده از دست مي‌دهد، مگر اينكه به موجب لايحه‌اي كه تا همين جلسه تقديم نموده به آن اقدام كرده باشد. از دست رفتن فرصت مزبور علي‌القاعده جبران ناشدني است زيرا اگر حكم به صورت حضوري صادر شده باشد، انكار و ترديد محكوم عليه نسبت به اسنادي كه در مرحله‌ي نخستن ارائه شده، در مرحله‌ي تجديدنظر نيز شنيده نمي‌شود .[20]

 

شرايط رسيدگي به انكار يا ترديد براي اينكه دادگاه به انكار يا ترديد رسيدگي كند، نه تنها به ترتيبي كه گفته شد سند بايد غير رسمي باشد و انكار يا ترديد نيز به ترتيبي كه گفته شد در زمان قانوني اظهار شده باشد، بلكه اگر انكار كننده وكيل است، بايد در اين امر وكالت داشته باشد. افزون بر آن، دو شرط ديگر نيز بايد حاصل باشد. در حقيقت از يك سو به موجب ماده 218 ق. ج. «در مقابل ترديد يا انكار، هر گاه ارائه كننده‌ي سند، سند خود را استرداد نمايد، دادگاه به اسناد و دلايل ديگر رجوع مي‌كند. استرداد سند دليل بر بطلان آن نخواهد بود، چنانچه صاحب سند، سند خود را استرداد نكرد و ...، دادگاه مكلف است به اعتبار آن سند رسيدگي نمايد». ارائه كننده‌ي سند معمولاً در صورتي در برابري با انكار يا ترديد، سند خود را استرداد مي‌نمايد كه يا بيم اثبات نشدن اصالت آن را داشته و يا ساير دلايل خود را در اثبات ادعاي متكي به سند به اندازه‌اي كافي مي‌داند كه تن دادن به رسيدگي به اصالت سند را كه معمولاً موجب طولاني و پيچيده شدن دادرسي مي‌گردد لازم نمي‌بيند. به هر روي، كافي است سند استرداد شود تا دادگاه از رسيدگي به اصالت آن باز داشته شود؛ انگيزه‌ي استرداد سند نه لازم است اعلام شود و نه تأثيري در اين امر دارد. از سوي ديگر به موجب همان ماده «در مقابل تريد يا انكار ...، چنانچه صاحب سند، سند خود ر ا استرداد نكرد و سند مؤثر در دعوا باشد، دادگاه مكلف است به اعتبار آن رسيدگي نمايد». بنابراين پس از انكار و ترديد حتي اگر ارائه كننده‌ي سند، آن را استرداد ننمايد، هر گاه سند در دعوا كارايي نداشته باشد دادگاه نبايد وقت خود را در رسيدگي به اصالت آن بيهوده صرف نموده و موجب اطاله‌‌ي دادرسي نيز بشود[21]. به هر روي، دادگاه در صورت وجود تمامي شرايط كه در بالا به آن اشاره شد نسبت به صدور قرار رسيدگي به اصالت سند اقدام مي‌كند. قراري كه در قانون پيش‌بيني نشده اما رويه‌ي عملي دادگاه‌ها آن را پذيرفته است. قرار مزبور را نبز بايد از قرارهاي اعدادي بر شمرد و مشمول تمامي پيامدها و احكام اين دسته از قرارها[22] دانست . [23]

 

 

 

شرايط اعتبار سند

 

بند اول - عدم مخالفت با قانون ، به علت مخالفت مفاد سند با قانون .

 

 

 

 بند دوم - عدم مخالفت سند با قانون ، به علت مخالفت با مقررات تنظيم و ثبت سند . بند سوم – عدم مخالفت سند با قانون ، به علت عدم تحقق امري که سند به آن وابسته بوده است.[24] شرايط اسناد رسمي تعريف- سند رسمي نوشته اي است که به وسيله ي يکي از مأمورين دولتي در حدود صلاحيت آنها بر طبق مقررات مربوطه تنظيم شود. ماده «1287) قانون مدني سند رسمي را تعريف کرده و مي گويد : «اسنادي که در اداره ثبت اسناد و املاک يا دفاتر اسناد رسمي يا در نزد ساير مأمورين رسمي در حدود صلاحيت آنها و بر طبق مقررات قانوني تنظيم شده باشند رسمي است». از تعريف سند رسمي که فوقاً بعمل آمد معلوم مي گردد

 

 

 

قانون براي سند رسمي سه شرط اساسي قائل شده است : 1- تنظيم سند بوسيله ي مأمور رسمي سند زماني رسمي مي باشد که بوسيله ي مأمور رسمي در مدت مأموريت او تنظيم گردد. منظور از مأمور رسمي کسي است که از طرف مقامات صلاحيت دار کشور براي تنظيم سند رسمي معين شده باشد، خواه مستخدم دولت باشد يا غير مستقدم مانند سر دفتران اسناد رسمي که وابسته به وزارت دادگستري مي باشند[25] . بنابراين کسي که به اين سمت از طرف مقامات صلاحيت دار کشور تعيين نشده و يا از خدمت معاف شده و يا انتظار خدمتش به او ابلاغ گرديده مأمور رسمي شناخته نمي شود و اسنادي را که پس از ان تاريخ تنظيم نمي باشد ، اگر چه کسي هم از مأمور رسمي نبودن او آگاه نباشد. بعضي از دادگاه هاي فرانسه برآنند که جهل عمومي به آن ، عيب سند را جبران مي نمايد. اين نظر مطابق اصول قضائي معمول در ايران نمي باشد و سندي که او تنظيم نمايد رسمي محسوب نمي گردد . اطلاع مأمور به معافيت از خدمت يا انتظار خدمت خود قبل از ابلاغ رسمي آن ، موجب سلب صلاحيت او نمي گردد و مأمور رسمي شناخته مي شود : همچنين است هرگاه معلوم شود مأمور رسمي در زمان انجام مأموريت يکي از شرايط استخدام را فاقد بوده است ، مانند کسي که سن لازم براي استخدام را دارا نبوده ولي استخدام شده است . بنابراين عمليات چنين مأموري در حدود مأموريتش صحيح است اگر چه بعلت مزبور هم از خدمت معاف شود. 2-صلاحيت مأمور در تنظيم سند سند براي انکه رسمي شناخته شود بايد مأموري که سند به وسيله ي او تنظيم مي گردد صلاحيت تنظيم آن را قانوناً داشته باشد. صلاحيت مأمور رسمي بر دو قسم است : ذاتي و نسبي. صلاحيت ذاتي مأمور- و آن صلاحيت مأمور است در نوع امري که به او محول گرديده مثلاً مأموري که براي ثبت دفتر املاک معين شده ، آن مأمور فقط براي انجام آن امر صلاحيت دارد و براي انجام امور ديگر مانند ثبت سند در دفتر اسناد رسمي يا تنظيم سجل احوال يا دادرسي صلاحيت نخواهد داشت. صلاحيت نسبي مأمور- و آن عبارت از حدود اختيارات مأمور است نسبت به امري که از طرف مقام صلاحتيدار به او محول گرديده ، خواه از حيث قلمرو مکان يا زمان باشد و خواه از حيث وضعيت حقوقي اشخاصي که سند براي آنان تنظيم مي گردد . مثلاً کسي که از اداره آمار و ثبت احوال مأموريت ثبت متوفيات بيگانگان حوزه تهران را دارا مي باشد ، صلاحيت ندارد که در خارج از تهران به ثبت متوفيات بيگانگان بپردازد يا در حوزه تهران متوفيات اتباع ايران را ثبت کند والا اينگونه اسناد خارج از صلاحيت نسبي مأمور صادر شده است و رسمي محسوب نمي گردد. 3- رعايت مقررات قانوني در تنظيم سند سند براي اينکه رسمي محسوب شود کافي نيست که به وسيله مأمور رسمي در حدود صلاحيتي را که قانوناً دارا است تنظيم گردد ، بلکه علاوه بر ان بايد تشريفاتي که قانون در تنظيم سند لازم مي داند نيز رعايت شده باشد. تشريفات مذبور براي هر نوعي از اسناد رسمي به وسيله ي قوانين مربوط به آن مقرر شده است. تشريفات تنظيم اسناد رسمي : اين تشريفات بر دو قسم مي باشد : الف- تشريفاتي که عدم رعايت آن سند را از رسميت نمي اندازد- تمبر ننمودن اسناد چنان که ماده «1294» قانون مدني تصريح نموده است سند را از رسميت نمي اندازد. ماده «1294» ق . م «عدم رعايت مقررات راجع به حق تمبر که به اسناد تعلق مي گيرد سند را از رسميت خارج نمي کند به نظر مي رسد که هر امري قانون رعايت آن را در تنظيم سند لازم بداند چنان چه عدم تأثير آن در رسميت سند به وسيله ي قانون مسلم نگردد، بايد رعايت آن را مؤثر دانست زيرا اطلاق ماده «1287» ق . م که مي گويد «... بر طبق مقررات قانوني تنظيم شده باشند رسمي است» ايجاب مي نمايد که هر امري را قانون يا آئي نامه اي که به دستور قانون نوشته شده باشد مقرر داند از تشريفاتي که شرط رسميت سند مي باشد و عدم رعايت آن مانع از رسميت سند خواهد بود . صرف نظر نمودن از اطلاق ماده «1287» ق . م و تشخيص درجه ي تأثير تشريفات قانوني در سند به وسيله ي فلسفه وضع قوانين (که گفته شود: آن چه عدم رعايتش زيان به متعاملين وارد مي آورد در رسميت سند معتبر است و تشريفات ديگر فقط تخلف سر دفتر از قانون به شمار مي آيد) دور از روش قضايي است ، زيرا بسياري از تشريفات لازمه در سند براي جلوگيري از بي تربيتي در تنظيم اسناد و دادن اعتبار رسمي به آن اسناد مي باشد . ب- تشريفاتي که عدم رعايت آن سند را از رسميت مي اندازد – چنان که گذشته هر گاه در تنظيم سند تمام تشريفاتي را که قانون و يا آئين نامه اي که به دستور قانون تهيه شده در تنظيم سند لازم بداند ، رعايت شود سند رسمي محسوب مي شود ، مگر آنکه قانون صريحاً متذکر شود که عدم رعايت يکي از تشريفات معينه سند را از رسميت مي اندازد مانند مقررات راجع به تمبر مذکور در ماده «1294» ق . م . بنابر آن که ذکر گرديد ، سند وقتي رسمي شناخته مي شود که شرايط سه گانه مذکوره در فوق را دارا باشد و هرگاه سند به وسيله ي غير مأمور رسمي تنظيم گردد و يا به وسيله ي يکي از مأمورين رسمي تنظيم شود که صلاحيت تنظيم آن را نداشته باشد و يا يکي از تشريفات مقرر قانوني در تنظيم سند رعايت نشده باشد ، سند مذبور در صورتي که داراي امضاء يا مهر طرف باشد سند عادي شناخته مي شود و آثار مترتبه بر آن را دارا خواهد بود (ماده ي 1293 ق . م) . سندي که در ظاهر داراي شرايط اساسي قانوني مي باشد رسمي فرض مي گردد تا آن که ثابت شود که يکي از شرايط اساسي را فاقد است ، ادعاء مذبور به وسيله ي هر نوع دليلي قابل اثبات مي باشد. [26] آثار اسناد رسمي قانون در مقابل رعايت مقرراتي که در تنظيم اسناد رسمي لازم دانسته اعتبار مخصوصي به آن سند داده است که اسناد عادي فاقد آن مي باشد ، زيرا اسناد مذبور به وسيله ي مأمورين رسمي که در مقابل قانون دارند با رعايت تشريفات مخصوصي تنظيم مي شود و شايسته است که اعتماد عمومي نسبت به عمليات آنان جلب شود و قانون ، عمليات آنان را صحيح فرض نمايد تا بتواند نظم اجتماعي را در کشور تعيين کند . بنابرين اسنادي که به وسيله ي مأمورين رسمي در حدود و مقررات قانوني تنظيم شده است مادام که خلاف آن ثابت نگردد معتبر شناخته مي شود . اعتبار اسناد رسمي در پنج قسمت بيان مي گردد: قسمت اول – اعتبار محتويات سند رسمي محتويات سند عبارات و امضاهايي مي باشد که در سند نوشته شده است : طبق ماده «70» اصلاحي قانون ثبت : «سندي که مطابق قوانين به ثبت رسيده رسمي است ، تمام محتويات و امضاهاي مندرجه در ان معتبر خواهد بود ، مگر آنکه مجعوليت آن سند ثابت شود ... » منظور از رعايت محتويات سند رسمي ، فرض صحت انتساب عبارات و امضاهاي موجود در سند است از اشخاصي که به آنها نسبت داده شده است . بنابراين چنان که کسي براس اثبات ادعاي خود نسبت به ديگري در دادگاه به سند رسمي استناد نمايد ، طرف نمي تواند در انتساب عبارات مندرجه در آن سند و همچنين امضاهايي که در آن به اشخاص معيني نسبت داده شده ترديد و يا تکذيب نمايد ، خواه اشخاص مزبور از مأمورين رسمي باشند . يا متعاملين ، لذا هر گاه طرف ادعا کند که امضاء از ناحيه او صادر نشده و يا آن که جمله مندرجه در سند به کسي که نسبت داده شده از گفتار او نيست و يا آن که نخوانده سند را امضاء نموده است مسموع نخواهد بود ، مگر آنکه نسبت به آن دعوي جعليت نمايد و دليلي بر اظهارات خود ابراز کند ، زيرا رعايت تشريفاتي که قانون در تنظيم سند رسمي لازم دانسته ، موجب فرض صدور انتساب محتويات و امضاهاي در سند به اشخاصي است که به آنها نسبت داده شده است تا آن که خلاف آن ثابت گردد ماده «1292» ق . م : «در مقابل اسناد رسمي يا اسنادي که اعتبار اسناد رسمي را دارد انکار و ترديد مسموع نيست و طرف مي توان ادعاي جعليت نسبت به اسناد مزبور کند يا ثابت کند که اسناد مزبنور به جهتي از جهات قانوني از اعتبار افتاده است » بنابر آنچه گفته شد هر گاه سند رسمي در دعوايي ابراز و استناد گردد ، بدون رسيدگي به صحت صدور ، محتويات آن معتبر مي باشد و احتياجي به اقامه دليل از ناحيه ابراز کننده بر صحت انتساب و صدور محتويات آن نخواهد بود ف به خلاف سند عادي که نمي توان ان را معتبر دانست مگر آنکه دليل بر انتساب و صدور محتويات ان از ناحيه ي استناد کننده ابراز گردد . بدين جهت است که طرف مي تواند در مقام دفاع به تکذيب يا ترديد اکتفا نمايد . اعتبار مندرجات سند رسمي مندرجات سند مفاد عبارتي مي باشد که در سند قيد شده است. به عبارت ديگر مندرجات سند از امور معنوي است به خلاف محتويات که از امور مادي مي باشد . اختلاف راجع به سند رسمي منحصر به سند انتساب محتويات سند نمي باشد بلکه ممکن است پس از ابراز سند رسمي از ناحيه کسي در دادگاه ، طرف او با تسليم به صحت شود عبارت و اظهاراتي که نسبت به مأمور رسمي و يا اشخاص ديگر داده شده از آنها صادر گرديده است ، ولي بر خلاف واقع مي باشد و دليل هم بر گفته ي خود اقامه نمايد . آيا دعوي مزبور قابل رسيدگي است ؟ براي پاسخ به پرسش فوق قبلاً بايد وضعيت مندرجات سند رسمي تشريح گردد. مندرجات سند رسمي : 1- اعلاميات مأمور رسمي و آن قسمتي از مندرجات سند است که مأمور رسمي از مشهودات و محسوسات خود اعلام داشته است. اعتبار اعلامات مأمور رسمي از نظر انتصاب او به وسيله ي هيئت حاکمه و مسئوليت شديدي مي باشد که در انجام مأموريت خود در مقابل قانون دارد و اين امر موجب شده است قانون فرض صحت عمليات او را در حدود وظايف محوله قانوني بنمايد . تا آن که بدين وسيله قوه حاکميه بتواند نظم اجتماعي را برقرار سازد . اين است که گزارش پاسبان مأمور عبور و مرور در امور مربوطه به او رسمي شناخته مي شود و در دعاوي تخلف از مقررات عبور و مرور گزارش او در دادگاه کافيست و دليل ديگري بر تخلف لازم ندارد. بنابراين آنچه سر دفتر از مشهودات و محسوسات خود مانند هويت متعاملين ، تاريخ ثبت سند و امثال آن که در حدود مأموريت رسمي که دارد در سند قيد مي نمايد ، فرض مي شود که بر خلاف حقيقت مي باشد، مگر آنکه جعليت آن ثابت گردد ، يعني ثابت شود که بر خلاف حقيقت است مثلاً چنان چجه در سند فروش خانه ، تنظيمي در دفتر اسناد رسمي ، قيد شده باشد که مشتري نقداً ثمن را به بايع تسليم نمود ، تسليم ثمن از طرف مشتري به بايع مسلم خواهد بود ، مگر آنکه بايع دعوي جعليت آن قسمت را کند و ثابت نمايد که مأمور رسمي ثمن را قيد نموده است . بنابراين انکار بايع از دريافت ثمن بلا اثر خواهد بود . قسمت دوم ماده «70» اصلاحي قانون ثبت : « ... انکار مندرجات اسناد رسمي راجع به خذ تمام يا قسمتي از وجه يا مال يا تعهد به تأديه يا تسليم مال مسموع نيست ...» .
 
بقیه در ادامه مطلب


:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 386
نویسنده : رسول رشیدی

فرق بین اعتراض ثالث نسبت به احکام قطعی با اعتراض ثالث نسبت به اموال توقیف شده موضوع ماده 146 و147 قانون اجرای احکام مدنی

در اموال منقول :

چنانچه مال توقیف شده ، منقول بوده و ادعای ثالث نیز مستند به سند رسمی یا حکم قطعی مقدم الصدور نباشد ، عملیات اجرایی تعقیب شده و مدعی حق می تواند برای جلوگیری از عمل اجرا به دادگاه مراجعه نماید( قسمت اخیر ماده 85 ایین نامه ). همان طورکه ملاحظه می شود در این فرض اجرای سازمان صلاحیت متوقف ساختن عملیات اجرایی یا رفع بازداشت از مال توقیف شده را ندارد . ثالث مدعی نیز می تواند با طرح دعوای ابطال اجراییه ، در مقام رفع توقیف براید. این دعوا می بایست در محاکم عمومی دادگستری و به طرفیت سازمان تامین اجتماعی اقامه گردد. عملیات اجرایی تا زمان صدور رایی مبنی بر توقیف عملیات اجرایی ادامه خواهد یافت . این رای می تواند در قالب قرارتوقیف عملیات اجرایی باشد . قرار مزبور تاثیری در اصل دعوا ندارد و ممکن است علی رغم صدور قرار در اصل دعوا حکم به بی حقی ثالث داده شود[5]. به نظر ایین رسیدگی به این دعوا مشمول قواعد عامی است  که از جمله در ماده 147 قانون اجرای احکام مدنی مقرر شده است  . به موجب این ماده : « شکایت شخص ثالث در تمام مراحل بدون رعایت تشریفات آئین دادرسی مدنی و پرداخت هزینه دادرسی رسیدگی می شود. مفاد شکایت به طرفین ابلاغ می شود و دادگاه به دلائل شخص ثالث و طرفین دعوی به هر نحو و در هر محل که لازم بداند رسیدگی می کند و در صورتی که دلائل شکایت را قوی یافت قرار توقیف عملیات اجرائی را تا تعیین تکلیف نهایی شکایت صادر می‌نماید.

در این صورت اگر مال مورد اعتراض منقول باشد دادگاه می تواند با اخذ تأمین مقتضی دستور رفع توقیف و تحویل مال را به معترض بدهد. به شکایت شخص ثالث بعد از فروش اموال توقیف شده نیز به ترتیب فوق رسیدگی خواهد شد.

تبصره: محکوم له می تواند مال دیگری را از اموال محکوم علیه به جای مال مورد اعتراض معرفی نماید. در این صورت آن مال توقیف و از مال مورد اعتراض رفع توقیف می شود و رسیدگی به شکایت شخص ثالث نیز موقوف می گردد » .

تصمیم دادگاه در قالب رای صادر می گردد ؛ زیرا اعتراض ثالث به منزله ادعای مالکیت می باشد . ادعایی که باید در مورد درستی ان اظهار نظر قضایی گردد . به همین دلیل است که مفاد شکایت به طرفین ابلاغ می گردد . در واقع بر خلاف انچه که دراغاز به ذهن می اید طرف واقعی ادعا ، مدیون ، یعنی همان شخصی است که اجراییه علیه وی صادر شده است . رویه محاکم نیز موید همین امر است . تصمیم دادگاه به صورت دادنامه در امده و ممکن است قابل تجدید نظر است .

اگر مال مورد اعتراض منقول باشد دادگاه می تواند با اخذ تأمین مقتضی دستور رفع توقیف و تحویل مال را به معترض بدهد. به شکایت شخص ثالث بعد از فروش اموال توقیف شده نیز به ترتیب فوق رسیدگی خواهد شد

 در اموال غیر منقول :

ممکن است مال توقیف شده غیر منقول بوده و ادعای ثالث مستند به حکم قطعی دادگاه یا سند رسمی مقدم الصدور نباشد ؛ در این صورت ، صرف نظر از دلیل مالکیت مدیون ، اجرا نمی تواند از مال بازداشتی رفع توقیف کند . زیرا رفع بازداشت در این حالت در صلاحیت اجرا نمی باشد ( مواد 86 و 88 ایین نامه ) . لحن قسمت اغازین ماده 86 به نحوی است که انگار بعد از جلسه مزایده حق ثالث معترض زایل شده و یا غیر قابل استماع است . ولی پذیرفتن این نظر اگر چه با ظاهر ماده منطبق است ولی با اصول دیگر از جمله با قسمت پایانی ماده 147 قانون اجرای احکام مدنی در تعارض است . بعلاوه نمی توان پذیرفت که مالکیت ثالث به صرف برگزاری مناقصه خدشه دار شده است . ظاهرا لحن ماده به این علت به شکل کنونی تنظیم یافته که بعد از مزایده ، عملا مالی در توقیف نمی باشد که موضوع رفع بازداشت ان مطرح گردد. ثالث با وضعیتی خاص روبرو می گردد . مال وی به عوض مال مدیون به فروش رفته و بدون رضا ، دین دیگری را پرداخته است . از لحاظ حقوقی می توان گفت که مال وی در قالب تملیک در مقام وفای به عهد از ملکیت وی خارج شده است ( د رظاهر اینگونه است ) و اینک می بایست با طرح دعوا در صدد ابطال تملیک مذکور براید. مبنای دعوای وی، فضولی بودن تملیک به عمل امده خواهد بود. دعوای ثالث می بایست علیه سازمان تامین اجتماعی ، شخصی که اجراییه علیه وی صادر شده و طرفی که بعد از مزایده مالک مال به حساب می اید مطرح گردد.

 چنانچه ادعای ثالث مستند به سند رسمی یا حکم مقدم الصدور نبوده ولی در عین حال ملک نیز در حال سپری کردن جریان ثبتی باشد ، موضوع تابع قواعد خاصی است که در ماده 86 ایین نامه امده است .مثلا ممکن است مدرک ادعای ثالث سند رسمی نباشد ولی وی مدعی است کعه ملک در جریان ثبت بوده و از طرف او به در خواست ثبت مدیون اعتراض شده است . در این فرض موضوع مشمول بند های 4 گانه ماده 86 می باشد .

 مفهوم سند رسمی که بارها در ایین نامه و حتی در قانون اجرای احکام مدنی از ان یاد شده ، روشن نمی باشد . ایا باید به تعریف ماده 1287 قانون مدنی گردن نهاد؟ با توجه به سیستم حقوقی ما تعاریف و ماهیت واژه هایی که در ایین دادرسی و.. بکار می روند در قوانین ماهوی از جمله در قانون مدنی عنوان می شوند. با این وصف باید پذیرفت که مقصود از سند رسمی هر سند ی است که از نظر ماده اخیر ، رسمی به حساب می اید . بنابراین و برای مثال اگر سند رسمی مالی بنام مدیون باشد ولی ثالث معترض، به استناد اقرارنامه رسمی که از طرف مدیون تنظیم و طی ان به مالکیت ثالث اقرارشده ، مدعی مالکیت گردد ، با توجه به رسمی بودن سند وی چنانچه تاریخ ان مقدم بر تاریخ صدور اجراییه باشد ، می بایست از مال بازداشت شده رفع توقیف گردد. نتیجه ای که از لحاظ عملی تالی فاسد های ناگواری به ارمغان می اورد. مدیون با سونیت ،که مالی به نام وی ثبت شده است از توقیف احتمالی ان با خبر می شود و قبل از صدور اجراییه ، به ملکیت دیگری اقرار می کند و... .

در این موارد، به نظر باید از ملاک ماده  22 قانون ثبت اسناد و املاک یاری جست . بر طبق این ماده :« همین که ملکی مطابق قانون در دفتر املاک به ثبت رسید دولت فقط کسی را که ملک به اسم او ثبت شده و یا کسی  را که ملک مزبور به او منتقل گردیده و این انتقال نیز در دفتر املاک به ثبت رسیده یا اینکه ملک مزبور از مالک رسمی ارثا به او رسیده باشد مالک خواهد شناخت... » . اقرار به ملکیت غیر اگرچه ممکن است سبب مملک محسوب گردد ولی باید توجه داشت که تکیه ماده بر ثبت انتقال در دفتر املاک می باشد. بعلاوه در ورای وضع ماده مصلحتی نهفته است که اعتبار دهی به اسناد ثبت نشده را بر نمی تابد .

بنابراین در فرض حاضر صرف ارائه اقرار نامه رسمی نباید موثر واقع شود. مگر انکه با استناد به ان حکمی مبنی بر الزام به تنظیم سند رسمی حاصل شده باشد. مضافا به نظر، اقرارنامه، سند به معنی عام است . در این معنا شهادتنامه نیز سند محسوب می شود در حالی که هیچ یک متضمن عمل حقوقی نیستند [9]. به نظرسندی که در ایین نامه اجرایی و حتی در قانون اجرای احکام مدنی مد نظر قانون گذار بوده ،سندی است که متضمن عمل حقوقی ( مانند هبه ، بیع و ...) باشد .

در هر مورد که ادعای ثالث مستند به سند رسمی یا حکم قطعی مقدم باشد ، اجرای سازمان می بایست از مال توقیف شده رفع توقیف نماید . در سایر موارد اجرا ادامه یافته و ثالث می تواند جهت توقف عملیات اجرایی به محاکم عمومی دادگستری مراجعه نماید . ایین رسیدگی به اعتراض ثالث همان است که در مواد 146 و 147 قانون اجرای احکام مدنی پیش بینی شده است مگر انکه مستند ادعای ثالث سند عادی باشد و مال نیز به اسم مدیون ثبت شده باشد که در این فرض ثالث می بایست دعوای  الزام به تنظیم سند رسمی مطرح کرده و گواهی ان را به مرجع رسیدگی کننده به اعتراض ثالث تسلیم نماید

 به هر تقدیر در فرضی که مال توقیف شده ( اعم از منقول و غیر منقول ) به اسم مدیون ثبت شده باشد و در عین حال ادعای ثالث مستند به سند عادی باشد ( در عمل این حالت شایع تر است ) به نظر ثالث مدعی باید علیه مدیون دعوای الزام به تنظیم سند رسمی اقامه نماید و گواهی ان را در جریان اعتراض خویش به عملیات اجرا به مرجع رسیدگی کننده به اعتراض ثالث تسلیم کند . و یا انکه در همان دعوای الزام به تنظیم سند رسمی ، دستور موقت مبنی بر توقیف مال تحصیل نماید . امری که از نظر اصولی با مانعی مواجه نمی باشد .در واقع حکم صریح ماده 22 قانون ثبت مانع از ان است که دادگاه بتواند به استناد سند عادی که در مقام اعتراض ثالث ارائه می شود حکم به مالکیت ثالث و ازاد سازی مال توقیف شده دهد.

 با این حال توجه به مبانی وضع مقررات مربوط به اعتراض ثالث از جمله قواعد مقرر در مواد 146 و 147 پیشگفت و لزوم رسیدگی سریع به این گونه ادعاها ، نظر مخالف را به ذهن می اورد. اگر دادگاه نتواند به استناد سند عادی حکم به مالکیت ثالث دهد دیگر چه امتیازی در اعتراض ثالث وجود دارد که مشارالیه از طرح دعوای الزام به تنظیم سند رسمی منصرف و به اعتراض ثالث روی اورد.( موضوع هزینه های دادرسی و عدم رعایت تشریفات دادرسی نباید نادیده گرفته شود) .

 نتیجه : در هر مورد که ادعای ثالث مستند به سند رسمی یا حکم قطعی مقدم باشد ، اجرای سازمان می بایست از مال توقیف شده رفع توقیف نماید . در سایر موارد اجرا ادامه یافته و ثالث می تواند جهت توقف عملیات اجرایی به محاکم عمومی دادگستری مراجعه نماید . ایین رسیدگی به اعتراض ثالث همان است که در مواد 146 و 147 قانون اجرای احکام مدنی پیش بینی شده است مگر انکه مستند ادعای ثالث سند عادی باشد و مال نیز به اسم مدیون ثبت شده باشد که در این فرض ثالث می بایست دعوای  الزام به تنظیم سند رسمی مطرح کرده و گواهی ان را به مرجع رسیدگی کننده به اعتراض ثالث تسلیم نماید .چنانچه اعتراض ثالث پس از جریان مزایده باشد، صرف نظر از مستند بودن ادعا به سند رسمی یا غیر ان،رسیدگی به اعتراض در صلاحیت محاکم دادگستری می باشد .



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 420
نویسنده : رسول رشیدی
بعضی علاقه عجیبی به دادگاه‌های کیفری دارند و در میان مسیرهای مختلفی که برای رسیدن به خواسته آنها وجود دارد حتما راهی را انتخاب می‌کنند که از دادسرا و دادگاه کیفری عبور کند.

این در حالی است که به هر حال اگر راه کیفری را برای وصول طلب خود برگزینید باید فرم مخصوص دادخواست را تقدیم دادگاه ‌کنید. در دادگاه کیفری قاضی در خصوص مجازات صدور چک بلامحل رای خواهد داد و برای بازگرداندن وجه شما اقدامی انجام نخواهد گرفت مگر اینکه دادخواست مطالبه وجه چک را به دادگاه کیفری بدهید. البته فایده اقدام از طریق کیفری این است که در بسیاری موارد صادرکننده به علت ترس از مجازات، خودش به صورت مستقيم مبادرت به پرداخت مبلغ چک می‌كند و اختلاف زودتر حل می‌شود.
 چگونگي تقدیم دادخواست
اگر مسیر حقوقی را برای گرفتن وجه چک انتخاب کردید همان ابتدای کار باید دادخواست خود را به دادگاه تقدیم کنید. دادخواست برگه‌ای است که از طریق دادگستری در اختیار مردم قرار داده می‌شود. البته بسیاری از مردم در حال حاضر فرم دادخواست را از اینترنت یا نرم‌افزارهای حقوقی می‌گیرند و دادخواست خود را به صورت تایپی آماده می‌کنند. این فرم به ترتیب دارای 4 ستون افقی است که به ترتیب ذیل باید تکمیل شود:
1-خواهان: در دعوی مطالبه وجه چک دارنده چک خواهان دعوي خواهد بود و با مراجعه به بانک گواهی عدم پرداخت به نام او صادر و ارائه شده است و در واقع همان طلبکار یا مال‌باخته است.
2-خوانده: منظور کسی است که در نظر داریم علیه او طرح دعوی کنیم. درباره چک می‌توانیم علیه همه کسانی که در متن یا پشت چک به عنوان صادرکننده یا ظهرنویس یا ضامن به هر دلیل امضا كرده‌اند طرح دعوی كنیم.
3-وکیل: اگر شما قبل از طرح دعوی به یک نفر از وکلای دادگستری برای این کار وکالت داده باشید، فرم دادخواست توسط وکیل شما تنظیم خواهد شد. در این حالت در ستون «وکیل» نام و مشخصات و آدرس وکیل توسط وي قید خواهد شد.
4-خواسته: معمولا در ستون خواسته نوشته می‌شود: مطالبه وجه چک به مبلغ ... چنانچه چند فقره چک دارید باید جمع مبلغ چک‌ها را در ستون خواسته بنویسید در ستون خواسته خسارت‌های قانونی را نیز مطالبه کنید تا دادگاه علاوه بر اصل مبلغ چک، خسارت و هزینه‌های پرداختی توسط شما را در رای ذکر کند.
5- دلایل: در این ستون باید دلایلی که راجع به ادعای خود دارید بیان کنید. توجه داشته باشید که بعد دلایل و مدارک جدید جز در موارد استثنایی پذیرفته نمی‌شوند بنابراین این قسمت را دقیق پر کنید.ابتدا تا انتهای دعوای حقوقی چک
6- شرح دادخواست: در این قسمت از دادخواست، دعوی خود را شرح می‌دهید. دلایل و خواسته خود را در این قسمت به صورت دقیق‌تر شرح بدهید.
این دادخواست به تعداد خواندگان به علاوه یک نسخه اضافه تهیه و به دفتر دادگاه تحویل مي‌شود و به عنوان مثال اگر خواندگان شما سه نفر باشند باید در چهار نسخه بنویسید و تمامی چهار نسخه را تحویل دادگاه دهید. همیشه به خاطر داشته باشید از همه نامه‌ها یا دادخواست‌هایی که به دادگاه می‌دهید برای خود یک نسخه اضافه به عنوان سابقه تهیه و نگهداری كنيد.
 دریافت وجه چک بر اساس حکم دادگاه
رسیدگی به دعوی مطالبه وجه چک معمولا چندان پیچیدگی خاصی ندارد. دادگاه معمولا رای به نفع دارنده صادر می‌کند و صادرکننده هم در این مدت به این دل خوش می‌کند که مدتی وقت خریده است. این رای به خواهان و خواندگان ابلاغ می‌شود. کسی که محکوم شده است معمولا به مرحله تجدیدنظر دل می‌بندد تا شاید فرجی شود. در صورتی که اعتراض دلیل منطقی نداشته باشد حکم دادگاه اولیه دوباره تايید می‌شود و دوباره این حکم به شما و طرف‌های دعوی ابلاغ می‌شود. از این پس مرحله مهم اجرای حکم شروع می‌شود. اگر اموالی از بدهکار سراغ دارید این مرحله هم برای شما مثل مرحله صدور رای به راحتی خواهد گذشت اما اگر مالی سراغ ندارید دردسرهای شما آغاز خواهد شد.
 رای
در قدم اول تقاضای صدور اجرايیه كنيد. شما می‌توانید در چند سطر خطاب به دادگاه صادرکننده حکم اولیه با ذکر شماره رای درخواست اجرای حکم و وصول مطالبات خود کنید. برگ اجرايیه که فرم مخصوص است توسط دفتر دادگاه تهیه و تکمیل می‌شود و بعد از ابلاغ آن 10 روز به محکومان فرصت داده می‌شود که آن را اجرا کنند. اگر این مهلت بدون اجرای حکم سپری شد دارنده چک (طلبکار) می‌تواند اموال و دارايی‌هایی را که محکومان سراغ دارند (از قبیل زمین، آپارتمان و هرگونه ملک دیگر با ارائه پلاک ثبتی، موجودی حساب بانکی با ارائه اطلاعات مربوط به شماره حساب و بانک مربوطه، سهام شرکت‌ها، خط تلفن، حقوق ماهانه و ...) معادل طلب خود را توقیف كنند و در آخر چنانچه موفق به شناسایی هیچگونه مالی از محکومان نشديد می‌توانيد از اجرای احکام تقاضای صدور برگ جلب و بازداشت محكومان را داشته باشيد



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 332
نویسنده : رسول رشیدی

برای اینکه دادخواست و ضمیمه‌های آن به دست خوانده برسد یا اصحاب دعوا از تصمیمات دادگاه مطلع شوند تشریفات خاصی وجود دارد که به آن ابلاغ می‌گویند. این تشریفات در دادگاه حقوقی رعایت می‌شود و با تشریفاتی که در دادگاه کیفری برای احضار وجود دارد تفاوت‌های بسیاری دارد. بسته به اینکه برگه‌های قضایی به شخص خود مخاطب برسد یا نه ابلاغ تقسیم‌بندی می‌شود. اگر برگه‌های قضایی به دست کسی برسد که نام او در برگه‌ها درج شده است ابلاغ واقعی خواهد بود که کامل‌ترین نوع ابلاغ است. اما اگر برگه‌های ابلاغ به دست خود او نرسد عنوان ابلاغ ابلاغ قانونی خواهد بود. بنابراين ابلاغ ممكن است به دو صورت قانوني و واقعي باشد.
 رای حضوری به‌دنبال ابلاغ واقعی
اگر ابلاغ واقعي باشد یعنی برگه‌ها به‌دست مخاطب برسد ابلاغ واقعی خواهد بود. رايي كه در دادرسي به‌دنبال این ابلاغ صادر مي‌شود حضوري خواهد بود.‌این راي در صورتي كه شرايط تجديدنظرخواهي را داشته باشد قابل اعتراض شمرده خواهد شد. بنابراین حضوری بودن ابلاغ، زنجیره‌ای از اتفاقات را به دنبال دارد که تا روز آخر دادرسی تاثیر می‌گذارد. بنابراین رعایت مقررات ابلاغ در عادلانه بودن دادرسی تاثیر بسیار زیادی دارد. اما اگر ابلاغ قانوني باشد و به‌دنبال آن خوانده در دادگاه حاضر نشود و لايحه هم نفرستد در‌این صورت راي غيابي خواهد بود و خوانده خواهد توانست علاوه بر تجديدنظرخواهي اقدام به واخواهی کند و از طريق واخواهي به‌این راي اعتراض كند. واخواهي بايد در همان دادگاهي انجام شود كه راي غيابي را صادر كرده است. حالا که با اهمیت ابلاغ آشنا شدیم و تفاوت مهم میان ابلاغ واقعی و قانون را می‌دانیم باید ببینیم ابلاغ در چه مواقعی واقعی و در چه مواقعی قانون است.
 واقعی
ابلاغ وقتی واقعی است که مامور ابلاغ برگه‎ قضایی را ظرف دو روز به «شخص مخاطب» برساند و در نسخه ديگر رسید بگيرد. توجه داشته باشید که اگر مامور ابلاغ تمامی‌شرایط را رعایت کند اما برگه‌ها را در غیر محل اقامت قانونی به مخاطب برساند، مخاطب می‎تواند از گرفتن آن اوراق خودداری كند و از مامور بخواهد آن را در محل اقامت قانونی به وی ابلاغ كند.
 قانونی
ابلاغ وقتی قانونی است که اوراق قضایی یا دادخواست به دست خود شخص مخاطب نرسد. به دلیل این‎که قانون چنین ابلاغی را معتبر دانسته است؛ این‎گونه ابلاغ را ابلاغ قانونی می‎نامند. بنابراین اگر مامور ابلاغ نتواند اوراق قضایی را به شخصِ مخاطب برساند و ابلاغیه را به بستگان یا خدمتکاران مخاطب بدهد یا از طریق انتشار آگهی، مراتب را اعلام کند؛ چنین ابلاغی، قانونی محسوب می‎شود. برای اینکه بهتر با ابلاغ قانونی آشنا شوید مهم‌ترین شرایطی که موجب قانونی شدن ابلاغ می‌شود را بررسی می‌کنیم.
-ابلاغ به خویشاوندان به جای مخاطب: ابلاغ ممکن است به بستگان یا خدمتکاران مخاطب صورت گیرد به‌این شرط كه سن و وضعیت ظاهری او برای تشخیص اهمیت اوراق ابلاغیه کافی باشد.
- خوانده‎ مجهول‎المکان: گاهی ممکن است علیه شخصی دعوایی داشته باشید که آدرس او را نمی‌دانید. در چنين شرايطي خواهان می‎تواند مجهول‎المکان بودن خوانده را به دفتر دادگاه اعلام كند. در‌این صورت دادخواست از طریق نشر آگهی به خوانده ابلاغ مي‌شود. ابلاغ از طریق روزنامه بدین ترتیب است که مفاد دادخواست یا هر برگ دیگری به دستور دادگاه یک نوبت در روزنامه کثیرالانتشار به هزینه‎ خواهان آگهی می‎شود. استثنای قاعده‎ فوق در حالت تعیین اقامتگاه قراردادی است. در رابطه با اقامتگاه قراردادی ماده1010 قانون مدنی مقرر می‎دارد: «اگر ضمن معامله يا قراردادي طرفين معامله يا يكي از آنها براي اجراي تعهدات حاصله از آن معامله محلي غير از اقامتگاه حقيقي خود انتخاب شده است اقامتگاه او محسوب خواهد شد و همچنين است در صورتي كه براي ابلاغ اوراق دعوي و احضار و اخطار محلي را غير از اقامتگاه حقيقي خود معين كند.»
 ابلاغ به شرکت‌ها
برای ابلاغ به شرکت‌ها اوراق به مدیر، قائم‎مقام، دارنده‎ حق امضا و د رصورت عدم امکان به مسئول دفتر با رعایت مواد 68، 69 و 72 قانون آيين دادرسي مدني ابلاغ می‎شود. اگر مدیر، قائم‎مقام یا دارنده حق امضا از گرفتن اوراق خودداری كنند، مامور ابلاغ خودداری آنها را در برگ اخطاریه گزارش کرده و برمی‎گرداند. همچنین در صورتی که به علت عدم امکان ابلاغ اوراق به مدیر، قائم‎مقام یا دارنده حق امضا؛ برگ‎ها به مسئول دفتر ابلاغ شود، ابلاغ قانونی خواهد بود. چنان‎چه مسئول دفتر نیز از گرفتن اوراق خودداری كند مراتب در نسخ اخطاریه نوشته و نسخه دوم آن در محل الصاق می‎شود. در دعاوی مربوط به شرکت‎های منحل‎شده که دارای مدیر تصفیه نباشد، اوراق اخطاریه به آخرین مدیر قبل از انحلال شرکت، در آخرین محلی که به اداره‎ی ثبت شرکت‎ها معرفی شده است ابلاغ خواهد شد. اگر شرکت ورشکسته شده باشد دادخواست و ضمائم آن به اداره تصفیه‎ امور ورشکستگی یا مدیر تصفیه ابلاغ خواهد شد.

 



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
:: برچسب‌ها: ابلاغ قانونی ، ابلاغ واقعی ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 418
نویسنده : رسول رشیدی

اصولاً تعريف شهادت در قانون مجازات اسلامی‌جديد عبارت است از خبر و اطلاع دادن شخصي كه طرف دعوا نباشد ولي از وقوع جرم يا اتفاقي مطلع است ولي خودش سهمی‌در آن دعوا ندارد يعني جز طرفين متضرر نیست.

در قانون جديد بحث شهادت شرعي مطرح است كه شهادت شرعي داراي شرايطي است و در صورتي كه واجد شرايط ذيل باشد اين شهادت شرعي و داراي اعتبار و ارزش است.در شهادت شرعي، شرايطي براي شاهد تعيين شده است. از جمله اينكه فرد داراي بلوغ، عقل، ايمان، عدالت، طهارت، ذي‌نفع نبودن در موضوع، نداشتن خصومت با طرفين دعوا و عدم اشتغال به تكدي گري و ولگردي كه جزو شرايط اصلي براي شاهد است. اما هنگامی که شخصي در دادگاه شهادت مي‌دهد اگر قاضي تشخيص دهد كه شاهد فاقد شرايطي كه براي شهادت شرعي بيان شده است، می‌باشد، مي‌تواند اين شاهد را قبول نكند.
ولي در صورتي كه شاهد شهادت خود را بيان كرد قاضي مي‌تواند قبل از صدور حكم اين شهادت را ملغي اعلام كند و اصولا تشخيص اين موضوع با قاضي است. اساساً در چه مواردي شهادت پذيرفته مي‌شود؟
در پاسخ به اين سوال می‌توان گفت جرائمی‌ كه در قانون مجازات براي آن‌ها حد و تعزير تعيين شده است با شهادت اثبات نمي‌شوند ولي در مورد قصاص و ديه با شهادت مي‌توان اثبات كرد. شهادت كذب البته در قانون مجازات عنوان نشده فقط در مورد شهادتي كه پذيرفته نمي‌شود يا شاهدي شرايط شهادت را نداشته باشد بحث شده كه اين شهادت‌ها رد شده و پذيرفته نمي‌شوند و البته در قانون مجازاتي براي شاهداني كه شهادت كذب مي‌دهند تعيين نشده است.
در مورد شهادت اقربا مي‌توان گفت همانطور كه در قانون آمده است شاهد نبايد ذي‌نفع باشد پس اقربا درجه يك طبق موازين كلي نمي‌توانند شهادت دهند ولي اقرباي دورتر كه ذي‌نفع نباشند مي‌توانند شهادت دهند.
البته باید توجه كنیم در جامعه ما به علت نوع فرهنگ، آداب و رسوم و دیدگاه مکتبی و دینی شهادت دروغ در حداقل ممکن است هرچند که گهگاه شاهد‌اینچنین شهادت‌هایی نیز هستیم اما‌این وضع به هبچ عنوان نشان دهنده ضعف سیستماتیک نیست بلکه باید کوشید وضعیت سلامت حقوقی را ارتقا بخشید و‌این امر به جز همکاری متخصصان، مسئولان و نهادهای فرهنگی امکان پذیر نخواهد بود.


:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 357
نویسنده : رسول رشیدی

- تعريف قرارداد كار
قرارداد كارعبارت است از قراردادي كتبي يا شفاهي كه به موجب آن كارگر در قبال دريافت حق‌السعي كاري رابراي مدت موقت يا مدت غيرموقت براي كارفرما انجام مي‌دهد. در كارهايي كه طبيعت آنها جنبه مستمر دارد درصورتي كه مدتي درقرارداد ذكرنشود، قرارداد دائمي تلقي مي‌شود، شروط مذكوردر قرارداد كار و يا تغييرات بعدي آن در صورتي نافذ خواهد بود كه براي كارگر مزايايي كمتر از امتيازات مقرر درقانون كار منظور ننمايد.

۲- ويژگي‌هاي قرارداد كار
براي صحت قرارداد كار در زمان انعقادقرارداد رعايت شرايط ذيل الزامي است:

مشروعيت مورد قرارداد
معين بودن موضوع قرارداد
عدم ممنوعيت قانوني و شرعي طرفين در تصرف اموال يا انجام كار مورد نظر
لازم به ذكراست اصل بر صحت كليه قراردادهاي كار است مگر آنكه بطلان آنها در مراجع ذيصلاح به اثبات رسد. قرارداد كار علاوه بر مشخصات دقيق طرفين بايد حاوي موارد ذيل باشد:

نوع كار يا حرفه يا وظيفه اي كه كارگر بايد به آن اشتغال يابد
حقوق يا مزد مبنا و لواحق آن
ساعات كار، تعطيلات و مرخصي ها
محل انجام كار
تاريخ انعقاد قرارداد كار
مدت قرارداد، چنانچه كاربراي مدت معين باشد
موارد ديگري كه عرف و عادت شغل يا محل ايجاب نمايد

در مواردي كه قرارداد كتبي باشد قرارداد در ۴ نسخه تنظيم مي‌گردد كه يك نسخه از آن به اداره كار محل و يك نسخه نزد كارگر و يك نسخه نزد كارفرما و نسخه ديگر در اختيار شوراي اسلامي كار و دركارگاههائيكه فاقد شورا هستند در اختيار نماينده كارگر قرار مي‌گيرد.



۳- دوره آزمايشي
طرفين با توافق يكديگر مي‌توانند مدتي را به نام دوره آزمايشي كار تعيين نمايند. در خلال اين دوره هر يك از طرفين حق دارد بدون اخطار قبلي و بي آنكه الزام به پرداخت خسارت داشته باشد، رابطه كار را قطع نمايد. درصورتي كه قطع رابطه كار از طرف كارفرما باشد وي ملزم به پرداخت حقوق تمام دوره آزمايشي خواهد بود و چنانچه كارگر رابطه كار را قطع نمايد كارگر فقط مستحق دريافت حقوق مدت انجام كار خواهدبود.

مدت دوره آزمايشي بايد در قرارداد كار مشخص شود. حداكثر اين مدت براي كارگران ساده و نيمه ماهر يك ماه و براي كارگران ماهر و داراي تخصص سطح بالاسه ماه مي‌باشد.

۴- قراردادهاي كارمزدي
كارمزد عبارت است از مزدي كه بابت انجام مقدار كاري مشخص كه از نظر كمي قابل اندازه گيري يا شمارش باشد به ازاي هر واحدكار تعيين و پرداخت مي شود. كارمزد برحسب آنكه حاصل كار موردنظر مربوط به يك نفر يا يك گروه مشخصي از كارگران يا مجموعه كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد انفرادي، كارمزد گروهي و كارمزدجمعي تعيين مي‌گردد.

در نظام كارمزد گروهي و جمعي بايد علاوه برشغل هر يك ازكارگران، سهم هر يك درميزان فعاليت و كارمزد متعلقه از قبل مشخص گردد و موضوع موردقبول كارگران باشد.

قرارداد كارمزدي برحسب آنكه اولين واحد يا قطعه، ملاك محاسبه كارمزد قرار گيرد ساده و چنانچه براي مازاد بر تعدادمشخص باشد تركيبي است. در صورت تركيبي بودن، نرخ كارمزد تعيين شده نبايد كمتر از جمع مزدثابت تقسيم بر تعداد كاري كه مزدثابت بابت آن تعيين شده است باشد.

درصورت توقف كار به واسطه قواي قهريه يا حوادث غيرقابل پيش‌بيني كه وقوع آن از اراده طرفين خارج باشد مقررات ماده ۱۵ قانون كار اجراء خواهدشد. ولي هر گاه عوامل توقف كاربراي كارفرما قابل پيش بيني بوده و خارج از اختيار كارگر باشد، كارفرما علاوه بر مزد ثابت (در مورد قرارداد كار تركيبي) مكلف به پرداخت مزد مدت توقف كار به ماخذ متوسط كارمزد آخرين ماه كاركرد كارگر خواهد بود. در صورت بروز اختلاف، تشخيص موراد فوق با وزارت كار و امور اجتماعي است.

۴-۱- نحوه محاسبه حقوق و مزايا قراردادهاي كارمزدي
مجموع مزد كارمزدي كه براساس آئين نامه به كارگر پرداخت مي شود نبايد كمتر ازحداقل مزد قانوني به نسبت ساعات عادي كار باشد.

ارجاع كار اضافي به كارگران كارمزدي علاوه بر ساعات عادي كار و نيز كار نوبتي و كار در شب براي آنان تابع مقررات قانون كار است. ماخذ محاسبه فوق العاده نوبت كار يا شب‌كاري كارگران كارمزد نرخ كارمزد آنهاست.

چنانچه بجاي روز جمعه روز ديگري به عنوان تعطيل هفتگي توافق شده باشد نرخ كارمزد و نيز مزد ثابت (در مورد قرارداد كار تركيبي) در روز جمعه ۴۰% اضافه مي‌شود. نحوه محاسبه مزد روزهاي تعطيل و جمعه و روزهاي تعطيل رسمي و مرخصي كارگران كارمزد تابع ماده ۴۳ قانون كار مي‌باشد.

هر گاه قرارداد كارمزدي به صورت پاره وقت (كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار) باشد، مزاياي رفاهي انگيزه‌اي به نسبت ساعات كار مورد قرارداد و به ماخذ ساعات كار قانوني محاسبه و پرداخت مي‌شود. ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزاياي پايان كار موضوع مواد ۱۸ ، ۲۰ ، ۲۷ ، ۲۹ ، ۳۱ ، ۳۲ قانون كار در مورد كارگران كارمزد، ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين ۹۰ روز كاركرد كارگر است.

در صورتي كه به موجب عرف و رويه ديگري در كارگاه مزد و مزايايي بيش از آنچه دراين آئين نامه مقرر شده است جاري باشد، عرف و رويه مذكور براي كارگران مشمول و همچنين كارگراني كه بعداً به صورت كارمزدي دركارگاه استخدام مي‌شوند جاري است.

تغيير نظام كارمزدي به ساير نظامهاي مزدي يا بالعكس در مورد تمام يا قسمتي ازكاركنان در كارگاه بايستي پس از تائيد شوراي اسلامي كار يا انجمن صنفي و يا نمايندگان قانوني كارگران كارگاه به تصويب وزارت كار و امور اجتماعي برسد.

۵- قراردادهاي مزدساعتي
مزدساعتي مزدي است كه بابت ساعاتي كه وقت كارگر در اختيار كارفرماست محاسبه و پرداخت مي‌شود. درقراردادهاي مزدساعتي، نوع كار(صرف نظر از مقدار و ميزان آن) و نيز ساعات كار در روز يا هفته يا ماه مشخص مي‌گردد.

اعمال نظام مزد ساعتي در موارد ذيل مجاز است:

متصديان حمل و نقل كالا و مسافر
كارگران مطب‌هاي خصوصي پزشكان، كلينكيهاي پزشكي و پيراپزشكي، دامپزشكي و نظاير آنها در صورتي كه مدت فعاليت آنها كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.
مشاغل غيرتمام وقت در زمينه هاي مشاوره و نظاير آنها
مشاغل مربوط به نگهداري و مراقبت از اموال، تاسيسات و ساختمان و حيوانات به شرطي كه ساعات كار كمتر از حداكثر ساعات قانوني كار در شبانه روز باشد.
مشاغل آموزشي و پژوهشي
البته ذكر مشاغل فوق مانع از اعمال ساير نظامهاي مزدي در فعاليتهاي مذكور نخواهد بود اما استفاده از نظام مزد ساعتي جز در موراد معوقه فوق موكول به اخذ موافقت وزارت كار و امور اجتماعي است.

۵-۱- محاسبه حقوق ومزايا قراردادهاي مزدساعتي
در نظام مزد ساعتي، كارفرما مكلف است علاوه بر مزد ثابت، مزاياي رفاهي از قبيل حق مسكن، حق خوار بار و كمك عائله مندي را به نسبت ساعات كار محاسبه و به كارگر پرداخت نمايد.

مزد كارگراني كه مشمول نظام مزد ساعتي مي‌باشند به تناسب ساعات كار عادي كار در شبانه روز نبايد كمتر از مزد مشاغل مشابه در نظام روزمزدي باشد. در كارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه استمرار دارد يا به صورت فصلي فعاليت مي كنند كارگران مشمول مزدساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات رسمي با استفاده ازمزد را دارند.

هر گاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات كار عادي و مجموع مزد هر روز مساوي باشند مزد مذكور معادل روزهاي كار است در غير اين صورت ماخذ محاسبه، ميانگين مزد ساعتي كارگر در روزهاي آخرين ماه كاركرد وي خواهد بود.

مبلغ پرداختي به هرحال نبايد كمتر از حداقل مزد قانوني باشد. ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزاياي پايان كار موضوع مواد ۱۸ و ۲۰ و ۲۷ و ۲۹ و ۳۱ و ۳۲ قانون كار در مورد كارگران مشمول نظام مزدساعتي، ميانگين مجموع پرداختي ها در آخرين ۹۰ روز كاركرد كارگر است.

در كارگاههائي كه داراي عرف و رويه خاص در مورد مزد ساعتي مي‌باشند در صورتي كه بر اساس عرف و رويه موجود مزد و مزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آئين نامه به كاركنان مشمول پرداخت نمايند عرف و رويه موجود مزد و مزاياي بيش از ضوابط مقرر در اين آئين نامه به كاركنان مشمول پرداخت نمايند عرف و رويه مذكور مناط اعتباراست.

تغيير نظام مزد ساعتي به ساير نظامهاي مزدي در اجراي ماده ۲۶ قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تائيد وزارت كار و اموراجتماعي امكان پذيراست.

۶- قراردادهاي كارمزد ساعتي
كارمزد ساعتي مزدي است كه در مقابل انجام كار مشخص در زمان مشخص پرداخت مي‌شود. در قرارداد كارمزد ساعتي بايد ميزان و مقدار كار متناسب با زمان مشخص باشد.

كارمزد ساعتي برحسب آنكه حاصل كار مورد نظر مربوط به يك نفر يا گروه مشخصي از كارگران يا مجموعه كارگران كارگاه باشد به ترتيب به صورت كارمزد ساعتي انفرادي، كارمزد ساعتي گروهي و كارمزد ساعتي جمعي تعيين مي‌گردد.

در نظام كارمزد ساعتي گروهي و جمعي بايد علاوه بر شغل هر يك از كارگران، سهم هر يك در ميزان فعاليت و كارمزد ساعتي متعلقه ازقبل مشخص گردد و موضوع موردقبول كارگران باشد. مشاغل قابل شمول در نظام كارمزد ساعتي نوعاً مشاغلي هستند كه استاندارد زمان انجام كار توسط ابزار و يا دستگاه مورد استفاده از قبل مشخص شده ياقابل مشخص شدن باشند.

استفاده از نظام كارمزد ساعتي در كارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر دارد و يا به صورت فصلي يا در مقاطع زماني خاص فعاليت ندارند موكول به اخذ موافقت اداره كار و اموراجتماعي محل است.

فعاليتهايي كه توسط صاحبان حرفه، پيشه و مشاغل آزاد مستقيماً به مصرف كننده عرضه مي‌شود و در مدت معين و محدود انجام مي‌گيرند مشمول مقررات كارمزد ساعتي نميباشند (مانندمعلمين خصوصي كه بطور پاره وقت و غير مستمرانجام وظيفه مي‌نمايند).

۶-۱- نحوه محاسبه حقوق ومزايا قراردادهاي كارمزد ساعتي
مزد كارگراني كه مشمول نظام كارمزد ساعتي نمي‌باشند به تناسب ساعات عادي كار شبانه روز نبايد كمتر از مزد مشاغل در نظام روزمزدي باشد. دركارگاههايي كه فعاليت آنها جنبه مستمر دارد و يا به صورت فصلي كار مي كنند كارگران مشمول كارمزد ساعتي حق استفاده از مرخصي و تعطيلات با استفاده از مزد را دارند.

هرگاه نوع كار طوري باشد كه تعداد ساعات كار عادي و مجموع كارمزد هر روز مساوي باشند مزدايام مذكور معادل كارمزد روزهاي كار است. در غيراين صورت ماخذ محاسبه ميانگين كارمزد ساعتي كارگر در روزهاي كارآخرين ماه كارخواهد بود.

ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزاياي پايان كار موضوع پايان كار موضوع مواد ۱۸ ، ۲۰ ، ۲۷ ، ۲۹ ، ۳۱ ، ۳۲ قانون كار در مورد كارگران مشمول كارمزد ساعتي مي‌باشند.

درصورتي كه بر اساس عرف و رويه موجود مزد و مزايايي بيش از ضوابط مقرر در اين آئين نامه به كاركنان مشمول پرداخت مي‌شود، عرف و رويه مذكور معتبر خواهد بود.

تغيير نظام كارمزد ساعتي به ساير نظامهاي مزد در اجراي ماده ۲۶ قانون كار با موافقت كاركنان مشمول و تائيد وزارت كار و امور اجتماعي امكان پذيراست. ساير مقررات كار و ضوابط و مقررات قانون كار ناظر به كارگران كه در بالا به آن اشاره‌اي نشد، در مورد كارگران مشمول نظام كارمزدي، مزدساعتي و كارمزد ساعتي نيزحاكم است.



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 472
نویسنده : رسول رشیدی

جهیزیه و ماهیت حقوقی آن :

در قانون مدنی، تعریفی از جهیز یا جهیزیه و ماهیت حقوقی آن نیامده است! یکی از اشکالات وارده به این قانون نیز، سکوت قانون‌گذار در این باره و مسکوت گذاردن این موضوع چالش‌برانگیز بین خانواده‌ها و مردان و زنان در دعاوی خانوادگی می‌باشد. جهیزیه، از زمره حقوق مالی زوجه (زن) در نظام حقوقی ایران است که جدای از تفاوت‌های عرفی و فرهنگی مربوطه در مناطق مختلف جامعه، از حیث نحوه و چگونگی تهیه و تخصیص آن به زندگی مشترک از جهت حقوقی دارای وضعیت‌های خاصی برای مطالبه و استرداد آن است. استرداد جهیزیه، نوعا به هنگام اختلافات بین مرد و زن و خانواده‌ها مطرح شده و از بازخوردهای اخلاقی، عاطفی و حقوقی متعددی نیز برخوردار است. در اثنای اختلافات بین آنها مردان معمولا، از وجود و حضور جهیزیه در منزل مشترک به عنوان ابزاری برای تسویه حساب و ارضای تمایلات و خواسته‌های شخصی و اهداف فردی و خانوادگی خویش استفاده کرده و بعضا، نیز ضمن تعدی و تفریط نسبت به آن یا تخریب وسایل متعلق به همسر خود یا حبس آنها به نفع خویش و اشخاص ثالث، بر طبل تو خالی منویات شخصی و خانمان برافکن مزبور، به جای احترام به هم‌اندیشی و همدلی در حفظ زندگی مشترک می‌کوبند! (2)

در بسیاری از خانواده‌ها مرسوم است که زن، به فراخور دارایی خود و خانواده‌اش، تمام یا بخشی از اثاث مورد نیاز را به خانه شوهر ببرد. این رسم را دلایل گوناگون اجتماعی و روانی به وجود آورده است؛ تامین معاش خانواده به عهده شوهر است، ولی زن نیز میل دارد در این تلاش او را یاری دهد. در تقسیم سنتی کار بین زن و مرد، زن به تنظیم امور خانه می‌پردازد و از کار خود درآمدی ندارد. پس ناچار باید مالی به همراه برد و بدین گونه سهمی از این بار به دوش کشد و همسر را کمک کند. در واقع آوردن جهیزیه، نشانه صمیمیت و مظهری از روح تعاون بین خانواده زن و شوهر است. از سوی دیگر بر طبق قانون، دختر خانواده نصف پسر ارث می‌برد و دادن جهیزیه به دختر راهی است برای تعدیل قانون. به هرحال اگر جهیز از مال دختر نباشد، خانواده‌اش آنرا به او تملیک می‌کنند. آوردن جهیزیه به معنای انصراف از مالکیت یا شریک ساختن شوهر در آن نیست. حق مالکیت زن باقی می‌ماند، ولی شوهر نیز از منافع آن بهره‌مند می‌شود و می‌تواند به طور متعارف این اموال را استعمال کند.

از نظر حقوقی، آوردن جهیزیه، نوعی اباحۀ تصرف است و هیچ حقی برای شوهر ایجاد نمی‌کند. بنابراین، هرگاه زن بخواهد، می‌تواند جهیزیه را به دیگری انتقال دهد یا به خانه پدری برگرداند، ولی از جهت اخلاقی، زن این اموال را به خانواده اختصاص می‌دهد تا صرف برطرف کردن نیازهای افراد آن شود. اینگونه است که برای تشکیل خانواده، زن و شوهر، اموال خود را به اشتراک مورد استفاده قرار می‌دهند. با این وجود، هنگام ترک خانه شوهری و انحلال نکاح، این نزاع به میان می‌آید که آیا جهیزیه، همچنان باقی و در تصرف شوهر است یا در اثر استعمال یا تصرفات دیگر از بین رفته است؟

در زمان وقوع اختلاف و با فرض عدم وجود سیاهه جهیزیه و ثبت تحویل آن به شوهر دادگاه و مرجع رسیدگی‌کننده در مقام حل اختلاف و رسیدگی به موضوع باید به عرف، عادت و اوضاع و احوال از حیث احراز تعلق عرفی وسایل به مرد یا زن توجه کند. در جایی که قرائن خارجی وجود ندارد، باید از اماره تصرف طبق ماده 35 قانون مدنی (تصرف به عنوان مالکیت، دلیل مالکیت است، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود) یاری خواست. ماده 79 آئین‌نامه اجرای مفاد اسناد رسمی لازم‌الاجراء در مورد طلبکار یکی از زوجین که برای توقیف اموال او به محل سکونت مشترک آنها رجوع می‌کند، این ادعا را پذیرفته است. دیوان عالی کشور نیز در حکم شماره 236-17/2/25 شعبه 6، مفاد ماده مزبور را به عنوان قاعده کلی پذیرفته است و می‌گوید: «... اصولاً، آنچه را از اثاثیه خانه که عرفاً و عادتاً، اختصاص به هر یک از زن و مرد دارد باید متعلق به او محسوب داشت...» (3)

باید دانست که دلالت عرف بر اختصاصی بودن اموال تنها به عنوان حکم ظاهر و اماره داشتن تصرف اضافی پذیرفته می‌شود، پس هر گاه ثابت شود که شوهر هیچ گونه تصرفی بر مالی که عادتاً، مورد استفاده مردان قرار می‌گیرد، در اقامتگاه مشترک آنان است، ندارد و برعکس، همیشه زن آنرا در اتاق یا صندوق اختصاصی خود می‌گذارده است، نمی‌توان چنین مالی را نیز در تصرف قرار داد. زیرا بنا به فرض اثاث مورد نزاع در خانه‌ای است که طرفین در آن تصرف مشترک دارند. (4)

 

جهیزیه دارای سیاهه و بدون سیاهه :

جهیزیه ممکن است با تنظیم سیاهه و فهرست از سوی زوجه و خانواده وی و اخذ امضاء و رسید از شوهر و یا بدون آن به منزل مشترک منتقل گردد. در حالت نخست، در صورت بروز اختلاف نسبت به آن، زوجه می‌تواند با تامین دلیل با جلب نظر کارشناس رسمی دادگستری یا مدیر شعبه مربوطه در شورای حل اختلاف نسبت به تامین دلیل و ثبت و ضبط دلائل خرید لوازم مربوطه، تحصیل گواهی گواهان و ثبت وسائل ارسالی و موجود در منزل شوهر، در مقام استرداد آن با تقدیم دادخواست جداگانه به ترتیب آتی برآید. با این وجود اساسا این سوال مطرح است؛ جهیزیه چیست و تفاوت آن با وسایل عادی و شخصی زوجه چه می‌باشد؟ آیا دختر یا زن ملزم به آوردن جهیزیه در منزل شوهر (همسر) می‌باشد؟ وضعیت انتقال و ارسال جهیزیه به منزل شوهر چگونه است و نحوه استرداد آنها چگونه بوده و نظام حقوقی مربوطه در این باره چگونه است؟ آیا می‌توان جهیزیه را در هر حالت از حیث حقوقی مستردد داشت؟ اختلاف در بقای جهیز و مسئولیت شوهر چگونه است؟ نحوه استرداد آن برابر قوانین و رویه‌های قضایی جاری چگونه است؟ مسائل مبتلابه نظام حقوقی جهیزیه در ایران چیست؟

 

جهیزیه چیست و تفاوت آن با وسایل عادی و شخصی زوجه چه می‌باشد؟

جهیزیه، به مجموعه وسائل و اشیائی که از سوی خانواده دختر به عروس به هنگام عزیمت به منزل بخت (شوهر) تسلیم می‌گردد اطلاق می‌شود. جهیزیه، مالی است که دختر (زن) بنا به عرف و رسومات جامعه و خانواده، در موقع ازدواج با خود به منزل شوهر می‌برد که علاوه بر استفاده خود به شوهر نیز اجازه انتفاع از آن را می‌دهد. جهیزیه جزء اموال زوجه بوده و می‌تواند هر گونه دخل و تصرفی در آن نماید و حتی می‌تواند زوج را از دسترسی بدان‌ها منع کرده و از وی درخواست تهیه اثاثیه و وسایل منزل کند و جهیزیه خویش را نیز در جایی محفوظ دارد؛ لذا شوهر مالک آن محسوب نمی‌گردد. (5) برخلاف جهیزیه، وسایل شخصی زوجه با وجود تعلق آن به وی به مانند جهیز، استفاده از آن، نوعاً توسط شخص وی صورت گرفته و او، همسر خویش را مجاز به استفاده از آن ندانسته و نمی‌داند. این وسایل، برخلاف جهیزیه که مورد استفاده مشترک در منزل شوهر قرار می‌گیرد، به تنهایی از سوی وی استفاده می‌شود.

 

آیا دختر (زن) ملزم به آوردن جهیزیه در منزل همسر (شوهر) می‌باشد؟

برخلاف تصور عامه مردم و رسومات معمول در جامعه دختر و خانواده وی ملزم به تهیه و آوردن جهیزیه یا تخصیص آن در منزل شوهر نبوده و الزامی قانونی در این باره وجود ندارد. زوجه می‌تواند ضمن درخواست از زوج و ابلاغ رسمی مراتب به وی به موجب اظهارنامه از وی تقاضای تهیه مسکن با اسباب تمکین و لوازم منزل مشترک نماید و تعهدی به آوردن جهیزیه به منزل مشترک از جهت حقوقی و قانونی نخواهد داشت. بدین ترتیب، جهیزیه ناشی از توافق عرفی بین خانواده‌ها و پسر و دختر بوده و کمیت و کیفیت آن، بنا به ملاحظات فرهنگی، خانوادگی، منطقه‌ای و اقتصادی آنها متفاوت است. گرچه عرف به عنوان رویه مستمر می‌تواند از مبانی و منابع حقوق محسوب گردد، اما این رویه عرفی مستمر از حیث کمی، کیفی و شکلی نسبت به جهیزیه در خانواده‌های مختلف و مناطق متعدد، متفاوت بوده و نمی‌توان به آن، به عنوان یک رویه مستمر متحدالشکل الزام‌آور عرفی، لزوما نگریست. (6)

بنابراین قانون‌گذار دختر و خانواده وی را ملزم به تهیه جهیزیه ننموده و آنها ملزم به تخصیص و انتقال جهیزیه از حیث قانونی نمی‌باشند. لکن این عدم الزام مانع از رسیدن طرفین به توافقی مشخص در این باره بنا به رسومات و عرف‌های معمول در بین خانواده‌ها نخواهد بود. در این حالت، یعنی در وضعیتی که پسر و دختر (زوجین) نسبت به تهیه و تخصیص جهیزیه از سوی دختر یا خانواده وی توافق نمایند، این توافق در صورت عدم مخالفت با قانون و نظم عمومی جامعه برابر ماده 10 قانون مدنی بین طرفین و قائم مقام قانونی آنها معتبر و لازم‌الاجراء می‌باشد. این توافق می‌تواند طی یک سند عادی خودنوشت بین آنها یا یک سند تنظیمی در دفتر اسناد رسمی یا طی سند نکاحیه از سوی سردفتر ازدواج و یا اسناد تنظیمی از سوی دفاتر کنسولی و دیپلماتیک مقیم خارج از کشور یا دیگر مراجع رسمی مربوطه و یا به موجب تفویض وکالت رسمی در این باره صورت پذیرد. در حالت نخست (توافق به تخصیص جهیزیه به عنوان یک تعهد) در صورت استنکاف طرف مقابل (همسر) ضمن تنفیذ آن، الزام قانونی زوجه به انجام تعهد توافق شده مقرر در محاکم صالحه مفروض است، لکن در صورت حصول به توافق برابر اسناد رسمی مذکور نیازی به مراجعه به دادگاه نبوده و ذینفع می‌تواند در مقام درخواست صدور اجرائیه به موجب سند رسمی تنظیمی در دفتر اسناد رسمی و مرجع رسمی در جهت اجرای تعهد مقرر در آن نسبت به زوجه ذیربط برآید. با این حال ممکن است به جهت عدم وقوع نکاح فیمابین که مبنای وقوع توافق مزبور بوده است مراتب مذکور اساسا موضوعیت نیابد. وضعیت یاد شده از حیث حقوقی قابل ذکر است اما رویه و عرف خانواده نوعا به ترتیب مزبور نمی‌باشد. (7)

 

اختلاف در بقای جهیز و مسئولیت شوهر :

در صورتی که در زمان عقد، صورت کاملی از جهیزیه زن تهیه شده و به امضای شوهر رسیده است و اکنون در نتیجه اختلاف یا انحلال نکاح یا به دلایل دیگر زن تصمیم دارد از خانه شوهر برود و به استناد به صورت جهیزیه که در دست دارد آن اموال را از مرد مطالبه کند در این فرض آیا شوهر را باید ملزم به رد عین جهیزیه کرد و در صورت تلف عین آن به پرداخت مثل یا قیمت آن محکوم ساخت یا دادن رسید جهیزی برای صدور چنین حکمی کافی نیست؟

ممکن است ادعا شود که شوهر با امضای صورت جهیز به عنوان امین متعهد به نگهداری از اموال زن شده است. بر طبق قانون امین باید اموالی را که به او سپرده شده است در صورت مطالبه مالک برابر مواد 216 و 620 قانون مدنی به او رد کند و در موردی که نسبت به تلف یا بقای این اموال تردید شود، چون اصل بقای آنها است (اصل استصحاب) باید شوهر را مدعی شمرد و اگر او نتواند تلف جهیز را ثابت کند باید محکوم به رد گردد. با این وجود باید دانست که جهیز زن در تصرف اختصاصی مرد قرار نمی‌گیرد. زن و شوهر بر این اموال سلطه مشترکی دارند و هر کدام به تنهایی نیز می‌توانند آن را به کار برد. به ویژه زن حق دارد که جهیز را تلف کند یا به دیگری انتقال دهد و شوهر نمی‌تواند مانع این کار شود. بنابراین ادعای اینکه شوهر با دادن رسید مامور نگهداری جهیز شده است با واقعیت و انصاف سازگار به نظر نمی‌رسد.

اموال مزبور در گذر زمان مورد استفاده زن و شوهر و فرزندان و خانواده قرار گرفته و فرسوده شده یا به مرور زمان ممکن است از بین روند، بدین ترتیب چگونه می‌توان به استناد صورت جهیزی که به امضای مرد رسیده است او را محکوم به حفظ و رد این اموال دانست؟

بدین جهت دیوان عالی کشور در رای شماره 1366 مورخ ذیحجه سال 1339 قمری خود اعلام می‌کند: «... داشتن قبض رسید جهیزیه به تنهایی برای حق مطالبه نیست بلکه زوجه باید ثابت نماید که جهیزیه باقی در منزل زوج و اثر قبض و رسید فقط همین است که با بقاء عین جهیزیه زوج نمی‌تواند بدون ناقل جدیدی نسبت به آن دعوی مالکیت بنماید...» (8)

ضمن احترام به نظر جناب دکتر کاتوزیان، دیدگاه ایشان بیانگر بخشی از واقعیت و انصاف است! درست است که صرف تسلیم جهیزیه و لوازم انتقالی زوجه به منزل زوج و مفروض بودن حق استفاده مشترک آنها و فرزندان، امکان استهلاک و از بین رفتن تدریجی آن محتمل است و بنا به نظر ایشان نباید، آنرا مستوجب مسئولیت شوهر از حیث حقوقی دانست، اما از سوی دیگر، صرف قائل نبودن مسئولیت برای مرد یا شوهر و محتمل بودن امکان تلف یا از بین بردن آن از سوی شوهر، به ویژه در زمان اختلاف و درگیری‌های زناشوئی و خانوادگی نباید در مسئولیت وی با احراز و اثبات تعدی و تفری وی تردید کرد. اینگونه نیز با مقتضای انصاف و عدالت نیز سازگارتر است. ضمن آنکه زن می‌توان جهیزیه خویش را در فرض وجود سیاهه و حتی بدون وجود آن با جلب نظر کارشناس رسمی دادگستری از حیث وجود و تعلق آن به خویش به موجب سیاهه گواهی گواهان اسناد خرید و نیز به لحاظ وجود و بقای آنها در منزل شوهر تامین دلیل نموده و آن را مستند دعوی خویش نسبت به استرداد آنها از حیث حقوقی و یا تعقیب جزائی زوج در صورت موجه بودن دلایل توجه اتهام به وی مبنی بر تعدی و تفریط نسبت به جهیزیه مزبور قرار دهد. (9)

 

وضعیت انتقال و ارسال جهیزیه به منزل شوهر چگونه است و نحوه استرداد آنها چگونه بوده و نظام حقوقی مربوطه در این باره چگونه است؟

صرفنظر از وجود مراتب یاد شده، به هنگام انتقال جهیزیه به منزل مشترک رسم بر این است که اقلام موضوع جهیزیه در قالب سیاهه‌ای مشتمل بر مشخصات و اوصاف آنها از حیث کمی و کیفی تنظیم و از شوهر و بعضا خانواده وی و شهود حاضر در محل جهت تحویل و سپردن آنها امضاء می‌گیرند. گرچه این کار از حیث اخلاقی و عاطفی ممکن است تبعات منفی در زوج و خانواده وی ایجاد نماید ولی به سرعت این مهم در جامعه در حال افزایش است! نظر به آنکه جهیزیه مال شخص زوجه محسوب گشته و الزامی به آوردن به منزل شوهر مگر به موجب توافق ضمن عقد مطروحه نداشته و با انتقال آن به منزل مشترک و منزل شوهر آنرا طبق سیاهه و مشخصات تهیه شده و مورد گواهی زوج و شهود مربوطه به وی می‌سپارد. ید شوهر (زوج) در این ارتباط امانی تلقی گشته و در صورت تعدی و تفریط احتمالی در آنها ایجاد مسئولیت زوج، برخلاف نظر جناب دکتر کاتوزیان، از جهت حقوقی متصور است. از اینرو به منظور حفظ حقوق زوجه پیشنهاد می‌گردد که ابتدا سیاهه مزبور با ذکر شماره ردیف عنوان کامل و مشخصات دیگر به ترتیب جدول آتی تهیه و تنظیم و سپس ضمن صورت‌جلسه‌ای با حضور شهود ذیربط جهیزیه موصوف به شوهر تحویل و سپرده شود:

سیاهه جهیزیه انتقالی خانم ... (زوجه) فرزند ... به منزل آقای ... فرزند ... (زوج)

ردیف

عنوان کالا

مدل کالا

واحد شمارش / ارزیابی

تعداد کالا

مشخصات

ملاحظات

1

 

 

 

 

 

 

2

 

 

 

 

 

 

3

 

 

 

 

 

 

4

و به همین ترتیب...

 

 

 

 

 

سیاهه مزبور به عنوان جهیزیه خانم ... فرزند ... (زوجه) که به وسیله باربری .... طی بارنامه شماره... مورخ ... در حضور شهود و امضاءکنندگان زیر به نشانی ... به عنوان منزل آقای ... فرزند ... (زوج) منتقل گردید، از سوی زوجه به رسم امانت به ایشان (زوج) سپرده شده است. آقای ... (زوج) با امضای ذیل صورت‌جلسه و سیاهه حاضر، ضمن اذعان به تحویل و دریافت اقلام مشروحه، مراتب مزبور را به شرح آتی تصدیق و گواهی می‌کند:

صورت‌جلسه انتقال و تحویل جهیزیه خانم ... (زوجه) به منزل آقای ... ( زوج)

در ساعت ........ روز ........ مورخ ........ جهیزیه خانم .......... (عروس / زوجه) با حضور آقایان ...............  ..................  و خانم‌ها .............  ............... به وسیله باربری .......طی بارنامه شماره ........ مورخ ........... به منزل آقای  .................. (منزل داماد: مشترک)، واقع در .......................................................... به شرح سیاهه مورخ ............ (پیوست/ بالا) در نهایت سلامت و بدون هرگونه نقص و عیبی منتقل و امانتاً، به آقای ............. (داماد / زوج) سپرده و تحویل شده است و مشارالیه با امضای ذیل صورتجلسة حاضر، اعتراف و اقرار به انتقال و دریافت کامل اقلام مذکور در سیاهه مزبور و تحویل آن‌ها از سوی خانم ............. (زوجه) به خود نموده است.

نام و نام خانوادگی زوج:                                      نام، نام خانوادگی زوجه:

(امضاء / اثر انگشت)                                                  (امضاء)

نام، نام خانوادگی شاهد اول / امضاء:

 

نام، نام خانوادگی شاهد دوم / امضاء:

 

نام، نام خانوادگی شاهد سوم /  امضاء:

 

نام، نام خانوادگی شاهد چهارم / امضاء:

 

در این حالت در صورت تعدی و تفریط احتمالی مذکور و یا مطالبه بعدی زوجه و عدم استرداد زوج و یا تخریب احتمالی جهیزیه یا استفاده غیرمتعارف از آن، مستوجب مسئولیت حقوقی برای زوج خواهد بود. در همین ارتباط زوجه می‌تواند با ارسال اظهارنامه‌ای مراتب با به موجب ماده 156 قانون آئین دادرسی مدنی به زوج رسما اخطار نموده و خواهان استرداد آن یا عدم فروش و واگذاری آن به غیر یا استفاده نامتعارف از آن و... به ترتیب آتی گردد: (10)

اعلام رسمی مراتب درخواست استرداد جهیزیه از سوی روجه و ابلاغ به زوج

مشخصات و اقامتگاه اظهارکننده

موضوع اظهارنامه

مشخصات و اقامتگاه مخاطب

نام، نام خانوادگی اظهارکننده (زن/زوجه یا وکیل وی) به نشانی...

اخطار به شرح متن

نام، نام خانوادگی و نشانی زوج/مرد  به نشانی...

 

خلاصه اظهارات

 

مخاطب محترم؛

با سلام، احتراماً مفاد اظهارنامه حاضر، مستنداً به ماده 156 قانون آئین دادرسی مدنی، به شما رسماً ابلاغ  می‌گردد:

1-    جنابعالی به موجب سند نکاحیه شماره ... همسر رسمی اینجانب می‌باشید.

2-    برابر سیاهه و مدارک و شواهد موجود، اقلام مندرج با اوصاف مقرر در آن به عنوان جهیزیه اینجانب به رسم امانت به جنابعالی سپرده شده است.

3-    نظر به امانی بودن ید شما و ضرورت پرهیز از هرگونه افراط و تفریط نسبت به آنها یا انتقال و واگذاری آنها به غیر و ثالث، به هر شکل و نوعی، جزئاً و کلاً- ضمن تاکید بر پرهیز از انجام مراتب مزبور،بر لزوم استرداد کامل آنها به موجب سیاهه مزبور و صورتجلسه تنظیمی به اینجانب ظرف مدت 10 روز از تاریخ ابلاغ اظهارنامه حاضرتاکید می گردد،والا ضمن پذیرش مسئولیت قانونی خویش، مراتب از طریق مراجع قانونی تعقیب و مسئولیت جبران کلیه خسارات قانونی از هر حیث و جهت بر عهده شما بوده که بدینوسیله، رسماً نیز مطالبه و به جنابعالی ابلاغ می‌گردد.

با احترام

نام و نام خانوادگی اظهارکننده (زن/ زوجه): همسرتانیا وکیل وی

 

بقیه در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
:: برچسب‌ها: مهریه , نظام حقوقی مهریه ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 397
نویسنده : رسول رشیدی

در استنباط يك پرونده كيفري يا حقوقي از مواد قانوني، دو ركن مهم است. ركن اول متن قانون است و آن واژگان و عباراتي كه در متن قانون به عنوان يك تكليف مصرح قانوني از سوي قانونگذار براي شهروندان و مجريان تعيين و تكليف شده است.
قانونگذار گاهي عبارات و جملاتي كه به‌عنوان ماده قانوني، وضع كرده داراي ابهام و اجمال يا سكوت است و در اين موارد به كرار ديده شده كه برداشت و تفسيري كه دادرس و قاضي از يك ماده قانوني دارد با دادرس و قاضي ديگر متفاوت است. زماني كه چنين  تفسير و برداشت قضايي از يك ماده قانوني، به جهت نقص ماده قانوني ابهام، ايجاد شود نظرات مختلف قضايي درصدور احكام و آراي دادگاه‌ها ديده خواهد شد. در چنين مواردي براي جلوگيري از اختلاف در حد امكان واژه‌ها و عباراتي را كه به عنوان مواد قانوني به كار برده شود  تا از ابهام، اجمال، سكوت و بروز نواقص جلوگيري شود و ميزان اختلاف قضات و دادرسان در تقصير اين مواد كاهش پيدا كند .
يك راه ديگر براي اينكه بين احكام قضايي اختلاف استنباط و برداشت و  آراي متضاد و متهافت كاهش پيدا كند اين است كه  در جايي كه قانونگذار به هر ترتيبي  ماده قانوني تصويب مي‌كند كه داراي ابهام يا اجمال است، مجريان قانون اعم از مجريان دولتي يا دستگاه قضايي از قوه مقننه و قانونگذار تفسير اين  ماده قانوني را مطالبه كنند كه لازمه اين اين تفسير آن است سوال ،ابهام واجمالي كه مجري با آن مواجه شده در صحن علني مجلس در كميسيون هاي تخصصي مجلس مانند تصويب ساير قوانين مطرح شود و مورد بررسي قانونگذاران قرار بگيرد و ماده‌اي در قالب تفسير قانون قبلي به تصويب مجلس برسد كه اين راه جلوگيري و كاهش صدور آراي متضاد از مراجع قضايي است.
 راه ديگر براي جلوگيري از صدور  آراي متهافت يا متضاد و مختلف از سوي مراجع قضايي يك تكليف براي ديوان عالي كشور است. به عبارت ساده تر يكي از وظايف مهم ديوان عالي كشور ايجاد وحدت رويه بين آراي دادگاه‌هاست. به اين ترتيب كه اگر ديوان عالي كشور از طريق دادستان كل كشور يا ساير مراجع قضايي يا هر شهروندي متوجه شد كه در يك موضوع واحد، دو دادگاه يا بيشتر آراي مختلفي صادر كرده‌اند، موظف است اين دو پرونده‌ را كه در يك موضوع خاص دو راي مختلف داشته‌اند را در جلسه هيات عمومي ديوان عالي كشور با حضور اكثريت قضات و مستشاران شعب اين ديوان مطرح و بررسي كنند. در اين جلسه هر دو پرونده ودلايل قضات دو پرونده و وكلاي اصحاب دعوا، دفاعيات و مستندات آن‌ها بررسي شوند و مشخص كنند كه كدام راي مطابق  روح قانون و نيت و نگرش قانونگذار است و آن راي كه از سوي هيات عمومي ديوان عالي كشور راي وحدت رويه مشخص مي‌شود. كه طبق قانون آراي وحدت رويه در حكم قانون است وبراي همه شهروندان و مراجع قضايي و حكومتي لازم الاجراست.از آنجا كه  راي وحدت رويه در حكم  قانون است اگر  به نفع محكوم عليه باشد مي‌تواند آن محكوم عليه به استناد اين راي جديدالتصويب كه به نفع او صادر شده  است خود فرد  يا وكيل يا دادستان از ديوان عالي كشور يا  دادگاه صادر كنند اعاده دادرسي كند.اگر راي صادر شده به جهت اهمال قاضي باشد خانواده مقتول مي‌توانند از قاضي خسارت بگيرند و اگر دولت مقصر باشد مي‌توانند از دولت مطالبه خسارت كنند. عموما در رويه قضايي ما همچين موردي نبوده كه به دليل اين قضيه خانوادهاي در مقام استيفاي حقوق تضعيف شده  خودشان برآيند.



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 407
نویسنده : رسول رشیدی

بررسي مشكلات حقوقي حاصل از استخراج نفت در درياها

 

اين مقاله به بررسي صلاحيت ملي يا مراجع بين المللي در تعيين و تحديد حدود مناطق دريايي به منظور بهره برداري از منابع طبيعي خصوصاً نفت مي پردازد وجود عواملي چون وسعت مناطق دريايي ميان دو يا چند كشور وجود خورها, صخره ها و يا جزاير ساحلي و همچنين منابع زير كف دريا مي تواند در تعيين صلاحيت و چگونگي تحديد حدود مناطق دريائي موثر باشد .

 

نويسنده ضمن بررسي اين عوامل به مباني حقوقي حاكميت ايران بر سه جزيره خليج فارس و روشهاي حل اختلافات حقوقي در حدود مناطق دريائي اشاره كرده است.

نظر به اينكه حقوق پاسخگوي برخي مشكلات است, عنوان مورد بررسي توجيهاتي دارد كه ضروري مي دانيم قبل از بررسي تفصيلي عنوان مورد تحقيق اشاره اي اجمالي به آن داشته باشيم.

استخراج نفت درياها نياز به تشخيص صلاحيت قابل اعمال دارد به اين معنا كه آيا محدود اكتشافي استخراجي در حيطه صلاحيت ملي (دولت ساحلي) است يا صلاحيت مرجع بين المللي (سازمان ملل متحد) در تحديد حدود مناطق دريائي, اساسي است بالاخص اگر بين دولتهاي ساحلي منابع نفتي كشف شود, كه در صورت عدم موافقت و بروز اختلاف راه اصولي جهت تحديد حدود ميان دو يا چند نفر مراجعه به داوري يا دادگستري بين المللي جهت حل اختلافات خواهد بود, كه در اين رابطه با استناد به قوانين بين المللي (كنوانسيون 1982 حقوق درياها) و اصول كلي حقوق بين المللي حل اختلافات خواهد بود. در صورتيكه تحديد حدود ميان دولتها صورت گرفت باشد چگونه استخراج در محدود اعمال صلاحيت ملي به اين صورت خواهد بود كه با استخراج مستقيماً توسط دولت ساحلي صورت خواهد گرفت و يا اگر چنين كشوري فاقد تكنولوژي لاز كه معضل واقعي ادعاهاي واهي رژيم بر اروند رود است و ديگر ادعاهاي رژيم فوق الذكر خور عبد اله است كه مانع تحديد حدود بين عراق و كويت مي باشد.

توافقنامه هاي دو جانبه بين عربي سعودي و بحرين در 22 فوريه 1958 و بين ايران و عربستان 20 اكتبر 1968 (سواحل اين دو دولت به فاصله 120 مايل در مقابل هم قرار دارند) جهت تحديد حدود منصفانه منعقد گرديده است فاصله 135 تا 90 مايل عرض جزاير خارك, العربيان و فارسيان تحديد حدود پيچيده است و عوامل جغرافيايي كاملاً در نظر گرفته نشده است اما تحديد حدود بصورت منصفانه صورت گرفته است.

چنانچهادعاي حق حاكميت خود را طي يادداشتي ضمن اعتراض به حضور انگليس در خليج فارس به اطلاع سفارت بريتانيا در تهران رسانيده و صراحتاً حاكميت قانوني خود را بر سه جزيره متذكر گرديد, كه دو سال بعد, يعني در سال 1925 ميلادي مجدداً ايران بر آن سرزمين تسلط يافت. بار ديگر در سال 1934 ميلادي ايران با تاسيس يك كادر گمركي در جزائر مورد بحث حاكميت خود را به اثبات رسانيد , كه از طرف شيخ نشين كوچك شارجه اعتراض بعمل نيامد.

بعد از ادعاي اوليه ايران فضل تازه اي از سال 1960 بر اثر نظام جديد سياسي در خليج فارس باز شد , از سال 1960 به بعد اختلافات و كشمكش هاي سياسي بين ايرe="font-size: 12pt; color: #000000;">سرانجام بريتانيا به اعاده وضع حقوقي پيشين رضايت داد و در 30 نوامبر 1971 يعني 24 ساعت قبل از انقضاي تحت الحمايگي بر شيخ نشينها نيروهاي ايران مجدد در جزيره ابوموسي مستقر شدند.

استقرار نيروهاي ايراني در جزائر تنب بزرگ و تنب كوچك در نهم آذرماه 1350 (30 نوامبر 1971) انجام شد, در واقع در فاصله 7 ماه نماينده وزارت امورخارجه بريتانيا ويليام لويسي توانست تفاهيمي بين ايران و شارجه در مورد جزيره ابوموسي در چارچوب يك طرح پيشنهادي بوجود آورد بطوريكه طرح پيشنهادي وزارت امور خارجه انگلستان طي مكاتبات مورد قبول حاكم شارجه واقع شد و براين اساس ورود نيروهاي ايران و بعبارت صحيح تر استمرار حق حاكميت ايران در اين جزيره ادامه يافت.

روز 12 آذرماه 1350 (3 دسامبر 1971) 4 روز پس از استقرار مجدد نيروهاي ايران در جزيره ابوموسي كشورهاي عراق _ ليبي _ الجزائر و يمن جنوبي تقاضاي فوري تشكيل شوراي امنيت براي رسيدگي به وضع خليج فارس و اقدام ايران را كردند , حال آنكه فقط عراق به منطقه خليج فارس تعلق دارد و 3 كشور ديگر به منطقه ديگري تعلق دارند و در نتيجه دخالت آنان در اين مسئله بيجا بوده است.

پس از تشكيل شوراي امنيت , نماينده انگليس در مورد جزيره ابوموسي گفت: كه با فعاليتهاي كه ويليام لويسي انجام داده است توافقي بين ايران و امير شارجه بعمل آمده كه براساس آن نيروهاي ايران در جزيره مستقرند و اضافه كرد كه در مورد نفت جزيره ابوموسي توافق گرديده كه در صورت پيدا شدن نفت عايدات آن بين دو كشور تقسيم شود, او اضافه كرد كه جزائر تنب كوچك و بزرگ در نزديكي ساحل ايران قرار دارند و همواه مالكيت آن دو جزيره از سوي ايران مطرح بوده و مذاكرات بين ايران انگلستان ادامه داشته است وي افزوده كه تعهدات انگلستان در خليج فارس پايان يافته است.

با وجه به استناد و سوابق تاريخي شوراي امنيت قادر به انكار مالكيت ايران نگرديد بايد اضافه نمائيم كه در آرشيو دولت هند, مدارك بسيار قاطعي وجود دارد كه به موجب آن بريتانيا اعتراف نمود كه سه جزيره متعلق به ايران بوده و تصرف آنها موقتي است.

مباني حقوقي حاكميت ايران بر سه جزيره

با توجه به عناص متشكله كشور كه عبارتند از جمعيت , سرزمين و دولت كه حاكميت نيز بر آنها افزوده مي شود در انطباق وضعيت امارات متحده قبل از استقرار مجدد ايران در جزائر (1971) ملاحظه مي نمائيم كه امارات فاقد دولت و حاكميت بوده و حكومتي نداشته است كه حاكميت را به اجرا گذارد , ضمن اينكه جمعيت امارات در جزائر جزائر در خليج فارس مي باشد.

نمايندگان ايران عربستان سعودي , و كويت در 1966 در كپنهاك گرد هم آمدند اما به نتيجه مثبتي دست نيافتند.

بر عكس قراردادهاي دو جانبه بين عربي سعودي و بحرين در 22 فوريه 1958 و بين ايران و عربستان در 20 اكتبير 1968 ( سواحل اين دو دولت به فاصله 120 مايل در مقابل هم قرار دارند) فواصل 90 تا 135 مايل عرض , جزائر خارك , العربيان , فارسيان , تحديد حدود را كه مي بايستي بخوبي عملي گردد پيچيده ساختند. به محض اينكه با تحقيقات معدن يابي در سال 1960 منابع بسياري كشف شد, در بعضي موارد عوامل جغرافيايي در نظر گرف جغرافيايي دفاع مي كرد و ادعاي آمريكا را مبني بر ناديده گرفتن و دخالت دادن برجستگي و وجود سواحل بعلت وضعيت فرعي كه داشت , برغم يك واقعيت آشكار رد كرد.

تصميم و راي دادگاه از حد معمول فراتر رفت و احتساب بعضي از خصوصيات جغرافيايي مانندخبط يا ابهام نسبت به علائم و خصوصيات منطقه (از يك ساحل ازقاره كامل) مسلط دانسته شد: بارها تاكيد شده است كه اثرات جغرافيايي مناسب قضاوت نيستند, مثبت يا منفي اينها, نتايج حوادث طبيعي مي باشند و بنابراين نمي توانند همانگونه كه هستند مورد تمسك قرار گيرند.

بالاخره دادگاه به تجريد بعضي از اوضاع جغرافيايي خرد و كوچك بخصوص از تمام جزائر صخره اي غير قابل سكني را كه بعضاً واقع در اعماق دور در يك فاصله ثابت از خشكي قرار دارند تصميم گرفت, و قادر به تجريد جزيره سيل بدليل ابعاد و بخصوص موقعيت جغرافيائيش نگرديد. خصوصاً با اين وضع كه جزيره سالها است داراي سكنه است و بالاخره احتساب اين جزيره بصورت منصفه موافقت گرديد.

مشكلان تحديد حدود فلات قاره بين دولتها مبين وضعيت پيچيده ايست كه راه حل آن در تعريف منعكس مي شود قبل از سومين كنفرانس , ديوان بين المللي دادگستري مفهوم فلات قاره را از طريق شرايط مصادف و مجاورت با راي 1969 در مورد فلات قاره درياي شمال محدود كرده بود.

با احتساب موضعهاي پذيرفته شده توسط كنوانسيون در راي 1982 ديوان بين المللي دادگستري در اختلافات تونس و ليبي بر روي فلات قاره در خليج گابه بنفع برهان فاصله مفهوم امتداد طبيعي رو به اضمحلال گذاشت.

در حقوق ملي قبل از هر چيز حق حاكميت با طبيعت اصل سرزميني عبارتي بارزتر از حقوق حاكمه مي باشدو. عمليات معدني دولت ساحلي مربوط به زير كف دريا مطرح كننده نظم حقوقي است كه صورت جديد و اهميتش از پيش جلب توجه نموده است.

طبيعت و شرايط اعمال حقوق دولتهاي ساحلي:

طبيعت حقوق دولتها ساحلي (ماده 2 كنوانسيون 1982 ) عبارت است از :

_ حق حاكميت جهت اكتشافات فلات قاره و استخراج معادن طبيعي آن يا بعبارت ديگر حقوق حاكمه بر منطقه فلات قاره .

_ حق انحصاري از اين جهت كه اگر دولت ساحلي دست به اكتشافات در فلات قاره نزند و يا منابع آنرا استخراج ننمايد, احدي حق ندارد به چنين اقداماتي دست بزند و نه ادعاي هيچگونه حقوقي بدون رضايت صريح دولت ساحلي , برفلات را داشته باشد.

به اين صورت دولت قانوناً ذينفع و ملزم به وضع قوانين معادن خود, ميباشد كه مشخصه اي است از حاكميت آن دولت بر فلات قاره ضمن حفظ و رعايت قواعد كنوانسيون. بهمين دليل حقوق دولت بر فلات ساحلي در واقع حاكميت مطلق نيست , بلكه مرجحاً دولت ساحلي بطور ارادي حاكميت خود را محدود مي كند.

اغلب دولتها كه كنوانسيون در مورد آنها كاربرد مانند بريتانيا _ هلند_ ايتاليا _ سوئد _ مالزي _ فرانسه قانون OFF – SHORE را وضع و ايجاد نموده اند.

محدوده اعمال قوانين OFF – SHORE

اين محدوده در مجموع شامل تمامي فلات قاره تعيين شده توسط كند مرزي جانبي مناطق دريائي بخصوص نسبت به فلات قاره بسيار وجود داشته كه بعضي از اين دعاوي باعث بي نظمي در روابط دولتها درگير اختلاف شده است با اين وجود ماده 4 كنوانسيون 1958 ژنو در مورد حقوق درياها, به جز در مورد يك مسئله بخصوص , هيچگونه نظام اجباري حل مسالمت آميز اختلافات را كه شامل تفسير و يا اعمال كنوانسيون 1958 به طور كلي و يا مشكلات تعيين حدود باشد بنيانگذاري نكرد . اين امر واقعيت دارد كه يك پروتكل (مقاوله نامه) امضا اختياري مربوط به حل اجباري اختلافات به اين كنوانسيون ها ضميمه شده بود.

اين پروتكل مقرر داشته كه تمامي دعاوي شامل تفسير و يا اعمال هريك از كنوانسيون هاي 1958 توسط يك دولت دفعتاًعضو كنوانسيون و مربوط به پروتكل (ماده 1) باشد مي تواند بطور يكجانبه تابع ديوان بين المللي دادگستري باشد و در بعضي موارد قابل بازگشت به داوري ( ماده 97) باشد اين مورد عبارت از تشكيلات قضايي انتخابي است زيرا كه به اجرا گذاشتن آن مشروط به عضويت طرفهاي دعوي در پروتكل مي باشد.

روي اين نكته كنوانسيون 1982 اساساً با قاعده بنيان شده در 1958 قسمت XV مواد 299 – 279 نتيجتاً پايه گذار يك نظام منعطف و پيچيده اما اجباري حل قضايي اختلافات حاصل از تفسير و يا اعمال مقررات كنوانسيون مي باشد.در

خاصيت اجباري راي (راي حكميت) و اختيارات وسيع پيشنهاد شده به طرفهاي مشاركت فعال در قواعد و آيين دادرسي قضايي پايه گذار جنبه فرعي نظريه عمومي اقامه دعوي حل اختلافات براساس حقوق مي باشد.

در چارچوب گشايش اقامه دعوي است كخ صلاحيت مشخص شده اقتداري را كه توسط كنوانسيون به آن تخصيص يافته اجرا مي كند.

آنچه متوالياً بررسي خواهيم نمود عملكرد آيين دادرسي بطور اعم و خصوصيات اختلافات آيين دادرسي بنحو اخص است به نظر نمي رسد كه سازمان دادرسي قضايي در كنوانسيون بدهتهاي احتمالي را آشكار كركرده و متعهد شدند, هيچگونه قدرت اجرايي بر مسير عمليات را كه مربوط به دادگاه مي باشد ندارند دادگاه حاكم آيين دادرسي است , سازمان مشاجره و حسن اخلاق و رفتار اداري , برهانها و در خاتمه تصميمات را صادر مي نمايد. طرفهاي درگير الزام دارند كه قواعد حكم را توسط حوزه قضايي متعاقب دستورات در مشاركت مراحل مختلف آيين دادرسي بپذيرند.

اگر اختلافات موجود بين دولتهاي درگيري باشد كه, هر دو همان روش را تنظيم نموده اند مورد اخير در اجراي تمامي آيين هاي دادرسي ديگر قابل اعمال مي باشد , اگر چه دولتهاي در حال عوي روش تنظيم حل اختلافات متفاوتي را برگزيده باشند و يا چند دولت از بين آنها اعلام كردن آنرا فراموش كرده, چنين تصور نموده باشند كه آنها, آيين دادرسي داوري اجباري را پذيرفته اند (ماده287).

همين استنباط در مساعدت آيين دادرسي داوري بپيوست VII ضميمه است كه تضمين كننده خاصيت اجباري تشكيلات قضايي بوجود آمده توسط قسمت XV كنوانسيون مي باشد.

 

 



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 398
نویسنده : رسول رشیدی

سازمان ملل متحد به عنوان مهمترین سازمان بین المللی امروزه نقش مهمی در ارتباطات بین المللی ایفا می کند که از ابعاد گوناگون قابل بررسی است، از جمله ی آن، ارتباطات به وسیله ی تکنولوژی های جدید و رسانه ای است. سازمان ملل برای ایفای نقش خود در این راستا اقدام به تأسیس سازمان های گوناگون نموده است که مهمترین آنها «اتحادیه بین المللی ارتباطات» (ITU) است که در ادامه بحث بیشتر به آن خواهیم پرداخت.

در حقیقت آنچه که در ابتدای منشور ملل متحد آمده است که: «ما مردم ملل متحد ...» تا سالها تحقق نیافت و این دولت ها بودند که در سازمان ملل نقش ایفا می کردند؛ به همین سبب در سال های اخیر «به خصوص از اوایل قرن بیست و یکم» سعی شده است که سازمان ملل به هدف اولیه خود بازگردد و تعاملی واقعی را میان ملل جهان برقرار نماید. تحقق اهداف مختلف سازمان ملل اعم از حمایت از توسعه در زمینه های گوناگون در کشورهای جهان سوم، گسترش علم و فناوری، بهداشت، مبارزه با گرسنگی، آموزش و پرورش، اسکان بشر، توسعه ی جوامع مدنی و همگرایی اجتماعی، همه و همه نیازمند ارتباط گسترده میان ملت هاست؛ چرا که جز با نزدیکی فرهنگ های گوناگون موجود در جهان این اهداف والای بشری تحقق نمی یابد.

سازمان ملل به مبادلات فرهنگی و علمی و ارتباطات به عنوان ابزارهای مؤثر در پیشبرد صلح و توسعه بین المللی می نگرد. هر چند که به طور خاص یک «اتحادیه بین المللی ارتباطات» وجود دارد اما در حقیقت تمام سازمان ها و کارگزاری های سازمان ملل متحد در راستای گسترش ارتباطات بین المللی فعالیت می کنند که در ادامه نقش برخی از آنها به طور خاص توضیح داده خواهد شد.

گسترش این ارتباطات سبب همگرایی فرهنگی و اتحاد تمدن ها و در نتیجه جلوگیری از جنگ ها و شکاف فرهنگ ها خواهد شد، چنان که کوفی عنان دبیرکل سابق سازمان ملل در ۱۴ ژوئیه ۲۰۰۵، ابتکار «اتحاد تمدن ها» را در واکنش به نگرانی ها در خصوص افراطی گری ها و بهره برداری آنها از احساس شکاف روبه گسترش، بین جوامع اسلامی و غربی، اعلام نمود.

این اتحاد به عنوان ائتلافی علیه چنین نیروهایی شکل گرفت تا احترام متقابل به اعتقادات دینی و سنت ها را تقویت و بار دیگر وابستگی متقابل روزافزون بشر را در همه زمینه ها تأیید کند. این اتحاد نمایشگر تلاش متعهدان بین المللی برای برطرف کردن اختلاف ها و غلبه بر تعصبات و پیش داوری ها، سوء تفاهم ها، سوء برداشت ها و تفرقه افکنی ها است که صلح جهانی را تهدید می کنند.

 

اتحادیه بین المللی ارتباطات (ITU)

اتحادیه بین المللی ارتباطات، سازمانی بین المللی است که دولت ها و بخش خصوصی از طریق آن شبکه ها و خدمات ارتباطات جهانی را هماهنگ می کنند. نام اتحادیۀ بین المللی تلگراف که در ۱۸۶۵ در پاریس تشکیل شد، در ۱۹۳۴ به اتحادیه بین المللی ارتباطات تغییر یافت و در ۱۹۴۷ تبدیل به کارگزاری تخصصی سازمان ملل شد.

تمامی عناصر فعالیت ITU بر این هدف استوار است تا فناوری ارتباطات و اطلاعات به آسانی و قیمت مناسب در اختیار همگان قرار گیرد و به گونه ای چشمگیر به توسعه و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی کمک کند. از اولویت های اصلی ITU پرکردن فاصله ارتباطات تکنولوژیک و فناوری های نوین بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه است که این کار را با کمک به ایجاد تأسیسات زیربنایی فن آوری ارتباطات و اطلاعات، حمایت از ظرفیت سازی و ایجاد اطمینان خاطر در استفاده کاربران از اینترنت، از طریق ارتقای امنیت آنلاین با کمک گرفتن از «دستور کار جهانی امنیت مجازی» این اتحادیه است.

فعالیت این اتحادیه شامل مواردی چون: تدوین ضوابط مورد استفاده برای ایجاد تأسیسات زیربنایی جهت ارائه خدمات ارتباطات راه دور بر مبنایی جهانی، حمایت از کشورها در اجرای سیاست های توسعه ای در زمینه ارتباطات راه دور و حمایت از مدیریت منطقی و عادلانه طیف فرکانس رادیویی و مدارهای ماهواره ای برای کمک به ارائه خدمات بی سیم به مردم هر گوشه جهان و فعالیت هایی از این دست می باشد. در این میان یکی از مهمترین و به عبارت دیگر سرنوشت سازترین نقش های این اتحادیه تلاش در جهت تقویت ارتباطات اضطراری برای جلوگیری از رویدادهای ناگواری است که در پی حوادث طبیعی (مانند سیل و طوفان و ...) و حوادث غیرطبیعی (مانند جنگ) ممکن است رخ دهد.

این اتحادیه متشکل از ۱۹۱ کشور عضو و حدود ۷۵۰ عضو و انجمن (مدیران و اپراتورهای خصوصی و عمومی، سازمان های پخش برنامه های رادیو تلویزیونی، سازمان های منطقه ای و بین المللی و ...) است. هیأت مدیره آن هر چهار سال یکبار تشکیل جلسه می دهند و ۴۶ عضو شورای اتحادیه را انتخاب می کند که هر سال تشکیل جلسه می دهد. این اتحادیه تا ژانویه ۲۰۰۶، دارای ۸۲۲ کارمند از حدود ۸۰ ملیت بوده است و بودجه ۲۰۰۷ ۲۰۰۶ آن ۳۳۹۱۴ میلیون فرانک سوئیس (حدود ۵/۳۰۸ میلیون دلار) بوده است.

در ۲۴ می ۱۸۴۴، ساموئل مورس نخستین پیام را از طریق خط تلگراف میان واشنگتن و بالتیمور برای عموم مردم ارسال کرد که آن را می¬توان آغاز عصر ارتباطات دور برد دانست. ده سال بعد، ارتباطات تلگرافی در دسترس عموم قرار گرفت. در این دوران، خطوط تلگراف از مرزهای ملی فراتر نمی رفت، چرا که کشورهای مختلف برای ارسال پیام های نظامی و سیاسی از نقطه ای به نقطه ی دیگر (در داخل سرزمین خود) از این خطوط استفاده می کردند و برای جلوگیری از اطلاع کشورهای دیگر از محتوای این پیام ها، هر کشوری رمز مخصوص خود را داشت. بنابراین برای ارسال پیامی به کشور دیگر لازم بود، ابتدا پیام رمز ترجمه شود و سپس ارسال گردد.

اما لزوم ارتباط میان ملت ها و کشورهای مختلف سبب شد، کشورها به امضای معاهداتی میان خود و کشور یا کشورهای دیگر مبادرت کنند. اولین بار چنین پیمانی در سال ۱۸۶۵ منعقد شد، که پس از دو ماه مذاکرات فشرده، نخستین پیمان بین المللی تلگراف، در نشست پاریس به امضا رسید و اتحادیه بین المللی تلگراف بنیان نهاده شد که نقطه آغاز پیدایش اتحادیه بین المللی ارتباطات محسوب می گردد.

در سال ۱۸۷۶ تلفن اختراع شد و به سرعت گسترش یافت، لذا اتحادیه بین المللی تلگراف در سال ۱۸۸۵ به تدوین مقررات بین المللی ارتباطات تلفنی پرداخت . به تدریج و پس از اختراع تلفن و گسترش آن، تکنولوژی به سمت ارتباطات بی سیم حرکت کرد و اولین استفاده کنندگان از تکنولوژی ارتباطات رادیویی (بی سیم) کشتی ها بودند و در نتیجه در سال ۱۹۰۶ طی نشستی که در برلین برگزار شد، نخستین پیمان بین المللی تلگراف رادیویی به تصویب رسید. نهایتاً در سال ۱۹۲۰ نخستین پخش صوت توسط استودیوهای شرکت «مارکونی» انجام شد و طی سال های دهه ۲۰، کمیته های گوناگونی برای ساماندهی به وضع ارتباطات شکل گرفت. در سال ۱۹۳۲ طی همایش مادرید، اتحادیه بین المللی تلگراف تصمیم گرفت پیمان بین المللی تلگراف (۱۸۶۵) و پیمان بین المللی تلگراف رادیویی (۱۹۰۶) را تلفیق کند که دو سال بعد منجر به تأسیس «اتحادیه بین المللی ارتباطات دوربرد» که امروز نیز به همین نام مشهور است، شد.

در سال های پیش از جنگ دوم جهانی این اتحادیه نهادی مستقل محسوب می¬شد و ارتباطی با جامعه ی ملل نداشت و در جریان اختلافات بین کشورها، کارآیی خود را تقریباً از دست داده بود، چرا که در جنگ جهانی دوم، ارتباطات رادیویی و رسانه ها نقش چشمگیری ایفا می کرد و نظام های اقتدارگرایی چون آلمان، ایتالیا، شوروی و ... حاضر به تمکین از مقررات نبودند، در جریان این جنگ علاوه بر آنکه رادیوهای این رژیم ها به تخریب روحیه ی نیروهای مقابل و تبلیغات و پخش اخبار بعضاً دروغ می پرداختند، از رادیو به عنوان وسیله ای برای ارسال پیام های رمز به جبهه های دور دستی که سربازانشان در حال نبرد بودند و یا پیام برای اسرایشان استفاده می کردند. به عنوان مثال به نقش رادیوها در جریان اشغال ایران اشاره می کنم، بخش فارسی رادیوی BBC تنها چند روز پیش از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ تأسیس شد و ویلیام ریدر بولارد (وزیر مختار انگلیس در ایران) در طول جنگ جهانی دوم، از نقش مهم رادیو BBC در مقابله با رادیو برلین این گونه یاد می کند که: "برنامه های عالی رادیوی BBC به خوبی توانسته است تبلیغات رادیو برلین را برای خروج ایران از بی طرفی و گرایش به سوی آلمان نازی خنثی کند". بعدها این نقش رسانه ها و به ویژه رادیو را در جریان جنگ سرد و جنگ های اول و دوم خلیج فارس به وضوح می بینیم.

باری، بعد از پایان جنگ جهانی دوم، اتحادیه بین المللی ارتباطات دوربرد، همایشی را در شهر آتلانتیک با هدف توسعه و نوگرایی در سازمان خود برگزار کرد، و بر اساس توافقی که با سازمان ملل متحد به عمل آورده بود از ۱۵ اکتبر ۱۹۴۷ به نهاد تخصصی سازمان ملل متحد بدل شد و مقر آن از شهر برن به شهر ژنو انتقال یافت.

 

شورای امنیت و ارتباطات

چنان که پیشتر اشاره شد، یکی از مهمترین اهداف مؤسسان سازمان ملل متحد حفظ و تحکیم صلح و امنیت بین المللی بوده است، چنانکه در ماده ۱ منشور این سازمان بر آن تأکید شده است. یکی از مهمترین راه های حفظ صلح و جلوگیری از جنگ در جامعه جهانی، استفاده از فناوری های نوین ارتباطی است، اما نکته ای که باید به آن توجه داشت اینکه، این فناوری ها به همان نسبت که می تواند در جهت حفظ صلح به کار آیند، می توانند موجب تهدید صلح نیز باشند، چرا که همانگونه که کشورها با استفاده از این رسانه ها می توانند باعث نزدیکی فرهنگ هایشان شوند، ممکن است کشوری مجهز به ابزار نوین اطلاع رسانی باشد و ضمن بکارگیری آن، امنیت ملی کشورهای دیگر را با تهدید مواجه کند، به گونه ای که وضعیتی تحمل ناپذیر برای آنان فراهم آورد. در حقیقت چنین کشوری فروپاشی صلح را هدف قرار داده، چراکه این امر جز تهدید صلح جهانی، مفهوم دیگری نخواهد داشت. در چنین شرایطی شورای امنیت وضعیت را به عنوان بحرانی در روابط بین الملل به گونه ای که احتمال بروز جنگ را قریب الوقوع نموده است، تعریف کند و آن را مشمول ماده ۳۹ منشور به شمار آورد. آثار تطبیق کارکرد فناوری ارتباطات با ماده ۳۹ منشور سازمان ملل متحد این است که، چنانچه کشوری، ابزار اطلاع رسانی خود را به گونه ای به کار گیرد که بحرانی جدی در روابط خود با دیگر کشورها فراهم آورد و امنیت بین المللی را مختل نماید، شورای امنیت می تواند به منظور مقابله با تهدیدی که بقای صلح را در معرض خطر قرار داده است، اختیار خود، ناشی از ماده ۷ منشور را به کار گرفته و با چنین کشوری به مقابله برخیزد.

البته در این میان باید به نکته ای نسبتاً ظریف اشاره کرد و آن این که دو واژه ی صلح و امنیت مترداف هم نیست، بلکه صلح از طریق اعمال زور مخدوش می گردد و امنیت از طریق ایجاد بحران و با توجه به این که کارکرد فن آوری ارتباطات می تواند در روابط بین المللی بحران ایجاد کند، بنابراین کارکرد این فناوری می تواند امنیت بین المللی را هدف قرار دهد نه صلح را، بلکه صلح در نتیجه مخدوش شدن امنیت از بین می رود.

در حال حاضر فن آوری های نوین ارتباطات، یکی از مهمترین ابزار جهت اختلال در امنیت بین المللی محسوب می گردد. چرا که این فناوری ها سبب تأثیر گذاری فراوان بر مردم می شود و ممکن است با تبلیغات یک رسانه مردم کشوری علیه دولت خود تحریک شوند و این امر سبب اختلاف بین دو کشور شود و آن دولت درصدد اقدامات تلافی جویانه درآید. چرا که چنانکه در گذشته ی نه چندان دور، برتری تسلیحاتی و به ویژه هسته ای به عنوان شرط لازم برای رهبری ائتلاف های نظامی علیه کشورهای دیگر مطرح بود، در عصر اطلاع رسانی، برتری در این عرصه است که چنین نقشی را ایفا می کند.

 

نقش یونسکو در ارتباطات

یکی از زمینه های مهم فعالیت های یونسکو حمایت از آزادی مطبوعات و رسانه های کثرت گرا و مستقل و پیشتاز است و برای حمایت از جریان آزاد اطلاعات و تقویت ظرفیت های ارتباطی کشورهای در حال توسعه فعالیت می کند. همین دکترین جریان آزاد اطلاعات است که از دهه ۱۹۴۰ استقرار یافته و سبب نیرومند و گسترده شدن رسانه های غربی و محتوای خبری آنها شده است.

یونسکو به کشورهای عضو در سازگار کردن قوانین رسانه ای خود با ضوابط دموکراتیک و اعمال استقلال تحریری رسانه های خصوصی و عمومی کمک می کند و هر گاه که آزادی مطبوعات نقض شود، مدیرکل یونسکو از طریق مجاری دیپلماتیک یا سخنرانی علنی مداخله می نماید.

این سیاست هواداری و حمایت از برقراری «نظم نوین جهانی اطلاعات و ارتباطات» در دهه ۱۹۷۰ به جهت توجه کشورهای در حال توسعه به نقش مهم رسانه های همگانی در تأمین و تحکیم وحدت ملی در دوران پس از استعمارزدایی و در عین حال مبارزه با رسانه های کشورهای توسعه یافته، علاوه بر یونسکو، از سوی «جنبش غیرمتعهدها» نیز دنبال می شود. سران بسیاری از کشورهای عضو این جنبش با تأکید بر لازم و ملزوم بودن «نظم نوین جهانی اطلاعات و ارتباطات» و «نظم نوین اقتصادی بین المللی»، در کنار یونسکو به کمک در این زمینه پرداختند. از موفقیت های مهم کشورهای در حال توسعه در زمینه های «نظم نوین جهانی اطلاعات و ارتباطات» در دهه هفتاد میلادی، می توان به تصمیم کنفرانس عمومی یونسکو در نوزدهمین اجلاسیه آن در پاییز ۱۹۷۶ در خصوص تشکیل «کمیسیون بین المللی مطالعه درباره مسایل ارتباطات» و به ویژه تصویب اعلامیه مربوط به نقش وسایل ارتباط جمعی در روابط بین المللی در اجلاسیه بعدی (بیستم) یونسکو در سال ۱۹۷۸، اشاره کرد. هر چند این اعلامیه با مخالفت کشورهای بزرگی چون ایالات متحده و انگلستان مواجه شد و کار تصویب آن به درازا کشید، اما نهایتاً به تصویب رسید و دکترین «جریان آزاد اطلاعات» که از حمایت غرب بهره مند بود، جای خود را به اصل «جریان آزاد و اشاعه گسترده تر و متعادل تر اطلاعات» داده اما تا مدتهاهیچ چهارچوبی برای این نظم نوین جهانی شکل داده نشده بود و در جریان اجلاس بیست و یکم یونسکو بود که گزارش کمیسیون بین المللی مطالعه درباره مسایل ارتباطات با نام «یک جهان و چندین صدا» که در ژانویه ۱۹۸۰ منتشر شده بود، به تصویب رسید و برای نخستین بار چهارچوب کلی و مشخصی همراه با استدلال های توجیهی در زمینه نظم نوین جهانی اطلاعات و ارتباطات مشخص شد. اما کارشکنی های دول قوی همچنان ادامه یافت و دولتین انگلستان و ایالات متحده آمریکا به بهانه سیاسی بودن این گزارش در جریان برگزاری بیست و دومین اجلاسیه کنفرانس عمومی یونسکو در پاییز ۱۹۸۳، تهدید به خروج از عضویت یونسکو نمودند و یکسال بعد نیز این تهدید را عملی کردند و از یونسکو خارج شدند. پس از خروج آمریکا و انگلستان از عضویت یونسکو، کوشش کشورهای جهان سوم، برای برقراری نظم نوین اطلاعات و ارتباطات و تحقق اهداف مصوبه، به آهستگی و کندی ادامه یافت، تا آن که با پایان یافتن مدیریت «محمد مختارامبو» شخصیت معروف سنگالی، بر این سازمان و جانشینی «فوریکو مایر» اسپانیایی، جو سیاسی حاکم بر یونسکو تغییر کرد و دو سال بعد از آن، همزمان با فرو ریختن دیوار برلین (پاییز ۱۹۸۹) در جریان برگزاری بیست و پنجمین اجلاسیه عمومی، به جای نظم جهانی اطلاعات و ارتباطات، یک «استراتژی نوین ارتباطی» بر مبنای آزادی اطلاعات و جریان آزاد آن، تصویب و به اجرا گذاشته شد. بر اساس این استراتژی، فعالیت های سازمان یونسکو در زمینه اطلاعات و ارتباطات، بار دیگر مانند دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بر آزادی اطلاعات و جریان آزاد اطلاعات استوار گردید و به همین لحاظ در برنامه میان مدت پنج ساله یونسکو برای سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ که در بیست و پنجمین اجلاسیه کنفرانس عمومی تصویب شد، تنها اشاره ای کلی به نظم نوین جهانی یاد شده وجود داشت.

در راستای تلاش های یونسکو برای گسترش آزادی ها، سومین روز ماه مه هر سال را «روز جهانی آزادی مطبوعات» اعلام کرده است و همچنین روز ۱۷ مه هر سال «روز جهانی جامعه اطلاعات» گرامی داشته می شود، تا اندیشه های اجلاس جهانی سران درباره جامعه اطلاعاتی «ژنو در ۲۰۰۳ و تونس در ۲۰۰۵» برای ایجاد «جامعه اطلاعاتی مردم محور، فراگیر و توسعه گرا» بر مبنای حقوق بشر بنیادین که در ادامه توضیح داده خواهد شد، به جهانیان یادآوری شود.

یونسکو به منظور تقویت زیربناها و منابع انسانی ارتباطی کشورهای در حال توسعه، تخصص فنی و آموزشی ارائه می دهد و به تدوین طرح های رسانه ای ملی و منطقه ای به ویژه از طریق برنامه بین المللی برای توسعه ارتباطات (IPDC) کمک می کند و بیش از ۹۰ میلیون دلار برای بیش از ۱۰۰۰ طرح در ۱۳۹ کشور در حال توسعه بسیج کرده است. این سازمان برای پر کردن شکاف دیجیتالی، به کشورهای در حال توسعه کمک می کند تا سیستم های انفورماتیک خود را تشکیل دهند و دسترسی به جریان های جهانی اطلاعات را تضمین کنند. تأکید آنها بر آموزش و ایجاد شبکه های رایانه ای برای برقراری پیوند بین مؤسسات علمی و فرهنگی و اتصال آنها به شبکه جهانی اینترنت استوار است. فناوری های جدید اطلاعاتی و ارتباطی ICT، با چند برابر کردن فرصت ها و امکانات برای تولید، انتشار و دریافت اطلاعات در مقیاسی بی سابقه، اصل جریان آزاد اندیشه ها را گسترش می دهند.

یونسکو می کوشد اطمینان حاصل کند حداکثر افراد ممکن از این امکانات استفاده نمایند. دیگر مسائلی که یونسکو به آنها رسیدگی می کند، شامل تأثیر اجتماعی و فرهنگی این فناوری ها و رویکردهای سیاسی بر مسائل حقوقی و اخلاقی مربوط به اینترنت است.

در آوریل ۲۰۰۶ دبیرکل، آغاز اتحاد جهانی برای فن آوری ها و توسعه اطلاعات و ارتباطات را تصویب کرد. هدف آن تسهیل و حمایت از ادغام ICT در فعالیت های توسعه، با تأمین تریبونی برای گفتگوهای آزاد و فراگیر، با حضور تمامی عوامل ذینفع و بخش های گوناگون در زمینه تعیین سیاست ها درباره نقش ICT در توسعه است.

 

بخشی از فعالیت های یونسکو برای گسترش ارتباطات در نقاط مختلف جهان

 

آفریقا

تحکیم و تثبیت رسانه های مستقل و آزاد و تقویت ظرفیتهای ارتباطات و اطلاعات در کشورهای در حال توسعه یکی از مهمترین اولویتهای یونسکو در جهت ترویج صلح و توسعه است، به طوریکه این کشورها بتوانند مشارکت فعال تری در عرصه ی ارتباطات بین المللی داشته باشند. این تلاشها همه رسانه ها، اعم از رسانه های معمولی مانند مطبوعات و رادیو و تلویزیون و رسانه های فناورانه چون اینترنت را دربرمیگیرد. در راستای اجرای این استراتژی در قاره سیاه، این سازمان در حال حاضر دو پروژه ی رسانه ای را در کشور روآندا در دست کار دارد که مورد حمایت مالی آژانس توسعه ی نروژ (NORAD) نیز هست. هدف این پروژه چنان که بیان شد ایجاد رسانه های مستقل و کثرت گراست. اولین مرحله ی این پروژه دو مرحله ای در سال ۱۹۹۸ تکمیل شده است و در این مرحله ۱۸ ماه آموزش فشرده برای روزنامه نگاران و فعالین رادیویی برگزار شد. فاز دوم این پروژه دارای دو هدف عمده است: اول، حمایت از برنامه های رادیویی تولید شده توسط روزنامه نگاران مستقل زن و دوم، بهبود استانداردهای روزنامه نگاری و عملکرد حرفه ای.

یونسکو در حال حاضر از طریق نهادهایی موسوم به (خانه مطبوعات) که در روآندا (۱۹۹۶) و بروندی (۱۹۹۷) تاسیس شده است، به ترویج آزادی بیان در این مناطق از آفریقا میپردازد. هدف از ایجاد این مراکز ارائه فضایی برای بحث آزاد و تبادل اطلاعات است. خانه های مطبوعات راه طولانی ای را در جهت کمک به مبارزات روزنامه نگاران و خروج آنها از انزوا طی کرده است.

یونسکو همچنین در آنگولا نیز با همکاری بنیاد (Hirondelle) فعالیت بسیاری در جهت توسعه ی رسانه های آزاد و برگزاری دوره های آموزشی مختلف برای کارمندان رادیو انجام داده است.

تیمور شرقی

در راستای تلاشهای سازمان ملل متحد برای کمک به مردم تیمور شرقی جهت استفاده از ظرفیت های خود برای ایجاد یک حاکمیت ملی و مردمی، یونسکو مامورین و نمایندگانی به این کشور فرستاد تا به ارزیابی شرایط این کشور بپردازند و بررسی نمایند که چه کمکهایی در این کشور بیشترین بهره وری را خواهد داشت.

یونسکو و انجمن جهانی روزنامه ها (WAN) نیروهای خود را برای بازسازی صنعت جنگ زده ی روزنامه نگاری در تیمور شرقی ائتلاف کردند. در فوریه ۲۰۰۰ یک کارشناس فنی برای ارزیابی نیازهای مطبوعات محلی برای تجهیزات چاپ و توزیع از این کشور بازدید کرد و به عنوان یک اقدام فوری و موقت راه اندازی یک مرکز چاپ را در دستور کار قرار داد، اما این سازمان توجه داشت که برای ادامه ی حیات طولانی مدت روزنامه ها، تجهیزات چاپ و توزیع باید توسعه یابد.

همچنین به منظور سازماندهی رادیو و تلویزیون و هدایت روند دموکراتیک و منطقی توسعه ی این رسانه ها، از سوی یونسکو چهارچوبهای قانونی نیز ارائه شده است.

نهایتا، یونسکو به طور آزمایشی رادیوهای گوناگونی را برای اقشار مختلف جامعه از قبیل: کشاورزان، صنعتگران، ماهیگیران، صنایع کوچک، معلمان، مددکاران اجتماعی، زنان و به ویژه جوانان تاسیس کرد و ایجاد رادیوهای دیگری را نیز در دستور کار دارد.

 

یوگوسلاوی سابق

در دسامبر سال ۱۹۹۳، یونسکو براساس جریان آزاد عقاید از طریق متون و تصاویر، برنامه ای آزمایشی را در مناطق درگیری و جنگی سراسر جهان راه اندازی نمود. تاکید ویژه این برنامه بر یوگوسلاوی سابق بود، چراکه روزنامه نگاران آن کشور تحت فشار سنگین سیاسی بودند و دسترسی به اطلاعات بی طرفانه روز به روز در آن کشور مشکل تر میشد.

در چند سال اخیر، یونسکو در بسیاری از جمهوری ها و سرزمینهای یوگوسلاوی سابق به تجهیز رسانه های الکترونیکی و روزنامه های مستقل به لوازم اداری و دفتری پرداخته و اقدام به برگزاری دوره های آموزشی گوناگونی برای خبرنگاران و روزنامه نگاران نموده است. هدف از تمام این تلاشها، تسهیل تماس و تبادل اطلاعات بین رسانه های این منطقه و سایر نقاط جهان و توسعه ی رسانه های آزاد، مستقل و کثرت گراست.

آخرین تلاشهای یونسکو عبارتند از کمک به انطباق زیرساختهای رسانه های این منطقه با روش های نوین و توزیع و پخش فیلم، فیلم های مستند و برنامه های کودک برای ایستگاههای تلویزیونی در بوسنی و هرزگوین و سایر نقاط یوگوسلاوی. یونسکو با کمک انجمن جهانی روزنامه ها (WAN) یک سیستم توزیع را برای پخش روزنامه ها و هفته نامه های مختلف در کوزوو به راه انداخته است، تا مردم از انتخابهای بیشتری برخوردار باشند و محدود به چند نشریه نباشند، اقداماتی مشابه نیز در سایر مناطق مانند بلگراد، انجام شده است.

 

اجلاس جهانی سران

سابقه:

قطعنامه ۷۳ اتحادیه بین المللی ارتباطات (ITU) در اجلاس «مینه آپولیس ۱۹۹۸» تصمیم گرفت به دبیرکل این اتحادیه توصیه کند موضوع تشکیل اجلاس جهانی سران درباره جامعه اطلاعاتی (Wsis) را در دستور کار کمیته اداری سازمان ملل متحد قرار دهد و نتایج این مشورت را به شورای اتحادیه بین المللی ارتباطات راه دور ITU گزارش دهد. از آنجایی که کمیته اداری سازمان ملل متحد نسبت به تشکیل این اجلاس نظر مثبتی داشت و اغلب سازمان ها و کارگزاری های ملل متحد نسبت به همکاری در خصوص تدارک و تشکیل اجلاس سران فوق ابراز علاقه کردند، تصمیم گرفته شد که اجلاس سران تحت حمایت کامل دبیرکل سازمان ملل متحد و با سپردن نقش اصلی در امر تدارکات به اتحادیه بین¬المللی ارتباطات راه دور تشکیل شود، شورای این اتحادیه در سال ۲۰۰۱ تصمیم گرفت اجلاس سران را در دو مرحله تشکیل دهند.

مرحله اول: از ۱۰ تا ۱۲ دسامبر ۲۰۰۳ در ژنو.

مرحله دوم: از ۱۶ تا ۱۸ نوامبر ۲۰۰۵ در تونس.

در حقیقت تدارک تشکیل این اجلاس هنگامی آغاز شد که شکاف بین ثروتمندان و فقرا در زمینه ی اطلاعاتی و ارتباطی افزایش زیادی پیدا کرده بود و همزمان با آن، روز به روز بر اهمیت ارتباطات راه دور در سطح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افزوده می شد.

مجمع عمومی ملل متحد این اجلاس سران را به عنوان وسیله ای مؤثر برای کمک به سازمان ملل متحد در اجرای اهداف اعلامیه هزاره دانسته است. و چنانکه پیشتر بیان شد، اتحادیه بین المللی ارتباطات به عنوان یکی از مهمترین کارگزاری های سازمان ملل متحد، مسئول گردآوری تمامی عوامل مؤثری است که در زمینه های علمی، فنی و اقتصادی تخصص دارند و می¬توانند به رهبران، بخش خصوصی، NGO هاو ... کمک نمایند.

قطعنامه ۱۸۳/۵۶ مجمع عمومی ملل متحد هدف اجلاس سران را ایجاد دیدگاه و درکی مشترک از جامعه اطلاعاتی و تصویب اعلامیه و برنامه اقدام برای اجرا به وسیله دولتها، نهادهای بین المللی و همه بخش های جامعه مدنی، توصیف کرده است.

چند کمیته تدارکاتی دستور کار و موضوعات اجلاس سران را تعیین خواهند کرد. کنفرانس ITU در سال ۲۰۰۲ (مغرب) اطلاعاتی را که چهارچوب اهداف ذیل را مشخص می کرد، تهیه کرده است، این اهداف عبارتند از:

۱. تأمین دسترسی به فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی برای همه.

۲. فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی به عنوان ابزاری برای توسعه اقتصادی و اجتماعی و برآوردن اهداف توسعه هزاره.

۳. اطمینان و امنیت در استفاده از فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی.

این اجلاس و نشست های مانند آن، فرصتی منحصر به فرد برای همه عوامل و دست اندرکاران اصلی فراهم می سازد تا در گردهمایی¬های سطح بالا به همفکری و مشورت بپردازند و درک بهتری از این انقلاب فناورانه و تأثیر آن بر جامعه ی بین المللی به دست آورند.

 

نتایج اجلاس جهانی سران در خصوص جامعه اطلاعاتی

اهداف فراگیر پیشنهادی اجلاس سران شامل وصل کردن تمام روستاها، نهادهای آموزشی، مراکز بهداشتی، بیمارستان ها و ادارات محلی و مرکزی دولتها تا سال ۲۰۱۵ به شبکه ی جهانی اینترنت است. بر اساس این هدف کلی، اقدامات گوناگونی برای گسترش فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی به سراسر جهان و حمایت از حریم خصوصی و آزادی مطبوعات در دستور کار قرار خواهند گرفت که در زیر به چند مورد از این موارد اشاره می نماییم:

۱. ایجاد سایت تعاملی برای مراقبت های بهداشتی و تبادل اطلاعات بین کشورهای ثروتمند و فقیر.

۲. تعیین روش هایی برای پیش بینی فجایع طبیعی و انسانی (یا معایبی که بشر عامل ایجاد آنهاست) و نظارت بر تأثیر آنها بر محیط زیست و اجرای طرح هایی برای از بین بردن یا استفاده مجدد از سخت افزارها به شیوه های که برای محیط زیست امن باشد.

۳. حذف حقوق گمرکی سخت افزارها و نرم افزارها و رشد آگاهی درباره نرم افزارهای Open source.

۴. تعیین سایتی جهانی برای مبادله اطلاعات علمی، روزنامه ها، کتاب و ... .

 

 

ایمیل های مزاحم به عنوان یکی از محورهای مهم اجلاس سران

امروزه با پیشرفت فناوری روز به روز بر مشکلات بشر افزوده می شود که یکی از آنها اسپم هاهستند که حقیقتی اجتناب ناپذیر است. پیشرفت ارتباطات سبب آسان شدن کار این مزاحمان شده است. به همین دلایل اجلاس جهانی سران درباره جامعه اطلاعاتی (ژنو ۲۰۰۳) توجه خود را بر این مسائل، متمرکز کرد. اجلاس سران ملل متحد که به وسیله ی ITU برگزار شد، بیش از ۵۰ تن از سران کشورها و هزاران مسئول و ناظر، نمایندگان و بازرگانان بزرگ را گردهم آورد تا ضمن آنکه آخرین فناوری ها را چنانکه بیان شد به مناطق محروم بیاورند، در عین حال به عوارض و پیامدهای انسانی فناوری ها رسیدگی و از آنها برای شکل دادن دنیایی بهتر استفاده کنند.

این مشکلات (اسپم ها و ...) فقط منحصر به اقتصادهای ثروتمند نیست، بلکه مرزهای نامحدود و اینترنت ضرورت همکاری بین المللی را ایجاب می کند. قراردادهای بین المللی درباره پروتکل های امنیتی، استاندارد کردن و احتمالاً هماهنگ سازی قوانین، روشی است که نظام های امروز را امن تر خواهد کرد.

امروزه بیش از نیمی از ایمیل ها در ردیف ایمیل های مزاحم است که با این کار متجاوز از بیست میلیارد دلار از جهت بهره وری و بازدهی و ... زیان به بار می آورند. زیرا کاربران به بسیاری از پیام های خود به اشتباه توجه نمی کنند و بسیاری از این اسپم ها باعث گمراهی افراد می¬گردد.

شاو، از ITU می گوید: مردم در دنیای واقعی مرتکب کارهای خلاف می شوند و در گذشته از همه وسایل از جمله وسایل ارتباطی سوء استفاده شده است. برای مثال سرقت از بانک ها در دنیای غرب وحشی با نصب دستگاه های هشدار دهنده، گاوصندوق، نگهبانان مسلح، وضع قوانین، دادن جایزه و ... مهار شده است. مزاحمت ایمیل های تحمیلی نیز با ترکیب تدابیر گوناگون و نه فقط یک راه چاره، برطرف خواهد شد.

اجلاس جهانی سران درباره جامعه اطلاعاتی، فرصتی برای جامعه جهانی فراهم می سازد تا این تدابیر را ارزیابی کرده و خود را به ایجاد آینده ای امن تر در فضای مجازی، که به آزادی ها احترام بگذارد و در همان حال از حریم خصوصی ما محافظت کند، متعهد سازد. در این بین سران راه کارهای گوناگونی مانند تعیین جایزه که توسط لارنس لسینگ «استاد دانشکده بازرگانی آکسفورد» پیشنهاد شد و یا ایجاد مرکزی برای شفاف کردن خلاف های اینترنتی و ... ارائه داده اند.

 

کنوانسیون سازمان ملل متحد راجع به استفاده از ارتباطات الکترونیکی در قراردادهای بین المللی

 

یکی از عرصه های مهم و کاربردی ارتباطات، تجارت بین الملل و قراردادهای بین المللی است که با پیشرفت وسایل ارتباطی، دچار تحول میشود.

تجارت الکترونیکی با سرعتی شگفت انگیز در حال گسترش بوده و می توان گفت که امروزه استفاده از وسایل الکترونیکی در جریان مذاکرات پیش از قرارداد، انعقاد قراردادو حتی اجرای آن، در بسیاری از کشور ها به امری طبیعی و بدیهی تبدیل شده است. صرفه جویی در وقت و کاهش هزینه ها به دلایل گوناگونی چون حذف واسطه ها و...، از فواید تجارت الکترونیکی به شمار می آیند وسبب محبوبیت روز افزون ابزار و شبکه های الکترونیکی مانند اینترنت در میان تجار و مصرف کنندگان شده است. تولید کننده قادر است با استفاده از پایگاه اینترنتی خود به تبلیغ کالاهایش پرداخته و تجار دیگر یا مصرف کنندگان را از خصوصیت آنها آگاه سازد . ارایه دهندگان خدمات نیز از چنین امکانی برخوردار هستند . بنابر این به طور طبیعی تجارت الکترونیکی جایگزین تجارت سنتی شده و این تحول نیازمند وضع قوانین متناسب بین المللی است و قوانین داخلی و متفاوت کشورها پاسخگوی این معاملات که فروشنده در کشوری و خریدار در کشوری دیگر حضور دارد نمیباشد.

به سبب این رفع این دغدغه جهانی، کمیسیون حقوق تجارت بین الملل سازمان ملل متحد (آنسیترال)، کنوانسیونی را تهیه کرد و مجمع عمومی سازمان ملل نیز در ۲۳ نوامبر ۲۰۰۵ آنرا به تصویب رساند. این کنوانسیون که حاصل مطالعات و جلسات متعدد کمیسیون حقوق تجارت بین الملل سازمان ملل متحداست، سندی مهم و تعیین کننده در تسهیل و تنظیم تجارت الکترونیکی بین المللی محسوب می شود. کنوانسیون با یک مقدمه آغاز می شود که در آن، اهمیت و آثار مثبت استفاده روز افزون از ارتباطات الکترونیکی در تجارت بین الملل و نیز ضرورت اتخاذ قواعد یکنواخت به منظور رفع موانع و تردید های قانونی نسبت به ارتباطات مذکور و لزوم تحقق اصول بیطرفی رسانه ای (تکنولوژیک) و برابری آثار قانونی مورد تاکید قرار گرفته است.

در واقع این کنوانسیون را باید مهمترین گام سازمان ملل متحد در ارتقای نقش وسایل ارتباطی نوین در تجارت بین المللی دانست.

 

نتیجه گیری

دلیل اهمیت بحث فناوری اطلاعات و ارتباطات و رسانه های جمعی برای سازمان ملل متحداین است که این فناوری¬ها و رسانه¬های جمعی می توانند ابزاری نیرومند برای پر کردن شکاف موجود در زمینه توسعه و تسریع تلاش¬ها برای رسیدن به اهداف توسعه هزاره در زمینه مبارزه با فقر، گرسنگی، بیماری، بی سوادی، ویرانی محیط زیست و نابرابری جنسیتی فراهم سازند. بدون استفاده گسترده و نوآورانه از این فناوری ها، دستیابی به اهداف توسعه هزاره غیرممکن است.

فناوری اطلاعاتی و ارتباطی و رسانه های جمعی همچنین در زمان رکود اقتصادی که تدابیر و انگیزه های مناسب، مورد نیاز است، می توانند انگیزه های اقتصادی جهانی فراهم سازند. دیگر این که شکاف فناوری و دیجیتالی از بزرگترین موانع غیرتعرفه ای در برابر تجارت جهانی بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه است. البته باید توجه داشت که این فناوری ها و رسانه های جمعی در صورتی به اهداف توسعه خدمت خواهند کرد که دسترسی به اطلاعات و ارتباطات، همگانی و با هزینه منصفانه باشد و از آزادی بیان به عنوان حقی بنیادی حمایت شود و در عین حال چهارچوب سیاسی شفاف و قابل پیش بینی که رقابت را تشویق کند، وجود داشته باشد.

 



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 435
نویسنده : رسول رشیدی

 

 

منابع حقوق انگلستان

چهار منبع اصلی قوانین انگلستان عبارتند از: قوانین موضوعه، رویه قضایی، قوانین اتحادیه اروپا و کنوانسیون حقوق بشر اروپایی. ولی مجموعه ی واحدی که تمام قوانینانگلستان را در برگیرد، وجود ندارد. حال به طور خلاصه به بررسی این منابع میپردازیم.

۱)قوانین موضوعه:

منظور از قوانین موضوعه، قوانینی است که مدون شده باشد و در این بین مهمترین بخش قوانین موضوعه، قوانین مصوب پارلمان میباشد. چراکه مهمترین نهاد قانونگذار انگلستان، پارلمان این کشور است. در حقیقت پارلمان نهادی است که قدرت تصویب قوانینی را دارد که در هر چهارناحیه این کشور اجرا شود. این نهاد مشتمل بر دو مجلس عوام و مجلس لردهاست. سیستم انتخابات در این کشور براساس سیستم اکثریت نسبی است. یعنی کاندیدایی که بیشترین آراء را کسب کند به عنوان نماینده حوزه انتخابیه خود، انتخاب میشود. این نوع نظام انتخاباتی سبب میشود احزابی که رای کمتری دارند، حتی به عنوان اقلیت نیز نماینده ای در مجلس نداشته باشند و مجلسی تقریبا یکدست تشکیل گردد؛ اگرچه در سال ۲۰۱۱ یک همه پرسی برای تغییر نظام انتخاباتی انگلستان به نوعی نظام تناسبی برگزار شد، اما با رای منفی مردم به آن، این امر منتفی شد و در حال حاضر همان نظام انتخاباتی ساده که بیش از صدسال قدمت دارد، برقرار است. مجلس لردها (اعیان) نیز در حدود ۸۰۰ عضو دارد که ۶۰۰ نفر آنها با پیشنهاد نخست وزیر و حکم ملکه منصوب میشوند و ۲۰۰ نفر دیگر افرادی هستند که القاب و عناوین اشرافی، مانند لرد یا لیدی به ارث برده اند و نهایتا اسقف اعظم کلیسای انگلستان نیز عضو این مجلس است. گرچه نواحی مختلف بریتانیا از قبیل اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی مجالس داخلی دارند، اما اینها تنها در چهارچوبی که سیستم مرکزی برای آنها تعیین کرده است اختیارات قانونگذاری در منطقه خود را دارند.

۲)رویه قضایی

سیستم حقوقی انگلستان بیش از آنکه متشکل از قوانین مدون باشد مبتنی بر رویه قضایی است، بنابراین آرای صادره از دادگاههای عالی و تجدیدنظر به بخشی از قواعد و مقررات حقوقی این کشور بدل میشود.

۳)قوانین اتحادیه اروپا

انگلستان یکی از دول عضو اتحادیه اروپاست و این بدان معناست که قوانین این اتحادیه بر مقررات داخلی انگلستان اولویت دارند.

۴)کنوانسیون حقوق بشر اروپایی

بریتانیا به عنوان یکی از اعضای شورای اروپا، کنوانسیون حقوق بشر اروپایی را امضاء کرده و تصویب قانون حقوق بشر در سال ۱۹۹۸ که از اکتبر ۲۰۰۰ اجرایی شده است، همه دادگاههای بریتانیا را قادر به رعایت حقوق شناخته شده در این کنوانسیون کرده است.

چگونگی طبقه بندی حقوق انگلستان

حقوق در بریتانیا مانند اکثر کشورهای جهان، به دو دسته ی حقوق عمومی که روابط بین شهروندان و دولت را شکل میدهد و حقوق خصوصی که روابط افراد با یکدیگر و سازمانهای خصوصی را شکل میدهند، تقسیم میشود.

اما تقسیم بندی مهمتری نیز وجود دارد و آن تقسیم حقوق به حقوق مدنی و حقوق کیفری است.

حقوق مدنی مواردی همچون: قراردادها، مسایل خانوادگی، امور استخدامی و اموری مانند وصیت را پوشش میدهد و حقوق کیفری که در حقیقت شعبه ای از حقوق عمومی است، مرز رفتارهای مباح را مشخص میکند و در نتیجه شخصی که این مرز را رعایت نکند، به عنوان مرتکب جرم علیه همه جامعه شناخته میشود.

چگونگی اجرای حقوق مدنی در انگلستان:

اگر شخصی براین باور باشد که دیگری مرتکب یک خطای مدنی شده است، میتواند ادعای خود را در دادگاه مطرح نماید. دادگاه بخش در بیش از ۲۰۰ محل وجود دارد که صلاحیت رسیدگی به دعاوی کمتر از ۵۰۰۰۰ پوند که شامل خسارات بدنی نیز هست را دارا میباشد و ادعای با ارزش بیشتر را دادگاه عالی که محل آن در لندن است است استماع میکند. همه این دادگاهها در امور مدنی دارای یک قاضی هستند.

در دعاوی مدنی مسئولیت اثبات تقصیر بر عهده ی مدعیست، اگر مدعی در اثبات ادعایش موفق شد، جبران خسارت با پرداخت مبلغی که میزان آنرا دادگاه تعیین میکند انجام میشود. البته در شرایطی جبران خسارت از راههای دیگری نیز انجام میگیرد. مانند منع خوانده، از رفتن به مکانهایی خاص و... .

چگونگی اجرای حقوق کیفری در انگلستان:

اگر شخصی با شکایت از کسی نزد پلیس، مدعی ارتکاب جرمی از سوی وی شد، پلیس دست به تحقیقات و بازجویی میزند و اگر به این نتیجه برسد که فرد مرتکب جرم شده است، پرونده فرد را به عنوان متهم به دادسرای سلطنتی میفرستد و بعد از بررسی، دادسرا دادرسی کیفری علیه متهم را آغاز میکند. نکته قابل توجه آنکه در امور کیفری مسئولیت اثبات اتهام بر عهده ی دادسراست. در انگلستان، دادگاههای رسیدگی کننده به امور کیفری براساس اهمیت جرم تقسیم میشوند، به این شکل که جرائم کوچک مانند جرائم رانندگی، به وسیله ی دادگاه مجستریت –این دادگاه تقریبا چیزی شبیه شورای حل اختلاف در ایران است استماع میشود. در این دادگاهها ۳ قاضی موضوع را استماع میکنند و در شهرهای زیادی شعبه دارند، نیازی نیست قضات این دادگاهها دارای دانش حقوقی باشند بلکه به وسیله یک کارمند دفتری که حقوقدان نیز هست از امور حقوقی آگاهی میشوند. اما جرائم خیلی شدید مانند قتل و تجاوزدر دادگاه شاهی استماع میشوند. دادگاه شاهی در حدود ۹۰ نقطه از انگلستان وجود دارد. این دادگاه دارای هیئت منصفه است که شامل ۱۲ نفر از مردمی هستند که به صورت اتفاقی انتخاب میشوند و در خصوص مسئولیت متهم تصمیم میگیرند. معمولا تصمیم هیئت منصفه به اتفاق آراء گرفته میشود اما قاضی میتواند اکثریت ۱۱ یا ۱۰ نفره ای را نیز کافی بداند. ولی در هر صورت نهایتا قاضیست که درخصوص متهم تصمیم میگیرد و مجازات وی را مقرر میدارد. مجازاتهای در نظرگرفته شده برای جرایم مختلف در انگلستان شامل غرامتهای نقدی، زندان و مجازاتهای اجتماعی مانند خدمات عمومی رایگان میباشد.

عالیترین دادگاههای استیناف انگلستان

دادگاههای استیناف این کشور تنها تجدیدنظر از آرای دادگاههای دیگر را استماع میکنند. مهمترین دادگاههای تجدیدنظر انگلستان دادگاه استیناف و دیوان عالیست. دادگاه استیناف که انگلستان و ولز را تحت شمول دارد، شامل دو بخش حقوقی و کیفری است، که بخش حقوقی بررسی اعتراضات به آرای دادگاههای حقوقی بدوی و بخش کیفری بررسی ایرادات قانونی اقامه شده در خصوص آرای دادگاههای مجستریت و شاهی را بر عهده دارد. ونهایتا در پروند هایی که دارای اهمیت عمومی (منافع عمومی) هستند، پس از دادگاه استیناف در دیوان عالی نیز قابل تجدیدنظر خواهیست که به وسیله تعداد زیادی قاضی (بین ۵ تا در برخی موارد ۱۲ قاضی) بررسی میگردد. در عالیترین سطح، مجلس لردها بالاترین مرجع قضایی انگلستان محسوب میشود که در مواردی که در موضوعات مشابه آرای متناقض صادر میگردد، اقدام به تصمیم گیری مینماید و رای آن برای همه دادگاهها لازم الاجراست.

 



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : یک شنبه 18 آبان 1393
بازدید : 395
نویسنده : رسول رشیدی
«حقوق بشر دوستانه»  قواعد قانونی و عرفی حاکم بر منازعات مسلحانه است. نقض پاره‌ای از بنیادین‌ترین این حقوق، تحت عنوان «جرائم جنگی» جرم انگاری شده است. جرائم جنگی، قدیمی‌ترین جرائمي‌هستند که در نظام عدالت کیفری بین‌المللی مورد تعقیب واقع شده‌است. این جرائم که تعقیب آن‌ها در صلاحیت دیوان کیفری بین‌المللی است در ماده هشتم اساسنامه رم به تفصیل تعریف و احصا، شده‌اند.
تحقق جرائم جنگی متشکل از دو مولفه است؛ اول رفتارهای سازنده جرم و دیگری بافت و زمینه‌ای که آن رفتارهای مجرمانه در بستر آن  بايد ارتکاب یابد. رفتارهای تشکیل دهنده جرائم جنگی در اساسنامه رم در ذیل عنوان چهار طبقه دسته‌بندی شده‌اند که عبارتند از: نقض فاحش کنوانسیون‌های ژنو مصوب 1949 میلادی، نقض شدید دیگر قوانین و عرف‌های مسلم حقوقبین‌الملل حاکم بر منازعات مسلحانه بین‌المللی، نقض‌های فاحش ماده 3 مشترک کنوانسیون‌های ژنو مصوب 1949 میلادی و دیگر نقض‌های فاحش قوانین و عرف‌های قابل اجرا در منازعات مسلحانه غیر بین‌المللی.  
هر یک از این طبقات چهارگانه دربردارنده رفتارهای پرشماری است که در ماده هشتم اساسنامه دیوان به نحو حصری احصاء شده‌اند؛ رفتارهایی چون هدایت عمدی حملات علیه مردم غیرنظامی، هدایت عمدی حملات علیه اهداف غیرنظامی، هدایت عمدی حملات علیه کارکنان یا تاسیسات و وسایل به کارگرفته شده در کمک رسانی‌های بشر دوستانه و یا ماموریت‌های حفظ صلح، سوءاستفاده از پرچم متارکه جنگ، کشتن یا زخمي‌کردن رزمندگانی که سلاح خود را بر زمین نهاده‌اند، غارت، به کاربردن سم یا سلاح‌های سمی، تجاوز، تحمیل گرسنگی به غیر نظامیان به عنوان یک روش جنگی و به استخدام گرفتن کودکان زیر 15 سال. بايد به خاطر داشت که مفهوم جرائم جنگی، تنها حمله علیه شهروندان غیر نظامي‌را جرم‌انگاری می‌کند؛ لیکن حمله علیه اهداف نظامي‌در جنگ اجتناب ناپذیر و مجاز است. از این رو، به کاربستن تمام توان برای تمییز دادن میان شهروندان غیرنظامي‌و جنگجویان از اصول مهم حقوق بشر دوستانه حاکم بر طرف‌های درگیر در یک منازعه مسلحانه است. بنابر رویه دیوان کیفری بین‌المللی، وجود افراد نظامي‌در میان جمعیت غیرنظامي‌تا زمانی که غلبه با غیر نظامیان باشد، آن جمعیت را به یک هدف نظامي‌تبدیل نمی‌سازد.
وجود یک «منازعه مسلحانه» شرط زمینه‌ای لازم برای تحقق جرائم جنگی است. در منازعات مسلحانه با وصف غیر بین‌المللی، وجود یک منازعه مسلحانه طولانی مدت میان نیروهای حکومتی و گروه‌های سازمان یافته مسلح و یا میان چنین گروه‌هایی شرط است. در اساسنامه رم، منازعات مسلحانه با وصف غیر بین‌المللی به طور صریح از آشوب‌های داخلی تفکیک شده است؛ معیار بازشناسی این دو موقعیت از یکدیگر، شدید بودن منازعه و وجود میزانی از سازماندهی در طرف‌های درگیر است. دیوان در احراز شدت منازعه، آثار نزاع بر جمعیت غیرنظامي‌را ارزیابی می‌کند. شرط تحقق جرائم جنگی آن است که رفتارهای مجرمانه ارتکاب یافته‌دارای ربط وثیق و پیوند استوار با بستر خود یعنی منازعات مسلحانه باشند. این بدان معناست که منازعه مسلحانه بايد نقش ضروری در توانایی یا تصمیم مرتکب جهت ارتکاب آن جرائم ایجاد کرده باشد.
جرائم جنگی برخلاف جرائم علیه بشریت که بايد به آستانه گستردگی یا سازمانده یافته بودن برسند فاقد «آستانه صلاحیتی» است؛ لیکن اساسنامه رم در این‌باره یک معیار ارشادی وضع کرده است و آن گسترده بودن ارتکاب چنین جرائمي‌یا ارتکاب در راستای یک طرح یا خط مشی پیشینی است. این تقیید البته شرط تحقق صلاحیت دیوان نيست بلکه دادستانی دیوان را به سمت تمرکز بر تعقیب جرائم شدید راهنمایی می‌کند.

 

 


:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 448
نویسنده : رسول رشیدی

یک تبصره از قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست چنان کانون

توجه قرار گرفته است که کل این قانون را تحت شعاع

قرار داده است. اما فارغ از بحث‌هایی که در انتقاد

و دفاع از این موضوع مطرح شده است،این

قانون مواد و مقررات دیگری نیز دارد

که بررسی آن مفید به

نظر می‌رسد.

 


 

ماده 1 قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست مصوّب 1353 مقرر می‌کند: هر زن و شوهر مقیم ایران می‌توانند با توافق یکدیگر طفلی را با تصویب دادگاه به سرپرستی قبول کنند، در حالی‌که در ماده 3 و 4 قانون این مقرره در قانون جدید عوض شده است.

 

یک وکیل دادگستری در بیان ارزیابی تغییر این مقرره می‌گوید: یکی از تحولات بسیار مهم و مثبت قانون جدید حمایت از کودکان بی‌سرپرست‌، امکان واگذاری این کودکان به کلیه اتباع ایرانی متقاضی آن‌، از جمله ایرانیان مقیم خارج از کشور است که ضمن ایجاد شرایط یکسان و مساوی سازی پذیرش سرپرستی برای همه اتباع ایرانی، سبب افزایش واگذاری تعداد بیشتری از این کودکان به متقاضیان آن می‌شود سید علی شاه صاحبی ادامه می‌دهد: هرچند که طبق این قانون نگهداری از کودک ابتدا باید به صورت آزمایشی و برای دوره 6 ماهه باشد و پس از اتمام این دوره که بایستی تحت نظارت سازمان بهزیستی صورت ‌پذیرد، در نهایت فرزند با نظر دادستانی و بهزیستی واگذار شده و سپس سرپرست می‌تواند وی را با خود به خارج از کشور ببرد.

 

سرپرستی زنان و دختران مجرد

 

این کارشناس حقوق در پاسخ به این سوال که اعطای سرپرستی به زنان و دختران بی‌شوهر، امری مثبت است یا خیر بیان می‌دارد: در این خصوص صور مختلفی قابل تصور است، از یک جهت تصویب این قانون می‌تواند امید را در دل دختران و زنانی که برای همیشه مجرد و تنها مانده‌اند روشن کند که می‌توانند با پذیرفتن حضانت فرزند خوانده‌ای تنهایی‌هایشان را پایان بخشند و احساس مادری را در عوض حس همسری که تجربه نکرده‌اند،به دست بیاورند.

 

در حالی که وقوع این مسئله در تمام کشورهای پیشرفته اتفاق می‌افتاد و با تصویب این طرح دختران و زنان مجرد ایرانی هم می‌تواند طعم شیرین مادر شدن را بچشند، اما از جهتی دیگر مسئله‌ای که در این میان به ذهن خطور می‌کند این است که اگر دختر یا زن مجرد بالاتر از 30 سال که سرپرستی کودکی را بر عهده گرفته است در اثنای زندگی تصمیم به ازدواج بگیرد، تکلیف فرزند خوانده او چه می‌شود.

 

به گفته شاه‌صاحبی به نظر می‌رسد این امر باید همراه با فرهنگ‌سازی اجتماعی باشد تا بر آن اساس دختر یا زن مجردی که فرزند خوانده را می‌پذیرد با بازخوردهای منفی از سوی جامعه مواجه نشود و از سوی دیگر مجلس و دولت هم باید فکری به حال دختران و زنان مجردی که از تمکن مالی خوبی برخوردار نیستند بکند تا آنها هم بتوانند با کمک دولت، حضانت چنین کودکانی را مسجل نماید.

 

نقاط قوت قانون

 

شاه صاحبی با بیان این که این قانون دارای مزایا و تغییرات مثبتی است عنوان می‌کند: از جمله مزایا و تغییرات مثبت این قانون عبارتند از: گسترش دامنه شمول سرپرستی و قانونی نمودن سرپرستی دائم (فرزند خواندگی) و موقت (امین موقت)، افزایش سن سرپرستی از 12 به 16 سال و نیز گسترش دامنه خانواده‌های فرزندپذیر (زوجین دارای فرزند و زنان و دختران مجرد و کلیه اتباع ایرانی ولو مقیم خارج از کشور)،در نظر گرفتن جایگزین‌های ارث برای فرزند خوانده نظیر تملیک بخشی از اموال و حقوق به فرزند، برخورداری کودک از مزایای مستمری بازماندگان و تکالیف سرپرست نسبت به فرزندخوانده مطابق تکالیف والدین نسبت به اولاد در قانون مدنی، مکلف شدن سرپرست به پرداخت تمامی‌هزینه‌های فرزندخوانده نظیر نگهداری، تربیت و تحصیل، برخورداری مادرخوانده از مرخصی دوره مراقبت برای کودکان زیر سه سال معادل مرخصی دوره زایمان، قانونی شدن مشاوره‌های قبل و بعد از فرزندپذیری مطابق آیین دینی برای سرپرست با کسب مجوز از سازمان بهزیستی، اجازه سپردن سرپرستی به کلیه اتباع ایرانی بویژه ایرانیان مقیم خارج از کشور مطابق مفاد این قانون و تعیین و تکلیف وضعیت سرپرستی کودکانی که از مراجع غیرقانونی به سرپرستی گرفته شده‌اند حداکثر ظرف مدت شش ماه از ابلاغ این قانون از طریق سازمان در راستای رعایت مصحلت کودک را سه مزیت دیگر این قانون برشمرد.

 

این کارشناس حقوق اضافه می‌کند: همچنین توجه قانونگذار به دین و اعتقادات و شرایط درخواست‌کنندگان سرپرستی، که باید به یکی از ادیان مصرح در قانون اساسی اعتقاد داشته باشند یکی دیگر از مزایای این قانون به شمار می‌آید . وی با بیان این که خوشبختانه تاکنون خیلی از اشکالات وارده به این قانون مرتفع شده است یادآور می‌شود که کماکان ایراد ماده 27 مبنی بر امکان ازدواج سرپرست با فرزند خوانده به قوت خود پا برجاست که امیدواریم مجددا مورد بازبینی و امعان نظر بیشتر مجلس محترم شورای اسلامی‌قرار گیرد .

 

افزایش آمار سرپرستی

 

یک کارشناس دیگر در گفت‌وگو با حمایت اظهار می‌دارد: نکته حایز اهمیت و قابل توصیه به داوطلبین سرپرستی این است که باید بدانند طی کردن مراحل قانونی و تلاش برای کسب مجوز و تایید صلاحیت قبول سرپرستی یک کودک، تنها نخستین گام از مراحل فرزندخواندگی است؛ چیزی که بسیاری از خانواده‌ها تا زمانی که این مرحله را تجربه نکنند، به حساسیت آن پی نمی‌برند. بنابراین چگونگی برقراری ارتباط با کودکی که در مدت کوتاه سال‌های زندگی خود هیچ‌گاه حس داشتن پدر و مادر را تجربه نکرده نقش بسزایی در تکمیل این امر و وظیفه قانونی آن دارد.

 

عادل بابوی ادامه می‌دهد: قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست و بدسرپرست به منظور تسریع در امر واگذاری کودکان، به عنوان فرزندخوانده به خانواده‌ها و همچنین برای اینکه تعداد بیشتری از کودکان به خانواده‌ها سپرده شوند، از سوی سازمان بهزیستی پس از اقدامات کارشناسی بسیار، تدوین و حدود 5 سال قبل به هیئت دولت ارسال شد. این کارشناس حقوق، تحولات عمده در واگذاری کودکان بی‌سرپرست یا بدسرپرست و تسهیل در شرایط واگذاری آنها را از نکات مثبت این قانون خوانده و بیان می‌کند: این تحولات می‌تواند نقش مهمی‌در امر واگذاری این اشخاص به خانواده‌های متقاضی فرزند داشته باشد و به عبارتی شرایط واگذاری تعداد بیشتری از این کودکان را به سرپرستی و فرزندخواندگی فراهم می‌کند.

 

در مجموع می توان گفت بر اساس قانون حمایت از کودکان بی سرپرست و بد سرپرست بسیاری از مشکلات مربوط به این کودکان برطرف خواهد شد و نیز بسیاری از مسائل مرتبط با فرزند خواندگی و طرح امین موقت بهبود خواهد یافت و سازمان بهزیستی بر این اساس باید در ارتباط با سرپرستی دایم و موقت کودکان به خانواده های متقاضی اقدام کند.

منبع : روزنامه حمایت



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 492
نویسنده : رسول رشیدی
در گذشته زمان اجرای مجازات اعدام، ضابطه چندان روشنی نداشت و اغلب به میل دستگاه حاکمه و شخص حکمران بستگی داشت. ولی معمولا هنگام برگزاری مراسم خاص( سالگرد فتوحات نظامی یا دید و بازدید افراد صاحب منصب) به منظور نشان دادن اقتدار حکومت، مجازات مرگ در مورد محکومان به اجرا درمی‌آمد. اما این کار معمولا در هنگام اعیاد ملی و مذهبی برگزار نمی‌شود. به عنوان مثال در کشور فرانسه  اين موضوع به طور کامل رعایت می‌شود و اگر تصادفا روز اعدام یک محکوم (که از قبل تعیین شده) با روز عید یا جشن ملی برخورد كند، آن را یک روز عقب می اندازند.
یا در کشور سوريه بر اساس بند 3 ماده 454 قانون اصول محاكمات جزايي، اجراي اعدام در روزهاي يكشنبه و جمعه و اعياد ملي و مذهبي ممنوع است.
همچنين فقها و حقوقدانان اسلامي نيز يا به آن متعرض نشده‌اند يا براي زمان، نقش خاصي در اجراي حد اعدام نمي‌بينند. كساني هم كه در اين‌مورد سكوت كرده‌اند، سكوت آنها دلالت بر عدم نقش خاصي براي زمان اعدام است.
آنان معتقدند كه اگر مجازات، تازيانه باشد، نبايد در سرماي شديد و يا گرماي شديد اقامه شود. ولي در مورد مجازات اعدام چنين شرطي را مطرح نمي‌كنند و قائل به جواز اعدام در سرما يا گرماي شديد شده‌اند.
زيرا هدف از اعدام نابود كردن شخص است و گرما و سرما تاثيري در آن ندارد. در عين حال بعضي از فقها به صورت مطلق، اقامه حد را در شدت گرما و سرما جايز ندانسته‌اند و وقت اجراي آن را در زمستان  در هنگام ظهر و در تابستان اول صبح يا آخر روز دانسته‌اند. ولي اكثر فقها آن را مقيد به تازيانه مي‌دانند، زيرا روايات مربوط به تاخير اجراي زمان حد به صورت فوق، انصراف به تازيانه دارند. در قانون مجازات اسلامي نیز در مورد مجازات اعدام حدي، وقت خاصي تعيين نشده است.
لكن در آیين نامه اجراي احكام اعدام، رجم و صلب مصوب سال 1370 به این موضوع اشاره شده است چنانچه در ماده سیزدهم آن آمده است: زمان اجراي حكم اول طلوع آفتاب خواهد بود، مگر اينكه دادگاه دستور خاصي را صادر كرده باشد.
اما روزهاي خاصي را به سبب عيد يا عزا و مثل اين موجب تاخير اجراي حدود نمي‌داند و علت اين امر نيز قاعده عدم جواز تاخير اجراي مجازات حدي است.
همچنین بر اساس بند «د» ماده 5 آیین نامه فوق الذکر، لازم است 48 ساعت قبل از اجرای حکم، از یک روحانی جهت انجام تشریفات دینی و مذهبی دعوت به عمل آید، مشروط بر این که محکوم، پیرو یکی از ادیان رسمی شناخته شده باشد و روحانی آن دین نیز در آن محل باشد. انجام تشریفات دینی و مذهبی طبق ماده 9 همین آیین نامه، قبل از خروج محکوم از زندان برای اجرای مراسم و بر طبق مقررات دین و مذهب وی به عمل خواهد آمد.
به طور کلی محكومان به اعدام باید مورد مراقبت مستمر به منظور جلوگیری از فرار یا اقدام به خودکشی قرار گیرند. به همین جهت است که این قبیل زندانیان معمولا در سلول‌های انفرادی، که قابل مشاهده و کنترل از محل مجاور آن باشند، نگهداری شده و یک نفر مامور به طور دائم مراقبت از آن ها رابر عهده می‌گیرد. در فرانسه، محكومان به مرگ، به لحاظ امنیتی و رعایت احتیاط، ممکن است به داشتن دستبند یا پابند (خصوصا در مواقعی که خارج از سلول خود به سر می‌برند) مجبور شوند. این‌گونه محكومان با وجود این که مجبور به پوشیدن لباس زندان هستند، ولی از انجام کار معاف بوده و حق دارند به طور نامحدود سیگار بکشند. محكومان به اعدام می‌توانند هر چیزی که مایل باشند بنویسند و به علاوه از غذای اضافی استفاده كنند.
این گروه، درمکاتبات از همان امتیازاتی که متهمان دارند برخوردار بوده، با اجازه دادسرای اعلام کننده حکم محکومیت، می‌توانند با اقربای نزدیک خود در زندان ملاقات كنند. ولی در مقابل، از نظر حفظ امنیت و مراقبت مخصوص درباره آن‌ها، مدیر زندان غالبا به ملاقات آنان رفته و سلول آن ها مورد بازرسی و تفتیش  قرار مي‌گیرد.
باید اضافه کرد که طبق قوانین داخلی ایران، پس از اجرای مجازات اعدام، برای ابطال شناسنامه محكومان، واقعه مرگ آن‌ها توسط مامور آمار بدون تصریح به نوع و علت مرگ، در شناسنامه قید و سپس ابطال خواهد شد. جنازه نیز در صورت درخواست خانواده، مشروط بر این که بدون هیچ گونه تظاهری دفن شود، تسلیم خواهد شد.

 

 


:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 589
نویسنده : رسول رشیدی

افشای اسرار چیست؟
افشای سر یا همان راز، به این معناست که اسرار خصوصی دیگران توسط کسانی که به دلیل شغل یا حرفه خود محرم اسرار مردم هستند، فاش شود. در این بین مهمترین مشخصه برای جرم بودن این عمل افشا کننده سر، شخصیت اوست. قانونگذار در ماده 648 قانون مجازات اسلامی قدیم (این ماده از قانون قدیم اکنون نیز مبنای عمل است) آورده است: «کلیه کسانی که به مناسبت شغل یا حرفه خود محرم اسرار می‌شوند، هر گاه در غیر از موارد قانونی اسرار مردم را افشا کنند، مجرم شناخته می‌شوند و به سه ماه و یک روز تا یک سال یا به یک میلیون و پانصد هزار تا شش میلیون ریال جزای نقدی، محکوم می‌شوند.» بنابراین طبق این ماده، همه صاحبان مشاغل رسمی دولتی و غیردولتی که به نحوی با مردم در ارتباط هستند، در صورت افشای اسرار مردم مجرم شناخته می‌شوند و باید منتظر مجازات باشند. اما در اینجا نکته دیگری نیز وجود دارد و آن هم این است که در تحقق جرم افشای اسرار حرفه‌ای، تفاوتی نمی‌کند که شغل یا حرفه افشاکننده سر مردم، جزو مشاغل دولتی و عمومی باشد یا حرفه و مشاغل خصوصی؛ زیرا در ماده 648 تاکید شده است که همه کسانی که به مناسبت شغل خود محرم اسرار هستند، در معرض ارتکاب چنین جرمی قرار دارند. قانو‌نگذار برای حفظ نظم و مراعات مصلحت اجتماع، صاحبان مشاغلی را برشمردیم مکلف به حفظ رازداری کرده است و آنان را در صورت نقض قاعده رازداری و در قبال تخلف از مقررات، به مجازات افشای اسرار حرفه‌ای و شغلی محکوم می‌کند. همچنین فراموش نکنید که جرم افشای اسرار حرفه‌ای و شغلی، مطلق است و به محض اینکه این جرم اتفاق می‌افتد، دیگر نیازی به اثبات آن در دادگاه نیست.
آشنایی با قوانین
قبل از این که شما را با قوانین منع‌کننده افشای اسرار حرفه ای آشنا کنیم، خوب است بدانید که اسرار حرفه‌ای به دو دسته تقسیم می‌شوند: دسته اول مواردی هستند که به صراحت در قوانین کیفری به عنوان اسرار مردم از آنها یاد شده است؛ در این حیطه قانونگذار با تدوین جرم افشای اسرار حرفه‌ای و شغلی که در ماده 648 قانون مجازات اسلامی و سایر قوانین آمده، درصدد دفاع از حیثیت و اعتبار حرفه‌ها و مشاغل مذکور بوده است تا مبادا افرادی که صلاحیت اشتغال به این حرفه و مشاغل را ندارند وارد این نوع حرفه‌ها شوند یا اگر در این مشاغل هستند، تعدی و تجاوزی نسبت به حریم آنان صورت نگیرد. مجازات کسانی که شغلشان جزو مشاغل نامبرده است و اسرار مردم را فاش می‌کنند؛ مطابق قانون مجازات اسلامی، سه ماه و یک روز تا یک سال حبس یا جزای نقدی از یک میلیون و پانصد هزار تا شش میلیون ریال است.
مجازات فاش چندین راز
در نظر داشته باشید که اگر مرتکب جرم افشای اسرار حرفه‌ای چند راز مختلف مربوط به یک نفر را فاش کند؛ مشمول قاعده تعدد مادی جرم نمی‌شود، بلکه این کار می‌تواند باعث تشدید مجازات وی شود. البته علاوه بر قانون مجازات اسلامی، قوانین و مقررات خاص دیگری نیز به حفظ اسرار و مجازات فاش کردن آنها اشاره کرده است؛ از جمله این قوانین می‌توان به ماده‌ی 232 قانون مالیات‌های مستقیم مصوب 3/12/1366، ماده 12 قانون راجع به کارشناسان رسمی مصوب 23/12/1317، ماده 8 قانون مربوط به رسیدگی به دارایی وزرا و کارمندان دولت اعم از کشوری و لشکری و شهرداری‌ها و مؤسسات وابسته به آنها مصوب 19/12/1317، ماده 28 قانون تأمین بورس اوراق بهادار مصوب 27/2/1345، ماده 29 قانون مطبوعات 22/12/1364، ماده 30 قانون وکالت مصوب 25/11/1315، ماده 81 لایحه قانونی استقلال کانون وکلای دادگستری مصوب 5/12/1322، ماده 27 آیین‌نامه مترجمان رسمی مصوب سال 1374، ماده 7 قانون مرکز آمار ایران مصوب 10/11/1353، ماده 51 قانون دفاتر اسناد رسمی مصوب 16/3/1316 اشاره کرد. دسته دوم اسرار حرفه‌‌ای نیز مواردی هستند که به طور صریح در مواد قانون ذکر نشده است؛ اما به روشنی در مورد افرادی که به مناسبت شغل یا حرفه خود محرم اسرار می‌شوند، صحبت کرده است. بنابراین اگر کسانی مانند مشاوران خانواده یا رییس شورای شهر در مراجعات مردم به آنان و به مناسبت شغل خود به اسراری پی ببرند، مشمول عموم ماده یاد شده خواهند شد.
استثناهای افشای اسرار حرفه‌ای
البته افشای اسرار استثناهایی نیز دارد که البته این استثناها باید مطابق قانون باشد. بر اساس مقرره مواد 13، 14، 19، قانون طرز جلوگیری از بیماری‌های آمیزشی و بیماری‌های واگیردار، پزشکان در موارد بخصوص مکلف به اعلام اطلاعات و اموری که جنبه سری داشته باشد، به مقامات ذی‌صلاح هستند. همچنین به موجب تبصره 1 از ماده 21 قانون صدور چک مصوب سال 1372، بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران مکلف است سوابق مربوط به اشخاصی که مبادرت به صدور چک بدون محل کرده‌اند، به صورت مرتب و منظم، ضبط و نگهداری کند و فهرست اسامی این اشخاص را در اجرای مقررات این قانون در اختیار تمامی بانک‌های کشور قرار دهد.
رابطه موقعیت اجتماعی با مجازات
با توجه به اینکه اجرای قانون برای همه افراد یکسان است، شاید این پرسش برای شما به وجود بیاید که آیا افرادی که دارای موقعیت اجتماعی و مورد اعتماد مردم هستند مانند روحانیان، مشمول عموم ماده 648 قانون مجازات می‌شوند یا خیر؟ در پاسخ به این پرسش باید بگوییم که عده‌ای از حقوقدانان به این پرسش پاسخ منفی داده و بر این باورند که اگر کسی رازی را نزد امام جماعت مسجد مطرح کنند و وی آن را افشا کند، وی مشمول این ماده نیست. اما عده‌ای نیز معتقدند که اگر چه امام جماعت بودن شغل و حرفه نیست، اما چون این افراد دارای موقعیت اجتماعی هستند و مردم به آنان اعتماد دارند و در مراجعات مردم به آنان، گاه به اسراری پی می‌برند، محرم اسرار واقع می‌شوند و به همین علت به نظر می‌رسد مشمول ماده 648 قرار می‌گیرند؛ اگر چه به طور صریح لفظی وجود ندارد که شامل این دست افراد شود.
رضایت صاحب سر
صاحب سر شخصیتی است که سر متعلق به اوست و جزو زندگی خصوصی یا خانوادگی او محسوب می‌شود. به طور کلی صاحب سر، در جرم افشای اسرار حرفه‌ای و شغلی، همان مجنی علیه یا زیان‌دیده جرم است. بنابراین رضایت صاحب سر در تحقق نیافتن جرم افشای اسرار حرفه‌ای و شغلی مؤثر است؛ به این صورت که با رضایت صاحب سر به افشای اسرار حرفه‌ای و شغلی توسط رازدار حرفه‌ای و شغلی، وقوع این جرم منتفی است و مسئولیتی متوجه مرتکب آن نخواهد بود.
زیاندیدگان به کجا مراجعه کنند؟
در صورتی که پزشک یا وکیلی اقدام به افشای اسرار بیمار یا موکلان خود کند؛ این کار جرم، قابل رسیدگی و شکایت در دادگاه های عمومی است. وکلا و پزشکان با خوردن سوگند رسمی و تعهد به سوگند خود وارد این حرفه شده‌اند و تحت هیچ شرایطی حق خیانت به سوگند حرفه‌ای خود را ندارند؛ بنابراین در صورت افشای اسرار، متخلف شناخته می‌شوند و علاوه بر پیگیری شکایت در دادگاه‌های عمومی، در دادگاه های انتظامی نیز تخلف آنان قابل رسیدگی است.
راه‌های پیشگیری
توصیه رسولی، بازپرس دادسرای جنایی این است که مردم تا جایی که می‌توانند اسرار خود را نزد هرکسی فاش نکنند و تا جایی که امکان دارد به وکلا و پزشکان مورد اعتماد خود مراجعه کنند. البته این موضوع هم مهم است که جز در موارد ضروری، اسرار خود را افشا نکنند. یکی دیگر از موارد پیشگیری از این جرم که می‌تواند تأثیر زیادی در کاهش وقع آن داشته باشد، فرهنگ سازی است که برای اجرای این کار رسانه‌ها مهمترین ابزار هستند. به گفته وی، با توجه به اینکه تضمین حقوقافراد مهمترین هدف دستگاه قضایی است، مردم در صورت افشای اسرارشان باید به این مرجع قانونی و هیأت‌های انتظامی مراجعه و شکایت کنند.



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 509
نویسنده : رسول رشیدی
تعليق اجراي مجازات، راهكاري بازدارنده در ارتكاب جرائم و مؤثر در كاهش جمعيت كيفري است،كه قانونگذار در فصل ششم از بخش دوم قانون مجازات اسلامي مصوب 1392 از ماده 46 تا 55 به آن پرداخته و آن صلاحيت و اختياري است كه مقنن به دادگاه صادر كننده حكم، در صدور قرار تعليق اجراي مجازات تفويض كرده‌است.
به موجب آن دادگاه مجاز است در صورت وجود شرايط لازم، تمام يا قسمتي از مجازات مقرر در حكم را از يك تا پنج سال معلق كند. اين موضوع در قانون مجازات اسلامي  1370 از ماده 25 لغايت 37 پيش‌بيني شده بود. به موجب مقررات ماده 46قانون مجازات اسلامي جديد، در جرائم تعزيري درجه سه تا هشت دادگاه مي‌تواند در صورت وجود شرايط مقرره قانوني (1ـ وجود جهات تخفيف 2ـ پيش‌بيني اصلاح مرتكب 3ـ جبران ضرر و زيان يا برقراري ترتيبات پرداخت آن 4ـ فقدان سابقه كيفري مؤثر) اجراي تمام يا قسمتي از مجازات مرتكب را از يك تا پنج سال معلق كند.
دادستان يا قاضي اجراي احكام كيفري نيز پس از اجراي يك سوم مجازات مي‌توانند از دادگاه صادر كننده حكم قطعي، تقاضاي تعليق كنند. محكوم‌عليه نيز پس از تحمل يك‌سوم مجازات مقرر در حكم، در صورت دارا بودن شرايط قانوني مي‌تواند از طريق دادستان يا قاضي اجراي احكام كيفري تعليق باقي‌مانده مجازات خود را درخواست كند. وجوه افتراق اين قانون با قانون مجازات اسلامي مصوب 1370 اين است كه در قانون سابق حاكم محكمه مي‌توانست در كليه محكوميت‌هاي تعزيري  و بازدارنده، اجراي تمام يا قسمتي از مجازات مقرره را با رعايت شرايطي از دو تا پنج سال معلق كند، در حالي‌كه در قانون اخير تعليق اجراي مجازات صرفاً به جرائم تعزيري آن هم از درجه سه تا هشت منحصر شده است ثانياً وفق مقررات ماده 25 قانون مجازات سابق، تشخيص اعمال تعليق اجراي مجازات صرفاً به حاكم محكمه محول شده بود در حالي‌كه مطابق با مقررات ماده 46 قانون مجازات اسلامي اخيرالتصويب، دادستان يا قاضي اجراي احكام كيفري پس از اجراي يك سوم مجازات راساً و محكوم‌عليه پس از تحمل يك سوم مجازات، از طريق دادستان يا قاضي اجراي احكام كيفري مي‌توانند از دادگاه صادر كنندة حكم قطعي، تعليق اجراي مجازات را درخواست كنند. ثالثاً در قانون سابق قرار تعليق اجراي مجازات ضمن صدور حكم محكوميت صادر مي‌شد و تعليق اجراي مجازات به موجب رأي يا قرار متأخر فاقد محمل و موقعيت قانوني بود در حالي‌كه برابر مقررات ماده 46 قانون مجازات اسلامي اخيرالتصويب قرار تعليق اجراي مجازات ضمن حكم محكوميت يا پس از آن صادر مي‌‌شود.
نكته حائز اهميتي كه اشاره به آن ضروري به نظر مي‌رسد، ايرادي است كه به مقررات ماده 54 قانون مجازات اسلامي وارد است و ظاهراً به هنگام تدوين آن از ديد قانونگذار مكتوم مانده است. مطابق با مقررات ماده مرقوم «هرگاه محكوم از تاريخ صدور قرار تا پايان مدت تعليق مرتكب يكي از جرائم عمدي موجب حد يا قصاص يا ديه يا تعزير تا درجه هفت شود، پس از قطعيت حكم اخير، دادگاه قرار تعليق را لغو و دستور اجراي حكم معلق را صادر و مراتب را به دادگاه صادر كننده قرار تعليق اعلام مي‌‌كند دادگاه به هنگام صدور قرار تعليق به طور صريح به محكوم اعلام مي‌كند كه اگر در مدت تعليق مرتكب يكي از جرائم فوق‌الذكر شود علاوه بر مجازات جرم اخير، مجازات معلق نيز درباره وي مرحله اجرا درخواهد آمد.»
هرچند به ظاهر در نحوة تحرير و نگارش عبارات ماده مرقوم و به‌كارگيري واژه‌ها و كلمات ايرادي به نظر نمي‌رسد و صدور قرار تعليق اجراي مجازات تا آنجا كه مربوط به محكمه بدوي است الغاي آن توسط كلمة هم عرض ديگري مواجه با ايراد اشكالي نخواهد بود. ليكن آنچه مورد ايراد است اعمال آن مواجه با اشكال خواهد بود مربوط به مواردي است كه قرار تعليق اجراي مجازات توسط محكمه عالي (دادگاه تجديدنظر) صادر شود در چنين فرضي اگر محكوم‌عليه از تاريخ ابلاغ قرار تعليق اجراي مجازات تا پايان مدت تعليق مرتكب يكي از جرائم موجب قصاص يا تعزير تا درجه هفتم شود و سپس توسط دادگاه بدوي محاكمه و حكم محكوميت‌ وي صادر و راي صادره در صورت عدم اعتراض در همان محكمه قطعيت يابد قرار تعليق صادره از دادگاه عالي برخلاف اصول و مسلمات حقوقي بايد توسط محكمه تالي الغا و دستور اجراي حكم معلق صادر و مراتب به دادگاه صادر كنندة قرار (دادگاه‌عالي) اعلام شود  كه اين يك نقيصه قانوني بوده و ايرادي است كه بر نحوه تحرير نگارش ماده مرقوم وارد است و اميد است كه قانونگذار نسبت به رفع آن اقدام كند. اما در رابطه با خصيصه بازدارندگي قرار تعليق اجراي مجازات همين بس كه محكوم‌عليه مطلع است كه چنانچه از تاريخ صدور قرار لغايت پايان مدت آن مرتكب يكي از جرائم عمدي مستوجب مجازات حد يا قصاص يا ديه يا تعزير تا درجه هفتم شود به محض قطعيت حكم اخير قرار تعليق  لغو و علاوه بر مجازات جرم اخير مجازات معلق نيز دربارة  وي به مرحله اجرا در خواهد بديهي است كه خوف از اين امر قطعاً وي  را از ارتكاب جرم ديگري برحذر خواهد داشت. 

 



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 651
نویسنده : رسول رشیدی

لایحه قانون مجازات اسلامی، سرانجام به تصویب نهایی رسیده است. این قانون که مشتمل بر ۷۳۷ ماده می باشد شامل سه بخش کلیات، حدود، قصاص و دیات می شود. در مطلب پیش رو، به مقایسه مواد عمومی قانون جدید التصویب با مواد عمومی قانون مجازات اسلامی سابق (مصوب سال ۱۳۷۰) پرداخته شده است.

قلمروی اجرای قوانین جزایی در مکان: حاکمیت قانون جزا در مکان به عنوان یکی از آثار اصل قانونی بودن جرائم و مجازاتها همواره مورد تأکید قانونگذار بوده است. در قانون سابق در ماده ۳ و در قانون جدید نیز در همین ماده قانونگذار صلاحیت سرزمینی قانون مجازات را بیان کرده است؛ با این تفاوت که در قانون جدید به جای عبارت کلیه ی کسانی که در قلمرویایران مرتکب جرم می شوند از عبارت کلیه ی اشخاصی که در قلمروی حاکمیت ایران مرتکب جرم شوند استفاده شده است. لذا بنابر نص این ماده در قانون جدید اشخاص حقوقی نیز مشمول اصل صلاحیت سرزمینی قانون مجازات خواهند شد.

در ادامه باید به جنبه ی منفی صلاحیت سرزمینی قانون مجازات که در مقابل جنبه ی مثبت آن قرار دارد اشاره کرد. خود جنبه ی منفی صلاحیت سرزمینی که همان عدم صلاحیت اعمال قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران بر روی جرائم ارتکابی در خارج از ایران می باشد، دارای استثنائاتی است که عبارتند از صلاحیت واقعی، صلاحیت شخصی و صلاحیت جهانی.

صلاحیت واقعی: این موضوع در ماده ۵ قانون سابق و همچنین در همین ماده در قانون جدید اشاره شده است و در بیان تفاوت این ماده در قانون جدید می توان به افزایش موارد اعمال صلاحیت شخصی و همچنین تأکید بر ممنوعیت مجازات مضاعف در این ماده اشاره کرد. در بندهای پنج گانه ماده ۵ قانون جدید جعل مهر و امضاء و حکم و دستخط نمایندگان مجلس و اعضای شورای نگهبان و رییس و اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین جعل و استفاده از آراء و اجراییه های صادر شده از طرف مراجع قضایی نیز در شمول اجرای صلاحیت واقعی قانون مجازات بیان شده اند، در حالی که ماده ۵ قانون سابق فاقد این موارد می باشد. علاوه بر این اشاره ماده ۵ قانون جدید به این موضوع که، در صورت رسیدگی به جرائم مذکور در خارج از ایران و صدور حکم محکومیت و اجرای آن، دادگاه ایران مکلف به محاسبه محکومیت اجرا شده می باشد، نشانه ی توجه قانونگذار به ممنوعیت مجازات مضاعف است، موضوعی که قانون سابق نسبت به آن ساکت بود.

صلاحیت شخصی: موضوع صلاحیت شخصی که در ماده ۷ قانون سابق و مواد ۷ و ۸ قانون جدید به آن اشاره شده است، در رابطه با صلاحیت اعمال قانون مجازات اسلامی در مورد جرائم ارتکابی اتباع ایران در خارج از قلمروی ایران می باشد. در رابطه با اصل صلاحیت شخصی در قانون جدید به این موارد می توان اشاره نمود: ۱- بند اول ماده ۷ قانون جدید بیان می کند که شرط اعمال صلاحیت شخصی جرم انگاری رفتار مرتکب طبق قانون مجازات اسلامی میباشد، به این معنا که صلاحیت شخصی قانون مجازات ایران در صورتی اعمال می شود که رفتار ارتکابی مطابق قانون مجازات ایران نیز جرم محسوب شده باشد. ۲- بند دوم ماده ۷ قانون جدید نیز بیان می کند که در صورت تعزیری بودن جرم ارتکابی، نباید فرد مرتکب در خارج محاکمه شده باشد، چراکه در صورت محاکمه شدن در خارج از ایران، چه تبرئه و چه محکوم شده باشد و چه محکومیت او کلاً یا بعضاً اجرا شده باشد، امکان اعمال صلاحیت شخصی قانون مجازات وجود ندارد. این شرط نیز به جهت جلوگیری از مجازات مضاعف وضع شده است. ۳- شرط دیگری که قانون گذار در بند ۳ ماده ۷ قانون جدید جهت اعمال صلاحیت شخصی به آن اشاره می کند این است که به موجب قانون ایران موجبی برای منع یا موقوفی تعقیب یا عدم اجرای مجازات یا سقوط آن نباشد. این شرط نیز به نوع خود جالب توجه است چراکه در قانون سابق هیچگونه اشاره ای حتی ضمنی، به این موضوع نشده است. ۴- نوآوری عمده قانون جدید در اصل صلاحیت شخصی، ماده ۸ میباشد؛ چراکه این ماده به جنبه منفی صلاحیت شخصی نیز اشاره کرده است. با این توضیح که قانون سابق صرفاً امکان اعمال صلاحیت شخصی را در جنبه ی مثبت آن بیان کرده بود(موضوع ماده ۷)؛ یعنی صلاحیت شخصی فقط زمانی قابل اعمال است که بزهکار در خارج از ایران از اتباع ایران باشد اما ماده ۸ قانون جدید جنبه ی منفی صلاحیت شخصی را نیز بیان کرده؛ یعنی زمانی هم که بزه دیده، در خارج از ایران تبعه ایران باشد امکان اعمال صلاحیت شخصی وجود دارد. ناگفته نماند که در جنبه ی منفی صلاحیت شخصی نیز وجود دو شرط لازم است: اول اینکه رفتار ارتکابی به موجب قانون ایران جرم باشد و دوم متهم در جرائم موجب تعزیر محاکمه نشده باشد، اما شرط سومی مانند جنبه مثبت اعمال صلاحیت شخصی در این ماده بیان نشده است.

قلمروی اجرای قوانین جزایی در زمان (حاکمیت قانون جزا در زمان): اصل عطف به ما سبق نشدن قانون مجازات و استثنائات وارد بر آن در ماده ۱۰ قانون سابق و مواد ۱۰ و ۱۱ قانون جدید اشاره شده است، نوآوری های وارد شده در قانون جدید عبارتند از: ۱- در ماده ۱۰ قانون جدید در کنار مجازاتها قانونگذار بر اقدامات تأمینی نیز تأکید کرده است، زیرا اگرچه اقدامات تأمینی ماهیتاً مجازات نیستند اما اصل عطف به ما سبق نشدن در مورد آنها نیز جاری است. ۲- اصل عطف به ما سبق نشدن قانون مجازات شامل استثنائاتی نیز می باشد مثل: قواعد مساعد به حال متهم، قانون شکلی، قانون تفسیری و قانون الهی. در قانون سابق صرفاً به قواعد مساعد به حال متهم اعم از قواعد مستلزم مجازات خفیف تر و تخفیف مجازات، اشاره شده بود اما در قانون جدید ماده ۱۱ به برخی دیگر از استثنائات اشاره کرده است، از جمله قوانین مربوط به مرور زمان یا همان قوانین الهی، قوانین مربوط به شیوه دادرسی یا همان قوانین شکلی. ۳- طبق ماده ۱۱ قانون سابق در صورتی که قانون مساعد بر حال متهم متأخر بر محکومیت قطعی متهم صادر شده باشد و متهم نیز در حال سپری کردن محکومیت خود باشد تخفیف مورد نظر در قانون جدید صرفاً با درخواست خود متهم قابل اعمال است و او نیز در این زمینه مختار است اما مطابق ماده ۱۰ قانون جدید در صورت وضع قانون مساعد به حال متهم علاوه بر اینکه متهم می تواند از دادگاه صادر کننده حکم درخواست تخفیف نماید، قاضی اجرای حکم موظف است درخواست اصلاح حکم قطعی متهم را از دادگاه صادر کننده حکم بخواهد. ۴- طبق ماده ۱۰ قانون جدید اطفال بزهکار نیز می توانند در صورت وضع قواعد مساعد به حال متهم، به وسیله ی ولی و سرپرست خود از دادگاه صادر کننده حکم قطعی درخواست اصلاح حکم را نمایند، اما در قانون گذشته به این موضوع اشاره ای نشده است.

اصل قانونی بودن جرائم ، مجازاتها و دادرسی کیفری: در قانون سابق ماده ۲ به بیان این اصل می پرداخت و هر فعل یا ترک فعلی را که برای آن در قانون مجازاتی تعیین شده بود مستلزم عنوان جرم می دانست، اما در قانون جدید فصل چهارم از بخش اول کتاب کلیات صرفاً در مورد اصل قانونی بودن می باشد، و قانونگذتر تأکید فراوانی بر این اصل کرده است تا جایی که بیان می کند حکم به مجازات یا اقدام تامینی و تربیتی و اجرای آن حسب مورد نباید از میزان و کیفیت مندرج در قانون تجاوز کند و هرگونه صدمه و خسارتی که از این جهت حاصل شود، در صورتی که از روی عمد یا تقصیر باشد حسب مورد موجب مسؤولیت کیفری و مدنی است و در غیر این صورت، خسارت از بیت المال جبران می شود.

مجازاتهای اصلی: قانونگذار در قانون جدید مجازاتهای اصلی را به دو دسته ی مجازاتهای اصلی اشخاص حقیقی و مجازاتهای اصلی اشخاص حقوقی تقسیم کرده است، تقسیم بندی که در قانون سابق شاهد آن نبوده ایم. نکات قابل توجه در رابطه ی با مجازاتهای اصلی عبارتند از: ۱- محصور کردن مجازاتهای اصلی اشخاص حقیقی در چهار عنوان قصاص، حدود، دیات و تعزیرات (موضوع ماده ۱۴ قانون جدید) ؛ در حالی که در قانون سابق نوع پنجمی از مجازاتها نیز تحت عنوان مجازاتهای بازدارنده وجود داشت اما در قانون جدید این نوع از مجازاتها نیز، در قالب تعزیرات مطرح می شوند و مطابق قانون جدید مجازاتی تحت عنوان بازدارنده نخواهیم داشت. ۲- نکته دیگر در قانون جدید تعریف مجازاتهای اصلی اشخاص حقیقی می باشد؛ مطابق ماده ۱۷ قانون جدید دیه اعم از مقدر و غیر مقدر (ارش) مالی است که در شرع مقدس برای ایجاد جنایت غیر عمدی بر نفس، اعضا و منافع و یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، به موجب قانون مقرر می شود. در تعریف دیه موضوع ماده ۱۵ قانون سابق به دیه غیر مقدر یا ارش و همچنین به تفصیل موارد اعمال مجازات دیه اشاره نشده بود؛ و یا مطابق ماده ۱۸ قانون جدید تعزیر مجازاتی است که در موارد ارتکاب محرمات شرعی یا نقض مقررات حکومتی تعیین و اعمال می گردد، در حالی که طبق قانون سابق، تعزیر صرفاً مجازات ارتکاب محرمات شرعی می باشد و مجازات نقض مقررات حکومتی تحت عنوان بازدارنده ها شناخته می شد (موضوع ماده ۱۷ قانون سابق)؛ بنابراین به همین دلیل است که قانونگذار با حذف ماده ۱۷ مجازاتهای بازدارنده را نیز در شمول مجازاتهای تعزیری بیان کرده است. ۳- در ماده ۱۸ قانون جدید قانونگذار بیان می کند که دادگاه در صدور حکم تعزیری مواردی را باید مورد توجه قرار دهد از قبیل: سوابق و وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی مرتکب، اقدامات مرتکب پس از ارتکاب جرم و … که نشانه ی تأکید قانونگذار بر اصل فردی کردن مجازاتها می باشد، اما در قانون سابق ماده ای با این بیان و صراحت در زمینه ی اصل فردی کردن وجود نداشت. ۴- قانونگذار در ماده ۱۹ قانون جدید تعزیرات را که شامل مفهوم تعزیر و بازدارنده در قانون سابق می باشد به هشت درجه تقسیم کرده است، به نحوی که درجات بالاتر شامل مجازاتهای خفیف تر و درجات پایین تر شامل مجازاتهای شدیدتر می باشند. به عنوان مثال حبس بیش از بیست و پنج سال تا سی سال در درجه یک و حبس تا سه ماه در درجه ی هشت قرار دارد. قانونگذار از همین تقسیم بندی در ماده ۲۱۵ نیز استفاده کرده است و برای مطابقت دادن تعزیرات مذکور در قانون سابق با تعزیرات قانون جدید از همین درجات استفاده کرده است به عنوان مثال در بند ۲ ماده ۲۱۵ قانونگذار بیان می کند که کلیه ی مجازاتهایی که حداکثر آنها تا دو سال حبس است به حبس تعزیری درجه شش تبدیل می شوند. حبس تعزیری درجه شش نیز بیش از شش ماه تا دو سال می باشد. ۵- نوآوری دیگر؛ در نظر گرفتن مجازاتهایی در ماده ۲۰ برای اشخاص حقوقی میباشد از قبیل: جزای نقدی، مصادره اموال، ممنوعیت از اصدار اسناد تجاری، انحلال و … ؛ علاوه بر این ماده، از ماده ۱۴۲ قانون جدید نیز می توان پذیرش مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی توسط قانونگذار را برداشت کرد چراکه در ماده ۱۴۲ بیان می کند شخص حقوقی در صورتی دارای مسؤولیت کیفری است که فردی که اختیار نمایندگی، تصمیم گیری یا نظارت از سوی شخص حقوقی را دارد به نام، از طرف یا در راستای منافع آن مرتکب جرمی شود.

مجازاتهای تکمیلی: 1- طبق قانون سابق مجازاتهای تکمیلی فقط در مورد مجازاتهای تعزیری قابلیت اعمال داشتند حال آنکه طبق ماده ۲۳ قانون جدید، در سایر مجازاتها به استثناء دیات نیز دادگاه می تواند حکم به مجازات تکمیلی صادر کند. همچنین مجازاتهای تکمیلی در تعزیرات صرفاً شامل تعزیرات شدیدتر(تا درجه ۶) می شوند نه کلیه ی تعزیرات. ۲- در قانون سابق علیرغم آن که مجازاتهای تکمیلی مشمول جرائم غیر عمدی هم می شود (مثل جرایم رانندگی) اما در متن قانون فقط به جرائم عمدی اشاره شده بود، در صورتی که در ماده ۲۳ قانون جدید با آوردن قصاص و حدود مشخص است که مجازاتهای تکمیلی هم شامل جرائم عمدی و هم شامل جرائم غیر عمدی می باشند. ۳- در قانون سابق مجازاتهای تکمیلی در قالب محرومیت از حقوق اجتماعی بیان می شدند اما در قانون جدید این مجازاتها در ۱۵ مورد احصاء شده اند و فایده این عمل، تفکیک کامل مجازاتهای تبعی از مجازاتهای تکمیلی است، زیرا در این صورت محرومیت از حقوق اجتماعی صرفاً در مجازاتهای تبعی مطرح می شود. ۴-بسیاری از موارد مجازاتهای تکمیلی در ماده ۲۳ قانون جدید بیشتر جنبه ی اقدام تأمینی دارند و در نوع خود بدیع و تازه می باشند مثل منع از داشتن دسته چک، الزام به تحصیل و یا الزام به خدمات عمومی که برخی از این موارد از لوایح متعددی از جمله لایحه مجازاتهای اجتماعی جایگزین زندان استخراج شده اند. ذکر این نکته در این جا ضروری است که به دلیل یکپارچه شدن نظام مجازاتها و اقدامات تأمینی با یکدیگر در قانون جدید، با لازم الاجرا شدن این قانون، قانون اقدامات تامینی نسخ می شود، موضوعی که خود قانون جدید در ماده ۲۱۸ به آن اشاره کرده است.

مجازاتهای تبعی: 1- طبق ماده ۲۵ قانون جدید جرائمی هم که مشمول مرور زمان می شوند، مشمول مجازاتهای تبعی خواهند شد، در صورتی که طبق قانون سابق مجازاتهای تبعی فقط شامل محکومیت های قطعی می شود که اجرا شده اند. ۲- طبق ماده ۲۵ قانون جدید دایره شمول مجازاتهای تبعی بسیار گسترش یافته است، چون مجازاتهای حبس ابد (در صورت توقف) و تبعید و قصاص عضو نیز در شمول مجازاتهای تبعی قرار گرفته اند و علاوه بر این حبس تعزیری بیش از دو سال نیز دارای اثر تبعی می باشد، در صورتی که طبق قانون سابق حبس تعزیری بیش از سه سال دارای اثر تبعی است و این سخت گیریهای قانونگذار نسبت به اعمال مجازاتهای تبعی، نشانه ی اهمیت دادن به این دسته از مجازاتها می باشد که همواره استدلالهایی در عدم نیاز به این گونه مجازاتها مطرح بوده است. ۳- طبق تبصره ۱ ماده ۲۵ قانون جدید تمامی مجکومیت های موثر در پیشینه ی کیفری محکوم درج می شود و علاوه بر این محکومیت های غیر موثر نیز در پیشینه ی کیفری ثبت می شوند اما در گواهی ها ثبت نخواهند شد. ۴- قانونگذار در تبصره ۳ ماده ۲۵ قانون جدید نسبت به آزادی مشروط سختگیری کرده است و ملاک آغاز اثر تبعی مجازات را بعد از اتمام مدت آزادی مشروط بیان می کند. بر عکس قانون سابق که زمان آغاز اثر تبعی مجازات در آزادی مشروط بلافاصله بعد از آزادی است. ۵- در ماده ۲۶ قانون جدید قانونگذار موارد حقوق اجتماعی را بسیار گسترش داده است و این دقیقا به معنای اهمیت دادن قانونگذار به اعمال مجازات تبعی و جلوگیری از حقوق اجتماعی بیشتری برای مجرمان است.

تخفیف مجازات و معافیت از آن: 1- در قانون جدید نیز تخفیف مجازات مانند، قانون سابق صرفاً شامل تعزیرات می‌باشد، امّا مشکل اصلی قانون سابق این است که میزان تخیفف مشخص نشده بود در صورتی که در ماده ۳۶ قانون جدید به روشنی میزان تخفیف مجازات بیان شده است و این در بکارگیری هرچه بیشتر تخفیف تأثیر دارد. ۲- قانونگذار درماده ۳۷ قانون جدید به نفع متهم، جهات تخفیف را گسترش داده است، به عنوان مثال ندامت، حسن سابقه و مداخله ضعیف شریک یا معاون در وقوع جرم از جمله مواردی هستند که در قانون سابق به عنوان جهات مخففه مجازات بیان نشده بودند. ۳- در قانون سابق ماده‌ای تحت عنوان معافیت از مجازات وجود ندارد و دادگاه تنها می‌تواند در صورت وجود جهات مخففه، مجازات را تخفیف دهد و یا تبدیل کند، امّا طبق ماده ۳۸ قانون جدید دادگاه می‌تواند در تعزیرات درجه ۷ و ۸ ، علاوه بر تخفیف در صورت وجود شرایط مندرج در این ماده، مجرم را از اعمال مجازات معاف کند. این موضوع اگر چه با شرایط متعددّی همراه است امّا تازه و بدیع است و در جهت منافع متهم می‌‌باشد.

تعویق و تعلیق اجرای مجازات: در قانون جدید نهادی تحت عنوان تعویق مجازات پذیرفته شده است که طبق آن مجرم در صورت داشتن شرایط مندرج در ماده ۳۹ این قانون،‌ به حکم دادگاه می‌تواند مشمول تعویق مجازات شود، امّا در قانون سابق تعویق مجازات تعریف نشده است و تنها تعلیق مجازات وجود دارد. تعویق مجازات نیز مانند، تعلیق به دو صورت ساده یا مراقبتی اعمال می‌شود، به این نحو که در تعویق ساده مرتکب کتباً متعهد می‌گردد، در مدت تعیین شده به وسیله دادگاه، مرتکب جرم نشود و از نحوه رفتار وی پیش‌بینی شود که در آینده نیز مرتکب جرم نخواهد شد امّا در تعویق مراقبتی مرتکب باید علاوه بر شرایط تعویق ساده به دستورات و تدابیر دادگاه عمل کند، دستوراتی از قبیل: درمان بیماری یا ترک اعتیاد، پرداخت نفقه افراد واجب النفقه، خودداری از تعدّی، گذراندن دوره یادوره‌های خاص آموزش و یادگیری مهارت‌های اساسی زندگی و …، البته باید توجه داشت که تعویق مجازات به عنوان یکی از ابزارهای فردی کردن مجازاتها طبق ماده ۳۹ قانون جدید فقط در تعزیرات درجه‌ی ۶ ، ۷ و ۸ پذیرفته شده است. بنابراین تعویق یک موضوع تازه‌ای در قانون جدید می‌باشد، امّا تعلیق در قانون سابق نیز وجود داشت که نکات تغییر یافته‌ی آن در قانون جدید در ادامه بیان خواهد شد: ۱- در قانون سابق تعلیق مجازات شامل کلیه‌ی مجازاتهای تعزیری می‌شد امّا طبق ماده ۴۵ قانون جدید تعلیق فقط شامل تعزیرات درجه‌ی ۶ ، ۷، ۸ می‌شود. ۲- شرایطی که در قانون جدید برای تعلیق مجازات بیان شده است از شرایط مندرج در قانون سابق گسترده تر است به عنوان مثال وجود شرایط مخفّفه نیز برعکس قانون سابق موجب تعلیق مجازات می‌شود. ۳- در قانون جدید نیز تعلیق به معنای واقعی خود تعریف نشده است، ‌زیرا قانونگذار بیان می‌کند که دادگاه می‌تواند قسمتی از مجازات را معلق کند، در صورتی که تعلیق در معنای واقعی خود یعنی مجرم به طور کلی مجازات نشود. ۴- مطابق ماده ۴۷ قانون جدید تعلیق مجازات ممکن است به طور ساده یا مراقبتی باشد. در ماده ۲۹ قانون سابق نیز تعلیق مراقبتی بیان شده است امّا برای اعمال آن در عمل مأمور و نهادی در نظر گرفته نشده است در صورتی که در قانون جدید به ‌وجود یک مددکار اجتماعی در کنار قاضی اجرای احکام تعلیقی مراقبتی اشاره شده است و همچنین در تعلیق مراقبتی قاضی می‌تواند مانند تعویق مراقبتی نسبت به یکی از موارد ماده ۴۲ لایحه دستور صادر کند. مانند: حرفه آموزی یا اشتغال به حرفه‌ای خاص، خودداری از ارتباط و معاشرت با شرکاء یا معاونین جرم و…، ۵- برخی از مواردی‌که در قانون سابق از تعلیق مجازات مستثنی شده‌اند طبق قانون جدید مشمول تعلیق می‌شوند چون در ماده ۴۶ قانون جدید اشاره‌ای نشده‌اند مانند: سرقتی که موجد حد نیست امّا به طور کلی شمول استثنائات تعلیق در قانون جدید بسیار گسترش یافته است و مانند قانون سابق مصداق تخصیص اکثر می‌باشد.

نظام نیمه آزادی: در قانون جدید نهاد دیگری به اسم نظام نیمه آزادی تعریف شده است که در قانون سابق وجود نداشته است. نظام نیمه آزادی مشتمل بر حبس‌های تعزیری درجه ۵ تا ۷ است که طبق آن مجرمین این دسته از تعزیرات می‌توانند با حکم دادگاه و سپردن تأمین مناسب و تعهد به انجام یک فعالیت شغلی، حرفه‌ای ، آموزشی‌، مشارکت در تداوم زندگی خانوادگی و…، در زمان اجرای حکم حبس، در خارج از زندان، یکی از فعالیت‌های مذکور را انجام بدهند. البته اعمال نظام نیمه‌ آزادی مشروط بر گذشت شاکی می‌باشد. به طور کلی نظام نیمه آزادی یکی دیگر از ابزارهایی است که قانونگذار در جهت اِعمال اقدامات تأمینی و حمایتی از مجرمین، در اختیار قضات گذاشته است.

نظام آزادی مشروط: 1- قانون گذار در ماده‌ 57 قانون جدید بیان می‌کند که ملاک آزادی مشروط، گذراندن نصفی از دوران حبس در حبس‌های بیش از ده سال و گذراندن یک سوم حبس در حبس‌های کم‌تر از ده سال می‌باشد. در صورتی ‌که در قانون سابق ملاک در هر مدّت زمانی، گذراندن نصفی از آن مدت می‌باشد و این بیانگر تسهیل استفاده از آزادی مشروط برای حبس های زیر ده سال می‌باشد. ۲- مطابق با تبصره ۳ ماده ۳۸ قانون سابق فرد محکوم باید در مدّت آزادی مشروط دستوراتی را از قبیل سکونت در محل معین یا معرفی نوبه‌ای خود به مراکز تعیین شده و…، اعمال کند امّا طبق ماده ۵۹ قانون جدید دادگاه مختار است که با توجه به اوضاع و احوال جرم و شخصیت محکوم، او را به رعایت دستوراتی مثل: خودداری از فعالیت حرفه‌ای مرتبط با جرم و یا اقامت یا عدم اقامت در مکان معین ملزم بکند و در این رابطه اجباری وجود ندارد.

مجازاتهای جایگزین حبس: در قانون سابق در ماده ۲۲ بیان شده بود که دادگاه می‌تواند در صورت وجود جهات مخفف، مجازات را تبدیل کند امّا به نحوه و چگونگی تبدیل اشاره‌ای نشده است، امّا در قانون جدید فصلی تحت عنوان مجازاتهای جایگزین حبس وجوددارد. ماده ۶۳ قانون جدید در تعریف این نوع مجازات‌ها بسیاری از اقدامات تأمینی را در شمول مجازات‌های جایگزین حبس می‌داند و به همین جهت است که طبق ماده ۲۱۷ قانون جدید، با تصویب این قانون، قانون اقدامات تأمینی نسخ می‌گردد و سیستم مجازات و اقدامات تأمینی به صورت یکپارچه می‌شود . مجازاتهای جایگزین حبس که قبلاً‌ در قالب لایحه‌ای با عنوان مجازاتهای اجتماعی جایگزین زندان به مجلس رفته بود، جرائم عمدی، غیر عمدی و جرائمی را که میزان تعزیر آنها در قوانین تعیین نشده اند، را شامل می شود، البته برای این موارد شرایط و استثنائاتی نیز ذکر شده است. به عنوان مثال این مجازات‌ها در مورد جرائم علیه امنیت داخلی یا خارجی اعمال نمی‌شوند.

در قانون جدید قانونگذار پیش‌بینی کرده است که در کنار قاضی اجرای مجازاتهای جایگزین به تعداد لازم مددکار اجتماعی و مأمور مراقبت وجود داشته باشند تا به قاضی اجرای حکم کمک کنند. حتی این افراد می‌توانند با در نظر گرفتن وضعیت محکوم، تشدید، تخفیف یا توقف موقت مجازات مورد حکم را از دادگاه صادر کننده‌ی رأی تقاضا کنند. وجود این افراد نشان می‌دهد که قانونگذار نگاه ویژه‌ای به اعمال اقدامات تأمینی در مقابل اعمال مجازاتهای سالب آزادی دارد.

 

تمامی مجازاتهای جایگزین حبس و نحوه‌ی اعمال آنها در مواد این فصل از لایحه آمده است، به عنوان مثال، جزای نقدی روزانه که عبارت است از یک هشتم تا یک چهارم درآمد روزانه محکوم در جرائمی که مجازات قانونی آنها حداکثر سه ماه حبس است تا یکصدو هشتاد روز اعمال می‌شود و در سایر مجازتها نیز به همین صورت.

 

شروع به جرم: 1- در ماده‌ی ۱۲۱ قانون جدید بر خلاف ماده‌ی ۴۱ قانون سابق شروع به جرم به طور کامل تری تعریف شده، چون در قانون جدید بیان شده که قصد مرتکب به دلیل عاملی خارج از اراده او معلق بماند، اما در قانون سابق بیان شده که جرم منظور، واقع نشود و به علت واقع نشدن جرم اشاره ای نشده است. ۲- شروع به جرم و ترک آن به اراده خود مرتکب در قانون جدید و قانون سابق کاملاً مخالف یکدیگر هستند، چون در ماده۴۱ و تبصره دوم آن در قانون سابق شروع به جرم، جرم شناخته نشده (به جز در برخی موارد استثنائی مثل: قتل عمد، آدم ربایی، ارتشاء) مگر عمل ارتکابی منحصراً جرم و مشمول مجازات باشد و همچنین اگر مرتکب در شروع به جرم به اراده خود جرم را ترک کند، مشمول مجازات خفیف تر می شود؛ در حالی که در مواد ۱۲۱ و۱۲۳ قانون جدید علاوه بر اینکه عمل ارتکابی اگر منحصراً جرم باشد مشمول مجازات می شود، خود شروع به جرم هم در تمامی جرائم جرم تلقی شده و شامل مجازات خفیف تر از جرم کامل است، ولی ترک جرم در شروع به جرم، اگر به اراده خود مرتکب باشد مشمول مجازات نمی شود. ۳- قانون گذار در تبصره ماده ۱۲۱ قانون جدید به جرائمی که به جهات مادی ناقص می مانند یا همان جرایم عقیم اشاره کرده و آنها را نیز در شمول شروع به جرم دانسته در صورتی که در قانون سابق هیچ اشاره ای به جرائم عقیم نشده است. ۴- یکی از ایرادهای وارد شده به ماده ۴۱ قانون سابق تبصری ۱ این ماده است، چون زمانی که شروع به جرم، جرم شناخته نشده، به طریق اولی قصد و مقدمات جرم هم، جرم نبوده اما در قانون جدید از آنجایی که ماده‌ی ۱۲۱، شروع به جرم را در تمامی جرائم جرم شناخته در ماده‌ی ۱۲۲ اشاره شده است که قصد و اقدامات اولیه ی ارتکاب جرم، جرم محسوب نمی شود.

شرکت در جرم: ماده ۴۲ قانون سابق مختص شرکت در جرائم موجب تعزیر یا مجازاتهای بازدارنده می باشد،و شرکت در سایر جرائم مثل قتل در مواد دیگری آمده است، در حالی که ماده ۱۲۴ قانون جدید اطلاق دارد و بر همه جرائم به جز جرائم موجب حد صدق می کند.

معاونت در جرم: 1- در ماده۱۲۵ قانون جدید به این حالت که اگر بین قصد معاون و عمل مباشر تفاوتی وجود داشته باشد نیز اشاره شده است. ۲- در ماده۱۲۶ قانون جدید مجازاتهای معاونت در جرم نیز ذکر شده است که باعث تأکید بر عنصر قانونی معاونت در جرم می شود. ۳- با توجه به لزوم وجود وحدت قصد در معاونت، بکار بردن واژه هایی نظیر عالما و عامدا در قانون سابق لزومی نداشت که این امر در قانون جدید اصلاح شده است.

تعدد جرم: 1- در تبصره ۳ ماده ۱۳۳ قانون جدید به امکان تخفیف در مجازات‌های مشمول تعدد تا میزان مشخصی، اشاره شده است ولی در قانون سابق به تخفیف در این نوع مجازات ها اشاره‌ای نشده است. ۲- تعزیرات درجه‌ی هفت و هشت مشمول تعدد نمی‌شوند و قابل جمع با هم و یا سایر درجات تعزیری هستند. ۳- قانون گذار در قانون جدید ،تقسیم بندی تعدد در تعزیرات، به مشابه و مختلف را برعکس قانون سابق بیان نکرده است و سیستم تعددی که در قانون جدید پذیرفته شده است مثل بسیاری دیگر از سیستم ‌های حقوقی مدرن یک سیستم تصاعدی است، با این توضیح که میزان تشدید در جرائم تعزیری اگر جرم مورد نظر دارای حداقل و حداکثر باشد با مواردی که جرم مورد نظر فاقد حداقل و حداکثر می باشد متفاوت بوده و در هر صورت احکام تعدد در مواردی که جرائم ارتکابی بیش از سه جرم باشد با مواردی که جرائم ارتکابی بیش از سه جرم نباشد متفاوت است.

تکرار جرم: 1- در قانون مجازات سابق در بخش کلیات اشاره‌ای به تکرار در حدود نشده است، ‌امّا در ماده‌ی ۱۳۵ قانون جدید که در کلیات می‌باشد، تکرار در حدود بیان شده و علاوه بر این ماده ۱۳۵ قانون جدید به طور کلی مرتبه‌ی چهارم ارتکاب هر کدام از جرائم موجب حد را، مشمول تکرار می‌داند در صورتی که در قانون سابق در حد مسکر، مرتبه سوم مشمول تکرار می‌شود، شورای نگهبان نیز در این رابطه ایرادی را وارد نکرده است. ۲- در ماده ۱۳۶ قانون جدید بر خلاف ماده ۴۸ قانون سابق کلیه‌ی تعزیرات مشمول تکرار نشده‌اند و تنها تعزیرات درجه‌ی یک تا شش مشمول تکرار می باشند. به عنوان مثال حبس تا سه ماه ،جزای نقدی تا ده میلیون ریال و شلاق تا ده ضربه و … که در درجه‌ی هشت تعزیرات قرار دارند، مشمول تکرار نمی‌شوند. علاوه بر این باید توجه داشت که در ماده ۱۳۶ قانون جدید به دلیل آنکه در این قانون مجازاتهای تعزیری و بازدارنده درهم ادغام شده‌اند، لذا به بازدارنده ها اشاره‌ای نشده است. ۳- طبق ماده ۱۳۶ قانون جدید شرط این که ارتکاب مجدد یکی از جرائم موجب تعزیر درجه یک تا شش ، مشمول تکرار شود؛ ‌این است که آن جرم مجدد بعد از قطعیت حکم جرم نخست اتفاق بیفتد و براین اساس ابهام موجود در قانون سابق راجع به اجرای کامل یا ناقص حکم نخست رفع شده است و ملاک اصلی قطعیت حکم نخست است نه اجرای حکم نخست. ۴- در ماده ۱۳۶ قانون جدید تکرار جرائم موجب تعزیر به طور موقت پذیرفته شده است زیرا در صورتی در تعزیر مرتکب مشمول تکرار می‌شود که جرم ارتکابی مجدّد تا حصول اعاده حیثیت یا شمول مرور زمان در اجرای مجازات اتفاق افتاده باشد، در صورتی که در ماده ۴۸ قانون سابق تکرار در تعزیرات به صورت دائم پذیرفته شده است، بنابراین مشخص است که ماده ۱۳۶ در این خصوص به مراتب منطقی‌تر از ماده‌ی ۴۸ قانون سابق می‌باشد. ۵- ماده ۱۳۶ قانون جدید نیز مانند ماده ۴۸ قانون سابق از جهتی تکرار عام و از جهتی تکرار خاص می‌باشد، زیرا در این ماده بیان شده که جرم ارتکابی مجدد باید از درجه‌ی یک تا شش تعزیرات باشد و این از آن جهت که شامل تعزیرات درجه‌ی هفت و هشت و سایر مجازاتها نمی‌شود خاص است امّا از این جهت که همه‌ی تعزیرات درجه‌ی یک تا شش در صورت ارتکاب مجدد مشمول تکرار است، ‌عام می‌باشد. به عنوان مثال مجرمی در محکومیت نخست خود به تعزیری از درجه‌ی چهار محکوم می‌شود و قبل از اعاده‌ی حیثیت مرتکب جرمی می‌شود که مجازات آن تعزیری از درجه شش می‌باشد، در این جا مرتکب مشمول تکرار می‌شود و این نشان می‌دهد که ماده ۱۳۶ قانون جدید از این نظر عام است. ۶- در ماده ۴۸ قانون سابق میزان تشدید مجازات در تکرار بیان نشده است در صورتی که در ماده ۱۳۶ قانون جدید قانون گذار میزان تشدید را تا یک و نیم برابر حداکثر مجازات جرم ارتکابی مقرر می‌دارد. یعنی تشدید کاملاً‌ در مفهوم واقعی خود که بیش از حداکثر است به کار رفته و از طرف دیگر فقط تا یک و نیم برابر بیش از حداکثر می‌توان تشدید کرد. ۷- تکرار پذیرفته شده در قانون سابق اختیاری است امّا در قانون جدید تکرار اجباری می‌باشد.

موانع مسئولیت کیفری:

الف- جنون؛ 1- در ماده ۱۴۸قانون جدید واژه‌ی مبهم هردرجه‌ای از جنون، تعریف شده‌وجنون‌به‌عنوان‌عامل‌رافع مسؤولیت کیفری، صرفاً‌همان بیماری‌های روانی حاد (روان پریشی) است که در آن فرد قوه‌ی اراده و قوه‌ی تمیز خود را از دست می‌دهد و خود فرد نمی‌فهمد که بیمار است. ۲- در تبصره ۲ ماده‌ی ۵۱ قانون سابق مقرر شده است که در جنون ادواری شرط رافع بودن جنون از مسؤولیت کیفری، بروز جنون در حین ارتکاب جرم می‌باشد و علاوه براین در این قانون هیچ گونه اقدام تأمینی برای مجنون در نظر گرفته نشده بود، در حالی که طبق ماده‌ی ۱۴۸ قانون جدید شرط رافع بودن جنون از مسؤولیت کیفری بروز جنون در حین ارتکاب جرم می‌باشد و علاوه بر آن اگر چه بروز جنون در حین ارتکاب جرم رافع مسؤولیت کیفری می‌باشد، طبق ماده ۱۴۹ در صورتی که افرادی که در حین ارتکاب جرم مجنون شده‌اند و همچنین افرادی که بعداز ارتکاب جرائم تعزیری مجنون شده‌اند باعث اختلال در نظم عمومی بشوند، دادستان وظیفه دارد تا در قالب اقدام تأمینی آنان را در مراکزی مناسب نگهداری کند. ۳- طبق تبصره یک ماده ۱۴۹ قانون جدید بروز جنون بعد از حدوث جرائم ‌موجب‌ حد، قصاص، دیات‌ و حتی‌ تعزیرات‌ رافع‌ مسؤولیت ‌کیفری نیست، بلکه درجرائمی‌که‌ مجازات آنها جنبه‌ی‌ حق‌الهی دارد تا زمان افاقه تعقیب ‌و محاکمه‌ای‌ در کار نیست، امّا این موضوع درجرائمی‌که مجازات آنها جنبه‌ی‌ حق‌الناسی‌ دارد این ‌چنین ‌نیست ‌و بلافاصله ‌باید رسیدگی شوند. ۴- ایراد وارده بر قانون جدید این است که به‌ حالت بینابین جنون (روان نژندی و اختلال شخصیت ) هیچ اشاره‌ای نشده و همچنین برای این‌گونه مجانین تخفیف در مجازات یا همان مسؤولیت نقصان یافته در نظرگرفته نشده است.

ب – صغر سن: 1- در قانون جدید هم مانند قانون سابق سن مسؤولیت کیفری همان سن بلوغ شرعی و عبادی است. ۲- در انتهای ماده ۴۹ قانون سابق بیان شده که تربیت اطفال بزهکار، برعهده ی خانواده و یا برعهده‌ی کانون‌های اصلاح و تربیت است امّا به نوع تشخیص این مرجع تربیتی اشاره‌ای نشده در حالی که طبق ماده ۱۴۷ قانون جدید تربیت افراد بالای هفت سال برعهده ی کانون اصلاح و تربیت است، و از آن استنباط می‌شود که تربیت اطفال مجرم زیر هفت سال با خانواده‌ می باشد. ۳- در قانون سابق بیان شده است که اطفال مسؤول نیستند امّا در تبصره ی ۲ ماده ۴۹ همان قانون موضوع تنبیه بدنی مطرح شده و این در واقع نامفهوم است که طفل اگر مسؤول نیست پس چگونه می توان او را تنبیه بدنی کرد، امّا در قانون جدید چنین ابهامی برطرف شده و حتی ماده‌ی ۱۴۵ این قانون به عنصر قانونی عدم مسؤولیت کیفری اطفال مستقیماً‌ اشاره کرده است.

ج – اجبار و اکراه: 1- در قانون سابق با وجود پذیرش اجبار و اکراه در حدود و عدم پذیرش آن در قصاص، ماده‌ای در رابطه‌ی با اجبار و اکراه در مورد جرائم موجب حدو قصاص در کلیات ذکر نشده بود و صرفاً ‌ماده ۵۴ مربوط به جرائم تعزیری بود در حالی که در ماده ۱۵۰ قانون جدید که در بخش کلیات می‌باشد به اجبار و اکراه در جرائم تعزیری و مجازات آن اشاره‌ شده و علاوه بر این به طور کلی بیان گشته تا برای حکم اجبار و اکراه در جرائم موجب حدو قصاص به ترتیب به کتب ۲ و ۳ قانون مراجعه شود. ۲- در متن ماده ۵۴ قانون سابق این اشکال وجود دارد که اگر اکراه کننده در جرائم تعزیری باید به مجزات فاعل جرم برسد پس چرا در ادامه ماده مراحل مجازات و تأدیب آورده شده و این مشکل در ماده ۱۵۰ قانون جدید برطرف شده است.

د – جهل و اشتباه: با وجود این که جهل به حکم در حدود پذیرفته شده است ظاهراً باید درتعزیرات‌نیزپذیرفته‌شود، ‌درقانون جدید جهل‌ به ‌حکم‌ بطور کلی پذیرفته نشده است و همچنین در مورد پذیرش جهل به موضوع به عنوان عامل رافع مسؤولیت کیفری که در قانون گذشته در کلیات بیان نشده بود در قانون جدید نیز ماده‌ّای آن را بیان نکرده است، البته تنها مزیّت در این موضوع (جهل و اشتباه) آوردن عدم پذیرش جهل حکمی به عنوان عامل رافع مسؤولیت در قالب یک ماده در کلیات قانون جدید می‌باشد.

هـ – خواب و بیهوشی: 1- علی‌رغم سکوت قانون سابق در کلیات در باره‌ی خواب و بی‌هوشی و اشاره‌ی به آن در باب قصاص نفس و دیات، در قانون جدید در کلیات ماده‌ای برای حالت خواب و بی‌هوشی بیان شده است. ۲- فایده‌ مثبت دیگری هم که در قانون جدید وجود دارد این است که قانون ‌گذار در کنار خواب از بیهوشی نیز یاد کرده و در جایی که بیان می‌کند با علم به ارتکاب جرم در حالت بیهوشی خود را بیهوش کند، مشخص می‌شود که قانون گذار حالت خواب مصنوعی و هیبنوتیزم را هم مدنظر داشته است.

و – مستی: 1- فایده‌ی قانون جدید در این است که در کنار شرب خمر،‌به سایر مواد مستی آور نیز اشاره شده است. ۲- در هر دو قانون بیان شده که مستی با علم به تحقق جرم در حالت مستی رافع مسؤولیت نیست امّا از مفهوم مخالف ماده‌ی ۵۳ قانون سابق استنباط می‌شود که در صورت نبود علم به تحقق جرم در حالت مستی ، مستی رافع مسوولیت کیفری است امّا در قانون جدید به وضوح اشاره شده که حتماً‌فرد باید مسلوب الاراده باشد، چراکه گاهی‌ اوقات افراد مست هستند امّا میزان مستی آن‌قدر نیست که مسلوب الاراده شده باشند، درواقع افراد علاوه بر نداشتن علم و قصد به تحقق جرم در حالت مستی حتماً باید مسلوب الاراده نیز باشند تا مستی آنها رافع مسؤولیت کیفری آنهاباشد.

ز – مسؤولیت کیفری اشخاص حقوقی: یکی دیگر از مزایای قانون جدید تعریف مسئولیت کیفری اشخاص حقوقی و ذکر انواع مجازات های آنها میباشد. قانونگذار در ماده ۱۴۲ قانون جدید اصل را در مسؤولیت کیفری اشخاص حقیقی می داند اما درعین حال اشخاص حقوقی را دارای مسؤولیت کیفری می داند و در ماده ۱۴۳ مسؤولیتهایی را برای آنها در نظر گرفته است از قبیل: انحلال شخص حقوقی، جزای نقدی، ممنوعیت از دعوت عمومی برای افزایش سرمایه و … .

ح – مسؤولیت کیفری ناشی از فعل غیر: با وجود این که به مسوولیت کیفری ناشی از فعل غیر در برخی از قوانین خاص مثل قانون کار و قانون مطبوعات اشاره شده است امّا در قانون مجازات سابق در بخش کلیات به این مقوله اشاره‌ای نشده بود در حالی که درقانون جدید به طور واضح به این موضوع اشاره شده و حتی به نظریه خطا و تقصیر که در نفس مسؤولیت کیفری ناشی از فعل غیر است، نیز اشاره شده است

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
:: برچسب‌ها: بررسی تطبیقی مواد عمومی ق , م , ا با ق , م , ا مصوب 71 ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 527
نویسنده : رسول رشیدی

حقوقدانان معتقدند که پس از انتشار قانون در روزنامه رسمی و با انقضاء مدت 15 روز این قانون لازم الاجراست و دیگر ادعای بی‌اطلاعی از آن پذیرفته نمی‌شود.یکی از اصول مسلم و جا افتاده در نظام قضایی این است که جهل به قانون رافع مسئولیت کیفری نیست. مصوبات مجلس شورای اسلامی‌پس از گذشت مواعد قانونی برای همه لازم الاجراست اعم از اینکه تبعه ایران باشند یا مقیم یا خارجی‌هایی  که وارد خاک ایران می‌شوند و اعم از اینکه عالم باشند یا جاهل، آگاهی به قانون داشته باشند یا نه قابل اجرا‌ست. اما هیچ قاعده عامی‌نیست که استثنا نداشته باشد. جهل به قانون هم در برخی موارد استثنایی پذیرفته شده‌است.

 

1- جهل به حکم مانع از مجازات مرتکب نیست

 

اقای بهنام جهل به قانون را از جمله موضوعاتی دانست که در قانون مجازات اسلامی جدید نیز به آن پرداخته شده است و در این رابطه تصریح کرد: البته در منابع فقهی هم راجع به جهل به قانون فتاوی مختلفی داریم ولی در قانون مجازات اسلامی فعلی در ماده 155 صراحتاً تاکید شده که جهل به حکم مانع از مجازات مرتکب نیست مگر اینکه تحصیل علم برای وی ممکن نباشد یا جهل به حکم شرعاً عذر محسوب شود. در تبصره این ماده آمده است جهل به نوع یا میزان مجازات مانع از مجازات نیست. بدین معنا که اگر مردم ندانند فلان عمل مجرمانه چه مجازاتی دارد این سالب مسئولیت کیفری نیست. (جهل به نوع ومیزان مجازات ) مورد بعدی خود جرم بودن عمل است که شخص نداند آیا این عمل مجرمانه است یا خیر.

 

2- قانونگذار راه اطلاع‌رسانی قانون را چاپ قانون در روزنامه رسمی دانسته است

 

این قاضی با اشاره به ماده 2 قانون مدنی بیان کرد: در این قانون آمده است که هرگاه قانونی تصویب شد و در روزنامه رسمی منتشر شد با انقضاء مدت 15 روز این قانون لازم الاجراست و همه افراد باید از این قانون مطلع شوند و قانونگذار طرق اطلاع‌رسانی قانون رافقط چاپ قانون در روزنامه رسمی دانسته (در قانون عنوان نشده از طریق رادیو و تلویزیون باید اطلاع‌رسانی صورت گیرد) بنابراین عملی را که قبلاً جرم نبوده وحال قانونگذار این عمل را جرم دانسته وقتی در روزنامه رسمی منتشر شد عموم باید از این قانون با اطلاع شوند.

 

بهنام ادامه داد: مثلاً صدور چک بلامحل، زمانی، هر نوع چکی که صادر می‌شد اگر موجودی شخص صادر کننده چک کافی نبود جرم محسوب می‌شد( البته در این مورد قانون تغییر کرد) در ماده 13 قانون چک این مورد اصلاح شد و فقط چک روز جرم است . بعد از اصلاح قانون، باید اطلاع‌رسانی صورت گیرد تا عموم مردم از این موضوع با خبر شوند در ماده 155، جهل به حکم عنوان شده است نه جهل به قانون. منظور از جهل به حکم این است که اگر عملی مجرمانه باشد جرم بودن آن را کسی اطلاع نداشته باشد این مانع از اجرای حکم نیست. به شرطی که در روزنامه رسمی منتشر شده باشد و جرم بودن آن عمل از طرف قانونگذار به اطلاع عموم رسیده باشد.

 

3-منظور از جهل به مصداق: یعنی فردی ندانسته عملی را انجام دهد

 

این حقوقدان ادامه داد: ولی قانونگذار استثنایی هم برای آن قائل شده که مگر اینکه تحصیل علم برای وی ممکن نباشد (این تحصیل علم به معنای دانستن علم حقوق یا اینکه تمام جرائم را بشناسند نیست) منظور جهل به مصداق است یعنی کسی ندانسته عملی را انجام دهد. مثلاً شخصی امانتی (بسته یا ساکی) را به شخص دیگری می‌دهد در صورتی که داخل بسته مواد مخدر یا اسلحه باشد اگرشخص از این موضوع با اطلاع باشد واین امانت را نگه دارد مجرم است ولی اگر بدون اطلاع نگه دارد این جرم موجب رفع مسئولیت کیفری از آن شخص می‌شود. یا مثلاً در مورد شرب خمر اگرفردی مشروبات الکلی مصرف کرده باشد عمل مجرمانه انجام داده است و حد دارد ولی اگر نداند که این نوشابه دارای الکل است و آن را بنوشد و حالت مستی پیدا کند چون نمی‌دانسته از نظر شرعی عذرش پذیرفته است و جرم برای آن فرد محسوب نمی‌شود. در ادامه بهنام این نوع جهل‌ها را جهل مصداقی دانست که رافع مسئولیت کیفری است وا دامه داد: جهل به حکم یعنی  شخصی نمی‌داند که این عمل مجرمانه هست یا خیر و این مسئله پذیرفتنی نیست و مسئولیت کیفری را سلب نمی‌کند. چون قانونگذار اصل را بر این قرار داده که همه افراد از اعمال مجرمانه آگاهی دارند.

 

4-قانونگذار جنون را رافع مسئولیت کیفری دانسته است

 

این قاضی در ادامه توضیح داد:  یک نوع جهل وجود دارد که مربوط به ذات شخص مجرم و مرتکب است مثلاً شخصی دیوانه است. این شخص ذاتاً همیشه جاهل است و قانونگذار جنون را رافع مسئولیت کیفری دانسته چون شخص مجنون نمی‌تواند تمییز دهد این عمل جرم است یا خیر. این شخص با اینکه فرد بالغ و کبیر است ولی به علت نداشتن قوه تمییز (که به همه چیز جاهل است) مسئولیت کیفری ندارد و در قانون مجازات جدید نکته جالبی بیان شده است، اگر شخصی مرتکب اعمال مجرمانه‌ای شود و فاقد کمال عقلی باشد و پزشکی قانونی این را تشخیص دهد ولو اینکه به سن بلوغ رسیده باشد از مسئولیت کیفری آن فرد کاسته  خواهد شد.

 

5-افراد نابالغ مسئولیت کیفری ندارند

 

بهنام تصریح کرد: قانونگذار برای اعمال مسئولیت کیفری 3 شرط را لازم دانسته است 1- عاقل 2- بالغ 3- مختار در صورتی که مرتکب یکی از این 3 شرط را نداشته باشد مسئول نیست.  کودک نابالغ چون اراده ندارد و علم به ممنوعیت اعمال ندارد مسئول نیست ولو اینکه نابالغی ممیز و باهوش باشد در صورتی که عمل مجرمانه‌ای انجام دهد قانونگذار به خاطر نابالغ بودن ،آن فرد را معاف دانسته است. در ماده 146 قانون مجازات جدید آمده است افراد نابالغ مسئولیت کیفری ندارند در ماده بعدی هم به سن بلوغ اشاره شده که دختران 9سال و پسران هم 15 سال تمام قمری است. البته در ادامه ماده 146 آمده است. مگراینکه افراد نابالغ مرتکب جرم حدی یا قصاص شوند و سن آن‌ها بین 15-12 سال باشد یعنی صغیر ممیز باشد در بند (پ) و بند (ث) از ماده 88 قانون مجازات جدید برای این افراد دو نوع مجازات درنظر گرفته شده است 1ـ در مورد نگهداری مرتکب در کانون اصلاح و تربیت که مدت آن3 ماه تا یکسال است و اخذ تعهد برای تکرار نشدن جرم و تذکر و اخطار که برای نابالغ است گرچه عنوان شده افراد نابالغ فاقد مسئولیت کیفری هستند ولی قانونگذار این مجازات تادیبی را برای  آنان درنظر گرفته است.

 

6-مجازات حبس و اعدام برای کودکان ونوجوانان حذف شده است

 

این قاضی دادگستری افراد زیر 18 سال که مرتکب جرائم حدی شده‌اند، را به دو دسته تقسیم کرده وتصریح کرد: اطفال و نوجوانان 5 تا 12 سال و 15 تا 18 سال که در ماده 89 آمده است که در مورد نوجوانان مرتکب جرم تعزیری که سنشان 15 تا 18 سال شمسی تمام است مجازات آنها نگهداری در کانون اصلاح و تربیت است که 5 درجه دارد ودر قانون مجازات اسلامی جدید، مجازات شدید حبس و اعدام حذف شده است.

 

بهنام در خاتمه بیان کرد: مورد دیگر اگر شخصی را با زور و اکراه مجبور به عمل مجرمانه کنند چون بدون اراده، شخص این عمل مجرمانه را انجام داده است (بدون اراده مجبور به انجام  این عمل مجرمانه شده است) مسئولیت کیفری از آن فرد سلب می‌شود.در خاتمه می‌توان گفت قانونگذاراصل را براین قرار داده که عموم مردم از قوانین مطروحه با اطلاع هستند. وبه جز موارد خاص، مسئولیت کیفری به دلیل جهل به قانون از اشخاص سلب نمی‌شود.

منبع : روزنامه قانون



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
:: برچسب‌ها: رافع مسؤلیت کیفری ، جهل به قانون ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 490
نویسنده : رسول رشیدی

از سوی هیات عمومی دیوان عدالت اداری ابلاغ شد : اعمال قانون تشدید مجازات محتکران و گرانفروشان فرآورده نفتی یارانه‌ای

مرجع تصویب: هیات عمومی دیوان عدالت اداری

رأی شماره۷۶۲ـ۷۶۱ـ۷۶۰ هیأت عمومی دیوان عدالت اداری با موضوع اعمال مفاد قانون تشدید مجازات محتکران و گرانفروشان در مورد اتهام خرید خارج از شبکه مواد سوبسیددار نفتی

شماره هـ/۹۱/۱۵                  ۱۴/۱۱/۱۳۹۱ تاریخ دادنامه: ۱۱/۱۰/۱۳۹۱  شماره دادنامه: ۷۶۲، ۷۶۱، ۷۶۰ کلاسه پرونده: ۹۱/۱۱۵۹، ۱۹۲، ۱۵

مرجع رسیدگی: هیأت عمومی دیوان عدالت اداری

شاکی: ۱ـ آقای کاظم عباسی کامران با وکالت از آقایان حیدرقلی مرتضوی و یوسف رضاپور و زینال احمدزاده ۲ـ آقای امیر قشونی به وکالت از آقای رحیم ابراهیم‌زاده

موضوع شکایت و خواسته: اعلام تعارض در آراء صادر شده از شعب دیوان عدالت‌اداری

گردش کار: اعلام‌کنندگان تعارض به موجب لوایحی اعلام کرده‌اند که شعب دیوان عدالت اداری در رسیدگی به دادخواهی اشخاص و به خواسته نقض آراء شعب تعزیرات حکومتی، آراء متناقض صادرکرده‌اند. شرح ماجرا از این قرار است که در شعب تعزیرات حکومتی استان آذربایجان شرقی، اشخاصی به اتهام خرید خارج از شبکه محصولات سوبسیددار نفتی تحت تعقیب قرار می‌گیرند و شعب تعزیرات حکومتی، متهمان را مستند به مواد ۱۷ و ۵۲ قانون تعزیرات حکومتی و با لحاظ بند ۷ ماده ۵ قانون تشدید مجازات محتکران و گرانفروشان مصوب فروردین سال ۱۳۶۷ به ۵ برابر ارزش ریالی بین‌المللی مواد سوختی کشف شده محکوم می‌کنند. پس از محکومیت مذکور، محکوم علیهم به دیوان عدالت اداری دادخواهی می‌کنند و شکایتها به شعب ۲۶ و ۱۴ و ۱۳ دیوان ارجاع می‌شود. شعب ۱۴ و ۱۳ با این استدلال که اولاً: کالاهای کشف شده سوبسیددار است و ثانیاً: مجازات تعیین شده منطبق با قانون است، آراء صادر شده از شعب تعزیرات حکومتی را منطبق با قانون تشخیص داده اند و حکم به رد شکایت صادر کرده‌اند.

یکی از شعب تعزیرات حکومتی استان آذربایجان شرقی، مالک و راننده یک کامیون را به اتهام خرید خارج از شبکه مواد سوبسیددار نفتی به عنوان مباشر و معاون ارتکاب جرم، تحت تعقیب قرار می‌دهد و مالک و راننده کامیـون، هـر ۲ مجرم شناختـه می‌شوند و با لحاظ مواد ۵۲ و ۱۷ قانون تعزیرات حکومتی مصـوب ۲۳/۱۲/۱۳۶۷ و بند ۷ ماده ۵ قانون تشدید مجازات محتکران و گرانفروشان مصوب فروردین سال ۱۳۶۷، به ترتیب به پرداخت ۵ و ۲ برابر ارزش ریالی بین‌المللی مواد کشف شده محکوم می‌شوند.

با دادخواهی محکوم علیهما به دیوان عدالت اداری، شکایات به شعبه ۲۶ دیوان ارجاع می شود و این شعبه با استدلالهای زیر رأی تعزیرات حکومتی را نقض می‌کند:

اولاً: چون در زمان کشف مواد، مالک کامیون در ایران نبوده است و تحقیقات بیشتر ضرورت دارد تا مالک گازوئیل کشف شده مشخص شود.

ثانیاً: با توجه به این که در ماده ۱۷ قانون تعزیرات حکومتی، حداکثر مجازات، ۳برابر درآمد من غیر حق تعیین شده است و چون کالاهای کشف شده به فروش نرفته است، درآمدی حاصل نشده، بنابراین تعیین مجازات ۳ برابر درآمد من غیر حق، مغایر قانون است و با توجه به حکم تبصره ماده ۱۷ مبنی بر این که:

«در صورتی که کالا توسط خریدار به فروش نرفته باشد، ضمن استرداد عین کالا، کلیه هزینه‌های جنبی به عهده خریدار می باشد.»

فقط استرداد کالا و هزینه های جنبی باید مورد حکم قرار می گرفت.

ثالثاً: با توجه به این که مطابق تبصره مذکور، در صورت نفروختن کالا، مجازات استرداد پیش بینی شده است، تعیین مجازات ۲ برابر برای راننده کامیون به عنوان معاون ارتکاب جرم، مغایر قانون است.

آراء مورد اعتراض به قرار زیر است:

الف: شعـبه ۲۶ دیـوان عدالـت اداری در رسـیدگـی بـه پـرونـده شـماره ۸۸۰۹۹۸۰۹۰۰۰۵۸۴۰۳ با موضوع دادخواست آقای رضا فلاح با وکالت آقای میرسیامک آل‌یاسین و دادخواست آقای حبیب بقایی مقدم به طرفیت سازمان تعزیرات حکومتی و به خواسته اعتراض به رأی شعبه تعزیرات حکومتی، به موجب دادنامه شماره ۸۹۰۹۹۷۰۹۰۲۶۰۱۱۲۰ ـ ۴ /۱۰/۱۳۸۹، مفاداً به شرح آینده به صدور رأی مبادرت کرده‌است:

وکیل شاکی با تقدیم دادخواستی به طرفیت مشتکی عنه، نقض رأی شماره ۲/۸۸/۱۳۰ـ۲۲/۶/۱۳۸۸ شعبه دوم تجدیدنظر تعزیرات حکومتی استان آذربایجان شرقی را تقاضا کرده‌است سپس آقای حبیب بقائی مقدم با تقدیم دادخواستی به طرفیت تعزیرات حکومتی آذربایجان شرقی به عنوان وارد ثالث، نقض رأی معترضٌ‌به را تقاضا کرده‌است با توجه به مفاد دادخواستهای تقدیمی و ملاحظه پاسخ مشتکی عنه ثبت شده به شماره ۵۸۷ ـ ۱۱/۳/۱۳۸۹ و نظر به این که اولاً: با توجه به این که در زمان کشف جرم آقای رضا فلاح در ایران نبوده است و انجام تحقیقات بیشتر بالاخص از مسؤولان محل بارگیری گازوئیل (کارخانه روغن سازی) ضرورت داشته است تا مالک اصلی گازوئیل‌ها مشخص شود. ثانیاً: تعیین مجازات ۵ برابر ارزش ریالی بین المللی مواد سوختی فاقد وجاهت قانونی است زیرا مرجع رسیدگی‌کننده عمل آقای رضا فلاح را منطبق با ماده ۱۷ و ۵۲ تعزیرات حکومتی مصوب سال ۱۳۶۷ دانسته و مجازات تعیین شده در ماده ۱۷ حداکثر تا ۳ برابر درآمد من غیر حق است. بنابراین با توجه به این که گازوئیلهای مکشوفه به فروش نرسیده و درآمد من غیر حق حاصل نشده است تا بتوان میزان ۳ برابر آن را مشخص ساخت و با توجه به این که کالا به فروش نرفته است مجازات تعیین شده صرفاً در تبصره ماده ۱۷ قانون یاد شده قابل اعمال است و آن هم صرفاً استرداد عین کالا و پرداخت هزینه‌های جنبی است. بنابراین با استناد به ماده ۱۷ قانون تعزیرات حکومتی فاقد وجاهت قانونی تشخیص می‌شود. ثالثاً: با توجه به این که حبیب بقائی مقدم منکر هرگونه اطلاع از غیر مجاز بودن کالای کشف شده است و با توجه به این که اصل اتهام خرید کالای خارج از شبکه و کشف آن قبل از فروش صرفاً دارای مجازات استرداد کالا و پرداخت هزینه‌های جنبی خواهد بود محکوم کردن راننده کامیون حامل گازوئیل به پرداخت ۲ برابر ارزش ریالی مواد سوختی فاقد وجاهت قانونی تشخیص می‌شود. بنابراین با توجه به مراتب فوق ضمن نقض رأی معترضٌ‌به رسیدگی مجدد به شعبه همعرض ارجاع و احاله می‌شود رأی دیوان قطعی است.

ب: شعـبه ۱۳ دیـوان عـدالـت اداری در رسـیدگی بـه پرونـده شـماره ۹۰۰۹۹۸۰۹۰۰۰۸۰۶۵۹ با موضوع دادخواست آقای رحیم ابراهیم زاده شجاعی با وکالت آقای ایرج روشن به طرفیت سازمان تعزیرات حکومتی و به خواسته اعتراض به رأی تعزیرات حکومتی، به موجب دادنامه شماره ۹۰۰۹۹۷۰۹۰۱۳۰۲۰۱۸- ۱۵/۱۲/۱۳۹۰، مفاداً به شرح آینده به صدور رأی مبادرت کرده است:

با توجه به محتوای پرونده و اظهارات شاکی و لایحه دفاعیه سازمان مشتکی عنه و صورت جلسات کشف کالا و توزیع آن خارج از شبکه از شاکی و نمونه گیری به عمل آمده از مواد نفتی مکشوفه و آزمایشهای به عمل آمده و همچنین صورت جلسه ۲۳/۹/۱۳۹۰ کمیسیون مبارزه قاچاق کالا و ارز و نامه شماره ۲۴۹۴/۱۲/ح ـ ۱۹/۴/۱۳۸۷ دبیرخانه ستاد مرکزی مبارزه با قاچاق کالا و ارز و در خصوص نتیجه آزمایشی نمونه ارسالی که ۹۰% کالای مکشوفه را نفت سفیـد اعلام داشته است و از آنجا که در ایـن مرحله از دادرسی شاکی دلیل و مستند قانونی بـر نقض رأی مذکور ارائه نداده است و در رسیدگی به عمل آمده نیز تخلفی از مقررات قانونی ملاحظه نمی‌شود. لذا شکایت شاکی وارد نیست، حکم به رد شکایت وی صادر و اعلام می شود. رأی دیوان قطعی است.

ج: شعـبه ۱۴ دیوان عدالـت اداری در رسـیدگی به پرونـده‌های شـماره ۹۰۰۹۹۸۰۹۰۰۰۵۷۲۳۲ و ۹۰۰۹۹۸۰۹۰۰۰۵۷۱۶۲ با موضوع دادخواست آقایان حیدرقلی مرتضوی و یوسف رضاپور هر دو با وکالت آقای کاظم عباسی کامران به طرفیت تعزیرات حکومتی و به خواسته اعتراض به رأی تعزیرات حکومتی، به موجب دادنامه‌های شماره ۹۰۰۹۹۷۰۹۰۱۴۰۱۸۰۶ و ۹۰۰۹۹۷۰۹۰۱۴۰۱۸۰۹ـ ۱۵/۱۱/۱۳۹۰، مفاداً به شرح آینده به صدور رأی مبادرت کرده است:

شکایت شاکی دایر به اعتراض به رأی صادر شده از شعبه سوم تجدیدنظر تعزیرات حکومتی آذربایجان شرقی به شرح دادخواست تقدیمی با توجه به محتویات پرونده و مستندات ارائه شده و مفاد لایحه دفاعیه طرف شکایت و ملاحظه پرونده تعزیراتی شاکی وارد نیست و در خور پذیرش به نظر نمی‌رسد. رأی صادر شده پس از کشف تخلف و احراز سوبسیددار بودن مواد کشف شده و انجام تحقیقات صادر شده و مجازات مقرر منطبق با مقررات قانون است. لذا به رد شکایت حکم صادر و اعلام می‌دارد. رأی دیوان قطعی است.

د: شعـبه ۱۴ دیـوان عدالـت اداری در رسـیدگی به پرونـده شـماره ۹۰۰۹۹۸۰۹۰۰۰۵۷۱۳۲ با موضوع دادخواست آقای زینال احمد زاده با وکالت آقای کاظم عباسی کامران به طرفیت تعزیرات حکومتی و به خواسته اعتراض به رأی تعزیرات حکومتی، به موجب دادنامه شماره ۹۰۰۹۹۷۰۹۰۱۴۰۰۳۳۹ـ۱۱/۲/۱۳۹۱، مفاداً به شرح آینده به صدور رأی مبادرت کرده است:

نظر به این که دادنامه معترضٌ‌به پس از احراز تخلف و انجام بررسی لازم و رعایت اقدامات مورد اشاره در رأی شماره ۴۳ ـ ۱۴/۲/۱۳۸۹ شعبه دوم تشخیص صادر شده‌است که در محدوده وظایف محوله و مستندات پرونده تعزیراتی و رعایت مقررات بوده است و در این مرحله دلیلی که موجبات نقض آن را فراهم سازد ارائه نشده‌است، لذا شکایت را وارد تشخیص نمی‌دهد و به رد شکایت حکم صادر و اعلام می‌کند. رأی دیوان قطعی است. ضمناً دستور موقت شماره ۱۰۱۰ـ۷/۹/۱۳۹۰ ملغی الاثر اعلام می‌شود.

هیأت عمومی دیوان عدالت اداری در تاریخ یاد شده با حضور رؤسا، مستشاران و دادرسان شعب دیوان تشکیل شد. پس از بحث و بررسی، با اکثریت آراء به شرح آینده به صدور رأی مبادرت می ‎ کند.

رأی هیأت عمومی

اولاً: تعارض در مدلول آراء مذکور در گردش کار محرز است.

ثانیاً: حکم مقرر در ماده ۱۷ قانون تعزیرات حکومتی مصوب سال ۱۳۶۷ مبنی بر مجازات ۱ تا ۳ برابر درآمد من غیر حق مکتسبه برای خریداران کالایی که بر خلاف ضوابط و مقررات توزیع یا قیمت به صورت عمده در اختیار آنها قرار گرفته است ناظر به خریدارانی است که با خرید کالا و فروش آن درآمدی من غیر حق کسب کرده باشند و باید ۱ تا ۳ برابر درآمد مذکور را به عنوان جریمه بپردازند اما در صورتی که کالای مذکور به فروش نرفته باشد مطابق تبصره ماده ۱۷ قانون مذکور، فقط استرداد عین کالا و پرداخت هزینه‌های جنبی بر عهده خریدار است. با توجه به مراتب اعمال تشدید مجازات در اجرای ماده ۵۲ قانون تعزیرات حکومتی و با لحاظ بند ۷ ماده ۵ قانون تشدید مجازات محتکران و گرانفروشان مصوب سال ۱۳۶۷ در خصوص خریدار کالایی که آن را به فروش نرسانده است، از این حیث که مطابق تبصره مذکور خریدار فقط باید کالا را مسترد کند و هزینه‌های جنبی را بپردازد وجاهت قانونی ندارد. رأی شعبه ۲۶ دیوان عدالت اداری به شماره دادنامه ۸۹۰۹۹۷۰۹۰۲۶۰۱۱۲۰ ـ ۴/۱۰/۱۳۸۹ که مفید معنی مذکور است صحیح و موافق مقررات تشخیص می‌شود. این رأی به استناد بند ۲ ماده ۱۹ و ماده ۴۳ قانون دیوان عدالت اداری برای شعب دیوان و سایر مراجع اداری مربوط در موارد مشابه لازم‌الاتباع است.

هیأت عمومی دیوان عدالت اداری

معاون قضایی دیوان عدالت اداری ـ علی مبشری



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
:: برچسب‌ها: رأی دیوان عدالت اداری ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 468
نویسنده : رسول رشیدی

1-نقش سازش در حل و فصل اختلافات کارگری؟ آیا سازش طرفین در جریان رسیدگی در مراجع حل اختلاف قانونی است؟

یکی از طرقی که به دعوی پایان می دهد و بعضی آنرا بهترین طریق پایان دعوی می دانند سازش است. اصولاً محاکم بر اساس دلایل ابرازی طرفین  اعلام حق می نمایند و ممکن است شخص واقعاً محق باشد ولی دلایل نداشته باشد و یا نتواند دلایل خود را ارائه نماید و در نتیجه حکم محکمه علیه او صادر گردد. از آنجا که اصحاب دعوی خود بیشتر و بهتر به حقوق واقعی خود واقفند، اگر عواملی آنها را به سازش تشویق نماید صاحب حق از حق خود استفاده نموده و دعوی نیز به نحو مطلوبی خاتمه خواهد یافت. دعاوی کارگری و کارفرمائی نیز از این حکم کلی مستثنی نیستند، بویژه اینکه با عنایت به نقش روابط حسنه کارگر و کارفرما در ادامه حیات کارگاه و افزایش کمیت و بهبود کیفیت تولید و یا خدمات کارگاه، سازش کارگر و کارفرما از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است. لازم به تذکر است که سازش محتاج به قواعد و ترتیبات خاصی نبوده و طرفین در هر زمان و در هر مرحله از اختلاف می توانند آنرا به سازش ختم نمایند.

2- از آنجا که در ماده 157 قانون کار پیش بینی شده است که اختلافات کارگری در وهله نخست از طریق سازش حل و فصل می شوند، در مواردی که در این زمینه اقدامی نشده آیا رسیدگی به اختلاف در مراجع حل اختلاف مغایر با حکم ماده مزبور نخواهد بود؟

مراجعه کارگر و یا کارفرما به واحد کار و امور اجتماعی و تسلیم دادخواست، اصولاً به این معنی است که سازش مذکور در ماده 157 قانون کار حاصل نشده و شاکی خواستار رسیدگی در مرجع قانونی است. متذکر می گردد برای واحد کار و امور اجتماعی و یا مراجع حل اختلاف در قانون کار و آیین نامه های مربوط هیچگونه تکلیفی در زمینه لزوم کسب اطلاع از طرفین در خصوص سازش و اینکه اصولاً مذاکراتی در این باره صورت گرفته یا نه پیش بینی نشده است.

3-چگونگی خاتمه دادن به اختلاف به طریق سازش و نقش مراجع رسیدگی کننده قانون کار در این زمینه و تنظیم گزارش اصلاحی توسط مراجع مزبور؟

در مواقعی که طرفین دعوی مستقیماً و یا از طریق میانجی گری شخص ثالث در هر مرحله از رسیدگی به توافق می رسند می توانند یا به دفاتر اسناد رسمی مراجعه و شروط خود را برای سازش اعلام و سند رسمی تنظیمی را به مرجع رسیدگی تقدیم نمایند و یا اینکه مستقیماً در جلسه رسیدگی شرط و شروط خود را اعلام و از مرجع درخواست نمایند که طبق شرایط اعلامی گزارش اصلاحی تنظیم گردد که در حالت اخیر مرجع مراتب سازش و شروط طرفین را در صورتجلسه خود درج و بر اساس تقاضای آنان گزارش اصلاحی تنظیم و شکایت را مختومه اعلام می دارد. گزارش اصلاحی مزبور بین طرفین و وراث و قائم مقام آنان نافذ و معتبر خواهد بود. مستند تنظیم گزارش اصلاحی و لازم الاجرا بودن آن می تواند ماده 184 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی باشد.

4-امکان اعتراض به آرای مبتنی بر سازش هیأت تشخیص؟ اجرای گزارش اصلاحی که متعاقب سازش طرفین در مراجع حل اختلاف تنظیم می شود چگونه است؟

کلیه احکام صادره از ناحیه هیأتهای تشخیص، هر چند بر اساس سازش و توافق حاصله فی ما بین طرفین انشاء شده باشد ظرف مهلت قانونی قابل اعتراض و رسیدگی پژوهشی در هیأتهای حل اختلاف خواهند بود و در این زمینه استثنایی در مقررات قانونی پیش بینی نشده است بدیهی است چنانچه پس از حصول سازش، مرجع حل اختلاف صرفاً نسبت به درج شرایط آن سازش به ترتیبی که واقع شده در صورتجلسه اقدام و نسبت به تنظیم آنچه که اصطلاحاً گزارش اصلاحی نامیده می شود مبادرت نماید، گزارش مزبور مستند به ماده 184 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب فروردین 1379 مجلس شورای اسلامی نسبت به طرفین و وراث و قائم مقام آنها نافذ و معتبر بوده و مانند احکام دادگاههای دادگستری به موقع اجرا گذاشته می شود.

5-آیا آراء سازشی صادره از سوی هیأتهای تشخیص نیز قابل اعتراض و ارجاع  به هیأت حل اختلاف می باشد؟

کلیه آراء و تصمیمات متخذه هیأت های تشخیص ظرف مواعید مقرر در قانون کار قابل اعتراض و ارجاع به هیأت حل اختلاف بوده و آراء سازشی یا توافقی صادره نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.

6-چنانچه در جریان رسیدگی در مراجع حل اختلاف بین کارگر و یا کارفرما سازشی حاصل شود ولی بعداً کارفرما و یا کارگر از اجرای سازش حاصله امتناع نماید، آیا ذینفع می تواند اجرای آن را از واحد اجرای احکام دادگستری بخواهد؟

سازش و توافق که در جریان رسیدگی و در جلسات مراجع حل اختلاف بین طرفین حاصل می شود به منزله آراء مراجع مزبور بوده و طبق مفاد مواد 159 و 166 فصل نهم قانون کار به مرحله اجرا در خواهند آمد. بنا به مراتب فوق، در صورت توافق و سازش، نه فقط درج توافق حاصله در متن رای الزامی است بلکه جزئیات آن نیز می بایستی در متن رای مندرج در صورتجلسه مرجع قید گردد.

7-آیا مراجع حل اختلاف می بایست به تسویه حسابهای ارائه شده از سوی کارفرما که در جلسات رسیدگی تسلیم می شود ترتیب اثر داده و آن را مورد توجه قرار دهند؟

کلیه تسویه حسابهائی که در جریان رسیدگی به یک پرونده به مراجع حل اختلاف ارائه می گردد چنانچه از سوی کسی که تسویه حسابهای مذکور علیه او ابراز  می شود مورد انکار قرار نگیرد (شخص خط یا مهر یا امضاء منتسب به خود را انکار نکند) و یا مجعول اعلام نشود (شخص مدعی ساختگی بودن آن نشود) با عنایت به تعریف موضوع ماده 1284 قانون مدنی سند و از ادله مهم اثبات دعوی بوده و در تصمیم و رای مراجع مورد توجه قرار می گیرد بدیهی است در صورت انکار، تکلیف اثبات صحت سند با صاحب (ارائه کننده) سند و در مورد جعل با مدعی جعل خواهد بود. به این ترتیب کارگران در هنگام امضاء تسویه حساب می باید به مفاد آن دقت لازم کرده و صرفاً در مقابل وجوه دریافتی به امضاء تسویه حساب مبادرت نمایند.

 

بقیه در ادامه مطلب 



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 834
نویسنده : رسول رشیدی

احتیاج کارگران به مزدی که در برابر کار خود می‌گیرند، گاهی باعث می‌شود که در برابر بسیاری از نامهربانی‌های کارفرمایان سکوت کنند و چشم بر روی بی‌عدالتی‌ها ببندند با این هدف که درآمدی که پشتوانه رفاه خانواده آنهاست، به خطر نیفتد.

اما ممکن است بی‌عدالتی‌ها به جایی برسد که طاقت کارگر طاق شود و راهی بجز شکایت پیش روی خود نبیند. معمولا زمانی که روابط شغلی میان کارگر و کارفرما به پایان می‌رسد بخصوص وقتی که انتهای این رابطه با دلخوری، کدورت و اخراج همراه است، شاهد شکل‌گیری دعاوی کارگری و کارفرمایی برای مطالبه حقوق تضییع شده هستیم. اینجاست که پای شکایت به هیات تشخیص اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی و اجرای رای آن به میان می‌آید. در ادامه به بررسی جریان یکی از این دعاوی در هیات تشخیص می‌پردازیم و نحوه اجرای رای این مرجع را بررسی می‌کنیم.

حل و فصل اختلافات کارگری در هیات تشخیص رسیدگی و تصمیم‌گیری در مورد دعاوی و اختلافات ناشی از اختلا‌ف فردی بین کارفرما و کارگر یا کارآموز از طریق هیات‌های تشخیص و حل اختلاف ماده 157 قانون کار رسیدگی و حل‌و‌فصل می‌شود که به هیات‌های تشخیص وزارت کار معروف هستند. اختلاف میان کارگر و کارفرما در صورت وجود این شرایط در مرجع یادشده قابل طرح است: 1- ناشی از اجرای قانون کار و سایر مقررات کار، قرارداد کارآموزی، موافقت‌نامه‌های کارگاهی یا پیمان‌های دسته جمعی کار باشد. 2- سازش بین طرفین حاصل نشود.

رسیدگی در این مراجع دو مرحله بدوی و تجدیدنظر دارد که مرحله بدوی آن در هیات تشخیص و مرحله تجدید نظر آن در هیات حل اختلاف است. هر دو مرجع رسیدگی‌کننده مرجع اختصاصی اداری هستند و از نهادهای زیر مجموعه قوه مجریه قلمداد می‌شوند؛ در واقع این مراجع جزو ساختار تشکیلاتی بدنه دولت‌اند که از صلاحیت ذاتی رسیدگی به برخی از اختلافات مردم با دولت برخوردارند؛ اما چنانکه خواهیم دید، پای دادگاه‌های دادگستری برای اجرای آرای این مراجع به میان می‌آید.

1-تصمیمات هیات تشخیص

در مواردی که هیات تشخیص در خصوص موجه بودن یا نبودن اخراج کارگر، اظهار نظر می‌کند مرجع مذکور در صورت عدم تایید اخراج، نسبت به حق‌السعی معوقه کارگر، رای صادر‌ خواهد کرد. چنانچه به تقاضای یکی از طرفین و تایید هیات، تصمیم‌گیری مشروط به تحصیل نظر کارشناسی باشد، هیات با تعیین مهلت مراتب را به ذی‌نفع اعلا‌م می‌کند تا پس از پرداخت هزینه مقرر، موضوع به کارشناسی ارجاع شود. پرداخت نشدن هزینه کارشناسی در مهلت مقرر، به منزله صرف نظر کردن ذی‌نفع از استناد به سند مورد نظر خواهد بود. پـس از خاتمه رسیدگی، هیات تشخیص به اتفاق یا اکثریت مبادرت به صدور رای خواهد کرد؛ البته در صورت وجود نظر اقلیت، این نظر نیز در صورت‌جلسه قید می‌شود.

به عنوان مثال به این رای هیات تشخیص توجه کنید که مقرر کرده است: «هیات، تشخیص داد به استناد ماده 14 آیین رسیدگی موضوع ماده 164 قانون کار، بحث و تبادل نظر پیرامون دادخواست مطروحه و بررسی محتویات پرونده به ویژه مدارک ارایه شده توسط خواهان با نظر به استماع اظهارات اصحاب دعوا و نماینده سازمان تامین اجتماعی، ضمن احراز رابطه کارگری و کارفرمایی بین خواهان و خوانده از تاریخ 17/12/83 لغایت حال، دادخواست مطروحه پیرامون بیمه معوقه را مسموع دانسته و کارفرمای موصوف را مکلف می‌کند به استناد ماده 148 قانون کار نسبت به واریز حق بیمه خواهان به سازمان تامین اجتماعی مطابق مقررات تامین اجتماعی و ضوابط و مقررات مربوط اقدام کند.»

در متن رای اعضای هیات تشخیص تاکید کرده‌اند که رابطه کارگری و کارفرمایی بین خواهان و خوانده از انتهای سال 1383 تا زمان صدور رای وجود داشته است؛ اما چنانکه از متن رای مشخص است کارفرما به یکی از وظایف خود که پرداخت حق بیمه باشد، عمل نکرده در نتیجه محکوم شده است که حق بیمه کارگر را به سازمان تامین اجتماعی واریز کند. آرای هیات، برای اینکه به اجرا در آیند باید دو مرحله را پشت سربگذارند که مراحل رسیدگی «بدوی» و «تجدیدنظر» است.

2-رسیدگی در مرحله بدوی

برای شروع رسیدگی در مراجع حل اختلاف، باید ذی‌نفع یا نماینده قانونی وی، دادخواست خود را به واحد کار و امور اجتماعی محل تقدیم کند. منظور از واحد کار و امور اجتماعی محل، اداره کل یا نمایندگی کار و امور اجتماعی است که آخرین محل کار کارگر در حوزه آن قرار دارد. دادخواست باید کتبی و به زبان فارسی باشد و بر روی برگ‌های مخصوص نوشته شود. این دادخواست باید شامل این موارد باشد: 1- نام، ‌نام خانوادگی، نام پدر، سال تولد، اقامتگاه، نوع شغل و میزان سابقه کار در کارگاه (چنانچه خواهان کارگر باشد) 2- نام، نام خانوادگی و اقامتگاه خوانده. 3- موضوع شکایت و شرح خواسته به تفکیک مورد. 4- امضا یا اثر انگشت خواهان.

3-رسیدگی در مرحله تجدیدنظر

هیأت حل اختلاف مرجع رسیدگی به اعتراض و شکایت از آرای هیأت های تشخیص است، مگر در مواردی که قانون اتخاذ تصمیم را مستقیما به آن محول کرده باشد. مقررات مربوط به طرح دادخواست، ‌تشکیل جلسه، تنظیم صورت‌جلسه، ابلاغ، ارجاع به تحقیق و کارشناسی و صدور رأی در این مرحله، همان مقررات مربوط به هیأت تشخیص است و می‌توان با مراجعه به «آیین‌نامه رسیدگی و چگونگی تشکیل جلسات هیأت های تشخیص و حل اختلاف موضوع ماده 164 قانون کار» به طور دقیق از روند رسیدگی و مدارک مورد نیاز در هر مرحله مطلع شد.

4-اجرای رای هیات تشخیص

رای هیات تشخیص اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی موضوع ماده 158 قانون کار، به نحوی که گفته شد صادر و در تاریخ 3/10/90 به خوانده ابلاغ شد. در ادامه قصد داریم به بررسی بیشتر این رای و نحوه اجرای آن بپردازیم.

صدور رای به تنهایی، کارگر را به حق بیمه خود نمی‌رساند؛ این رای باید اجرا شود. با وجود اینکه رسیدگی به اختلاف بر عهده هیات تشخیص وزارت کار است، در مواردی ممکن است اجرای رای به عهده دادگاه‌ها واگذار شود. محاکم دادگستری علاوه بر اجرای آرای صادره از دادگاه‌های دادگستری، آرای صادره از هیات تشخیص و هیات حل اختلاف را نیز اجرا می‌کنند؛ به این صورت که اگر رای قطعی به سود کارگر صادر شود، ولی کارفرما از آن تبعیت نکند، با درخواست کارگر، عین رای برای اجرا به دادگستری مربوط ارسال خواهد شد. در دادگستری بر اساس رای صادره، اجراییه صادر و به کارفرما ابلاغ می‌شود. اگر رای مبنی بر بازگشت به کار، کارگر باشد، کارفرما ظرف 10 روز از دریافت برگه اجراییه فرصت دارد آن را به اجرا بگذارد و کارگر را مشغول به کار کند و اگر رای صادره مبنی بر مطالبه طلب از کارفرما باشد، ظرف یک ماه از ابلاغ اجراییه باید طلب کارگر را تادیه کند؛ در غیر این صورت کارگر می‌تواند تقاضای توقیف اموال کارفرما را معادل طلب خود کند.

لازم به ذکر است برای تقاضای اجرای رای در تهران باید به دفاتر خدمات قضایی یا همان دفاتر اسناد رسمی منتخب مراجعه کرد. از تاریخ 14/11/91 همه دادخواست‌ها با موضوع صدور اجراییه در مورد رأی هیأت حل اختلاف کارگر و کارفرما در دفاتر خدمات الکترونیک قضایی ارایه می‌شود.

5-گردش کار پرونده

در تاریخ 22/12/90 اجراییه شعبه دادگاه عمومی (حقوقی) در مورد پرونده فوق صادر شد که شامل مشخصات محکوم‌له (کسی که حکم به نفع وی صادر شده است) و محکوم علیه (کسی که حکم علیه وی صادر شده است) بود. در اجراییه صادره از مرجع قضایی، به کارفرما اخطار شده بود که:

- حق بیمه خواهان را بپردازد.

-رای را ظرف 10 روز از تاریخ ابلاغ مفاد آن اجرا کند.

-مالی به اجرای احکام معرفی کند که استیفای محکوم‌به از آن میسر باشد.

- کارفرما در صورتی که خود را قادر به اجرای مفاد اجراییه نداند باید ظرف 10 روز صورت جمعی دارایی خود را به قسمت اجرا تسلیم کند.
در تاریخ 23/12/90 اجراییه به کارفرما ابلاغ شد. باید توجه داشت که رای از سوی هیات تشخیص صادر شده بود؛ اما اجراییه را شعبه دادگاه برای اجرای رای صادر کرد.

6-نقش دیوان عدالت اداری

رای هیات حل اختلاف کارگر و کارفرما قطعی است و باید اجرا شود؛ با وجود این کسی که به موجب این رای محکوم شود، هنوز یک راه اعتراض دیگر به رای هم دارد و آن مراجعه به دیوان عدالت اداری است. دیوان تنها از نظر نقض قوانین و مقررات یا مخالفت با آنها رای را مورد بررسی قرار می‌دهد و تصمیم‌گیری می‌کند. دیوان عدالت اداری بر اساس اصل 173 قانون اساسی «به منظور رسیدگی به شکایات، تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به مأمورین یا واحدها یا آیین‌نامه‌های دولتی و احقاق حقوق آنها» در سال 1363 و با تصویب قانون تشکیل دیوان عدالت اداری پا به عرصه وجود گذاشت.

رسیدگی به اعتراضات و شکایات از آرا و تصمیمات قطعی مراجع اختصاصی اداری، منحصرا از حیث نقض قوانین و مقررات یا مخالفت با آنها، در قلمرو صلاحیت شعب دیوان عدالت اداری است.با توجه به آنچه گفته شد اختلاف کارگر و کارفرما از زمانی که مطرح می‌شود تا زمانی که به اجرا درمی آید، مراحل مختلفی را سپری می‌کند. ابتدا کارگر باید به واحد کار و امور اجتماعی محل مراجعه کند. سپس پرونده در هیات تشخیص مطرح و مورد رسیدگی قرار می‌گیرد. رای هیات تشخیص معمولا قابل اعتراض در هیات حل اختلاف است. رایی که این هیات صادر می‌کند قطعی است و باید به اجرا درآید. این رای در صورتی که به نفع کارگر باشد به کارفرما ابلاغ می‌شود و وی مجبور به اجرای آن است. تا این مرحله رسیدگی در اداره تعاون، کار و رفاه اجتماعی جریان داشته است؛ اما ممکن است کارفرما با سنگ‌اندازی در مسیر اجرای رای، باز هم از پرداخت حقوق کارگر خودداری کند. در این مرحله کارگر باید اجرای آن از طریق مراجع قضایی را درخواست کند. در شهر تهران، دفاتر اسناد رسمی منتخب مامور ثبت این دادخواست‌ها شده‌اند. پس از آن پرونده به یکی از شعب مجتمع‌های قضایی ارسال می‌شود و رای در این شعبه مانند آرای صادر شده از سوی مراجع قضایی به اجرا درمی‌آید. باید این نکته را نیز در نظر داشت که می توان از آرای قطعی هیات های پیش گفته در نهاد “دیوان عدالت اداری ” نیز اعتراض کرد.



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 633
نویسنده : رسول رشیدی

 عبور از خط قرمزهایی که قانون با قید مجازات آنها را ممنوع کرده است، جرم محسوب می‌شود و مجازات مقرر در قانون را به همراه دارد. ارتکاب جرم، نه تنها پای مرتکب را به دادگاه کیفری باز می‌کند بلکه شرکا و معاونان جرم هم محاکمه شده و در صورت ثبوت اتهام مجازات می‌شوند. اما غیر از کسانی که در ارتکاب یک جرم دخالت داشته‌اند مجازات شخص دیگری که ارتباطی با ارتکاب جرم نداشته‌اند منطقی به نظر نمی‌رسد. این قاعده که عقل کاملا آن را منطقی می‌یابد در حقوق به اصل شخصی بودن مجازات معروف است. در گفت‌وگو با سلمان عمرانی کارشناس حقوقی به بررسی این اصل و نتایج آن می‌پردازیم.

 

این مدرس دانشگاه در تعریف اصل شخصی بودن مجازات‌ها به حمایت می‌گوید: اصل شخصی کردن مجازات‌ها، به این معنی است که مجرم به تنهایی درد و رنج مجازات را تحمل کند و بستگان و افراد مرتبط با وی جزای عمل وی را ندهند. این اصول روشن نظام عدالت کیفری است و تخلف از آن توجیه‌پذیر نیست.

سلمان عمرانی ضمن بیان مطلب فوق ادامه می‌دهد: در گذشته‌های بسیار دور این اصل چندان مراعات نمی‌شد. به عنوان مثال در برخی فرهنگ‌ها، در برابر قتلِ یک فرد افرادی غیر از قاتل قصاص می‌شدند. یا در مثالی دیگر اگر فرزند کسی به قتل می‌رسید، در مقابل فرزند قاتل کشته می‌شد و در نتیجه کیفر اصلی را فردی غیر از مرتکب جرم تحمل می‌کرد.

وی با بیان اینکه اکنون اصلی شخصی بودن مجازات در حقوق اغلب کشورها مورد توجه قرار گرفته است و فرض شده که به تمام و کمال به آن عمل می‌شود، به قوانین ایران اشاره کرده و تاکید می‌کند: در حقوق ایران هم به پیروی از مبانی شریعت اسلامی بر این نکته تاکید شده و تلاش شده تا در همه زمینه‌ها مراعات شود.

عمرانی بر این باور است که در برخی موارد، به دلیل تاثیرپذیری از حقوق غربی، تا حدودی از این اصل مترقی فاصله گرفته‌ایم.
جایگاه اصل شخصی بودن در فقه اسلامی

این کارشناس حقوقی در خصوص اینکه اصل شخصی بودن مجازات‌ها چگونه و به چه شکل در اسلام مورد توجه قرار گرفته است، تصریح می‌کند: در آیات متعدد قرآن بر این مساله تاکید شده و از مظاهر واضح عدالت دانسته شده است.

عمرانی در ادامه با ذکر مثالی بیان می‌دارد: به عنوان مثال آیه 163 سوره انعام می‌فرماید: «لا تزروا وازره وزر اخری» به این معنی که هرکس فقط و فقط تاوان عمل خویش را تحمل می‌کند و در مثالی دیگر به آیه 285 سوره بقره اشاره می‌کند که در این آیه آمده که «لایکلف الله نفسا اِلّا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت» که هر کس منتفع و متضرر از عمل خویش است.

وی در ضمن بیان مطالب فوق معتقد است که در روایات اسلامی به طور دقیق‌تر  به این نکته اشاره شده و از نشانه های عدالت در این جهان و در عدالت کیفری شناخته شده است.
نگاهی تطبیقی به اصل شخصی بودن مجازات‌ها

این مدرس دانشگاه در پاسخ به این سوال که حقوق بین‌الملل و قوانین سایر کشورها در مورد اصل شخصی بودن مجازات‌ها چه قوانینی را در نظر قرار داده‌اند، اشاره می‌دارد: همان طور که عرض شد، این یکی از اصول مسلم عدالت کیفری دانسته شده و تمام تلاش بر این است که در هر نظامی این اصل مراعات شود.

عمرانی این گونه ادامه می‌دهد: در اینجا باید به یک نکته اشاره کرد. در نظام کیفری اسلامی، اصلی‌ترین مجازات، مجازاتِ شلاق است و در بیشتر موارد – چه در حدود و چه در تعزیرات – این مجازات پیش‌بینی شده است. در مقابل، کمترین توجه به مجازات حبس شده است.

این مدرس دانشگاه در تکمیل صحبت‌های خود تاکید می‌کند: این یکی از ظرافت‌های حقوق کیفری اسلام در مراعات اصلی شخصی بودن مجازات‌ها ست. مجازات شلاق، با وجود دردآور بودن، مجازاتی کاملا شخصی است و تنها شخص مرتکب جرم، آن را تحمل می‌کند و تبعات منفی بسیار اندکی برای اطرافیان مجرم به دنبال دارد.

سلمان عمرانی با بیان این مطلب که اما مجازات حبس که شکل گسترده و فراگیر آن، میراث تبعیت از حقوق غربی است، مجازاتی است که گاه تبعات بسیار شدیدی برای بستگان مجرم دارد. وی خاطرنشان می‌کند: وقتی پدر یک خانواده به حبس می‌رود؛ وقتی مادر یک خانواده و یا همسر یک خانواده به حبس می‌رود؛ وقتی فرزند یک خانواده به حبس می‌رود؛ تنها فرد مجرم مجازات نمی‌شود. بلکه همه خانواده‌ او مجازات می‌شوند.


منبع : روزنامه حمایت



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,
تاریخ : شنبه 17 آبان 1393
بازدید : 523
نویسنده : رسول رشیدی

 به گزارش خبرنگار حقوقی قضایی باشگاه خبرنگاران، فرهاد شهبازوار وکیل دادگستری طی متنی به فرآیند تصویب قانون جدید مجازات اسلامی و نگاه جدید این قانون پرداخت:
اولین قانون مجازات در ایران پس از پیروزی انقلاب مشروطه در سال 1304 به تصویب رسید و در سال 1352 مورد اصلاح و بازنگری قرار گرفت، پس از انقلاب اسلامی در ایران در سال 1361 قانون جدید مجازات با نگرش اسلامی و‌فقهی، به تصویب رسید که در برگیرنده قانون حدود، قصاص و قوانین مربوط به دیات و تعزیزات بود.

 

از آن تاریخ تا قبل از تصویب قانون مجازات جدید در سال 1392 لازم‌الرعایه بود، در سال 1392 قانون مجازات جدید از ماده یک تا ماده 728 جایگزین 497 ماده قانون قبلی شد.

تقسیم‌بندی مجازات‌های تغریری به هشت درجه و گسترش دامنه مجازات‌های تکمیلی و تبعی و مجازات شخص حقوقی، مجازات‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی اطفال ونوجوانان، توبه مجرم و اعمال قاعده درا را می‌توان از نکات برجسته قانون جدید مجازات اسلامی دانست، که هدف از وضع قوانین کیفری ایجاد نظم و امنیت در اجتماع و مجازات شخص مجرم و در صورت امکان جبران خسارات و آثارو آلام شخص حادثه دیده است همزان با افزایش جمعیت کیفری در دنیا، قانو‌ن‌گذاران به دنبال وضع قوانین و شیوه جدیدی از اعمال مجازات که توام با اجرای مجازات شخص مجرم و مبتنی بر حبس زدایی بود برآمدند که این رویکرد هم متقابلا در ایران و مطابق با قانون و سیاست‌های دستگاه قضایی مورد پذیرش قرار گرفت.

بنابیراین با تصویب قانون مجازات جدید نهادینه و اجرایی شد، در قانون مجازات اسلامی جدید از تصدیق صدور حکم ( با انواع آن)، تعلیق اجرای مجازات، نظام آزادی مشروط و نظام نیمه آزادی و علی‌الخصوص مجازات جایگزین حبس استفاده شده است.

دراعمال مجازات بر اطفال در نوجوانان در ایران که بعضا در مجامع بین‌المللی با حاشیه‌هایی همراه بوده است قانون‌گذار نگاهی به قانون مجازات عمومی سال 1352 داشته با این تفاوت که در قانون سال 1352 سن اطفال بین سن 6 تا 12 و 12 تا 18 سال طبقه بندی شده و در قانون مجازات جدید سن اطفال حین ارتکاب جرم 9 تا 15 و 15 تا 18 سال لحاظ شده که بیشتر جنبه ارشادی و تربیتی و بازگشت طفل و نوجوان بزهکار به نهاد خانواده و جامعه با پرداخت کم‌ترین هزینه از لحاظ روحی و معنوی مدنظر قانونگذار بوده که حتی محکومیت‌های کیفری این گروه را فاقد آثار کیفری قلمداد کرده تا زمینه رشد و شکوفایی این گروه در آینده توام با پیشرفت فراهم آید.

از نکات قابل انتقاد قانون مجازات جدید می‌توان به آزمایشی بودن اجرای آن برای مدت پنج سال دیگر اشاره نمود هرچند که ما در حال گذار و رشد برای تدوین یک قانون کیفری جدید پس از پیروزی انقلاب هستیم ولی این زیبنده یک کشور نیست که قوانین کیفری در آن به صورت آزمایشی اجرا کرد و ضمن اینکه مراحل سیر تدوینی و تصویبی این قانون بسیار زمان بر بوده است و  از نظر اساتید و علمای دانشگاهی حقوق ، کمتر استفاده و نظرخواهی شده است.

از مواد قابل نقد قانون مجازات جدید هم می‌توان به ماده 220 و 286 اشاره نمود که یکی از منابع حقوق جزای ایران، قانون اساسی و قانون مجازات اسلامی می‌باشد در اعمال مجازات بر مجرم با توجه به اصل بنیادی و اساسی قانونی بودن جرایم و مجازات‌ها امکان‌پذیر است و ارجاع کلی برای مجازات و تعیین میزان آن برای مجرم با توجه به متفاوت بودن فتاوی علما که ممکن است سبب صدور آرای مختلف در محاکم دادگستری شود در ماده 220 محل اشکال می‌باشد.

در ماده 286 نیز جرم افساد فی‌الارض مشمول گستردگی در تعداد مصادیق برشمرده شده است و با توجه به تعدد مصادیق این نوع جرائم مقام قضایی در تفسیر و صدور احکام و تطبیق آن بر قانون دچار سختی و مشکل می‌شود زیرا این مباحث از موارد اختلافی فقها بوده و باید دقت کرد تا در تعیین مجازات این‌گونه جرایم موارد اجماعی را در آن لحاظ کرد و دامنه این نوع مجازات‌ها را به حداقل رساند.


منبع : باشگاه خبرنگاران



:: موضوعات مرتبط: مقالات حقوقی , ,

تعداد صفحات : 29


به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جامع ترین وب سایت حقوقی و آدرس biglawyer.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 66
بازدید هفته : 203
بازدید ماه : 1946
بازدید کل : 314252
تعداد مطالب : 540
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

این صفحه را به اشتراک بگذارید تماس با ما




در اين وبلاگ
در كل اينترنت
چاپ این صفحه

RSS

Powered By
loxblog.Com